پارس؛
تداوم بقای طبقه مرفه جدید با «ژن خوب»
طبقه مرفه جدید با سرعت سرسامآوری به فاشیسم میل میکند. تنازع بقای تجویزی توسط اقتصاد سرمایهداری آینده هولناکی را به دنبال خواهد داشت. باید به راهکار خمینیستی این وضعیت، نهضت مقدس جنگ فقر و غنا بیشتر بیندیشیم.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مجتبی نامخواه(دانشجوی دکتری جامعهشناسی)- چندی است استدلال فرزند یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی مبنیبر «ژن خوب» و «خون خوب» در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود و واکنشهای متعددی را توام با بهت و نفرت برانگیخته است. فرزند یکی از مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ایران در سخنانی ضمن نقد انتقاد از مفهومهایی همچون «آقازادگی»، موفقیت اقتصادی خود را محصول ژن خوب و خون خوب خود میداند.
فرزند عارف میگوید: «آن کسی که توانایی دارد و به جایی رسیده، حتما استعدادهایی داشته، این استعداد، بحث ژن و وراثت است... . بالاخره این خون میآید و میرسد، همینطوری کسی نمیتواند ادعا کند اصل و نسب دارد. افتخار میکنم این تواناییها از دو تا ژن خوب آمده است.»
واکنشها به این سخنان محدود به رقیبان و مخالفان سیاسی پدرش نبود. برخی هواداران همجبهه با نماینده کنونی مجلس نیز پابهپای دیگران، بلکه شاید تندتر از دیگران به نقد و هجو این آقازاده پرداختهاند. واکنشها اما در عین انتقادی بودن، نوعی استدلال را در خود داشتند که سخنان فرد مذکور را به یک اشتباه بیانی (گاف) ارجاع میدادند؛ استدلال اشتباهی که از روی سادگی بیان شده است. مراجعه به فیلم اظهارات اما چیزی خلاف این را ثابت میکند. گوینده این سخنان را در چند فراز با یقین کامل بیان میکند. تقلیل این استدلال به یک تکیهکلام یا اشتباه بیانی درست نیست؛ ما با یک فراتر از اشتباه مواجهیم.
این یادداشت میکوشد فارغ از آنچه در متن این رویداد اتفاق افتاده، مروری بر فرامتن اجتماعی آن داشته باشد. استدلال «ژن خوب» فارغ از ساخت متنی و منطق ذهنی و بیانی گوینده که ممکن است درست یا غلط باشد، واجد یک بستر اجتماعی مشخص است. سخن این آقازاده فراتر از یک گفته، نشانهای است از یک وضعیت اجتماعی. اغلب نقدهای نوشته شده درباره مساله ژن خوب، اگر این توفیق را مییافت که از تقلیل آن به یک اشتباه بیانی فراتر میرفت، آن را از منظر منطقی نقد میکرد؛ خلق مفهوم «ژن خوب» در چهارمین دهه پس از انقلاب اما بیش از یک اشتباه یا یک منطق اشتباه، محصول یک وضعیت اجتماعی است و این یادداشت میخواهد به مرور این وضعیت بپردازد.
ژن خوب طبقه مرفه جدید
بخش مهمی از زمینههای اجتماعی بروز چنین استدلالی را میتوان ذیل مفهوم «طبقه مرفه جدید» جستوجو کرد؛ طبقهای که رهبر انقلاب دو دهه قبل نسبت به ایجاد هشدار و سپس خبر داده بود. این طبقه اگرچه ریشههای روشنی در اقتصاد و اقتصاد سیاسی دارد؛ اما منحصر در آن نیست. اگرچه «طبقه» در ادبیات و وضعیت رایج، در نسبت با تولید ثروت شکل میگیرد اما ریشه ایجاد طبقه مرفه جدید به مثابه یک ناطبقه، «انحصار» است. طبقه مرفه جدید از طریق انحصار در ثروت و قدرت متمایز میشود و منزلت مییابد و با طبقه متوسط به بالا، که میکوشد از طریق مصرف متمایز شود، در یک همبستگی قرار میگیرد.
این یک واقعیت است که شکلگیری یک طبقه مرفه جدید پس از پیروزی انقلاب اسلامی، منتهی به حلقه بستهای از افراد مرتبط با قدرت شده که اگر چه موقعیتشان در مناصب گوناگون «متغیر» است اما «متزلزل» نیست. افرادی که در دورهای وارد قدرت میشوند و در تمام ادوار پس از آن در همان موقعیت باقی میمانند؛ وقتی کسی از عالیترین پستهای تخصصی (وزارت پست و تلگراف و تلفن) به عالیترین پستهای مدیریتی (معاون اول ریاستجمهور)و از آنجا به عالیترین سطوح سیاستگذاری (مجمع تشخیص مصلحت نظام) منتقل شده و در همین موقعیت عزم خود را برای کسب عالیترین مقام اجرایی کشور جزم کند (نامزدی در انتخابات 1392)، آنگاه پستی تقنینی را به دست بیاورد و سرجمع طی دو دهه اخیر (96-76) همواره در این سطوح قرار داشته باشد، اگرچه به لحاظ فردی سلیمالنفس باشد اما این موقعیت ثابت بیشک برای خانواده و اطرافیان او، حس دارا بودن ژن خوب را به وجود خواهد آورد. مسیر رسیدن فرد مورد نظر به این موقعیتها و پستها کاملا متفاوت است: انتخاب توسط رئیسجمهور، رای اعتماد نمایندگان مجلس (وزارت)، انتخاب تام توسط رئیسجمهور(معاونت)، انتخاب توسط رهبری (عضو مجمع تشخیص) و تایید توسط شورای نگهبان (نامزدی ریاستجمهوری) و انتخاب مستقیم توسط مردم (نماینده مجلس). هیچ کدام از این انتخابها نیز غیرقانونی نبوده است. اصل نقض نشده بر سلامت اقتصادی فرد مذکور و افراد وابسته به وی دلالت دارد. با این حال تداوم در حضور در موقعیتهای متکثر و متنوع قدرت زمینهسازی نوعی خودبرتربینی خواهد بود. مشخص است که مرادم از «خودبرتربینی» فراتر از مذمت یا حتی یک ویژگی اخلاقی است. مقصود توصیف یک وضع اجتماعی است. اصولا استدلال ژن خوب، بیشتر از آنکه ماهیت انشایی داشته باشد، توصیفی دقیق است از یک وضعیت واقعا موجود.
اکنون این پرسش مطرح است که با توجه به محدودیت منابع، حضور مستمر یک نفر یا یک مجموعه از افراد، در عرصههای متنوع قدرت ممکن نیست. آنچه این قاعده را خرق میکند این است که فرد مذکور دارای ویژگیهای ذاتی خارقالعادهای باشد. وقتی این امر به ظاهر غیرممکن روی میدهد، فرد مذکور یا فرزند و نسلهای بعد فرد مذکور به این نتیجه میرسند که این برتری ذاتی و ژنتیک، واقعا وجود دارد. تصور ژن برتر، لزوما همبسته با تمکن ناشی از تکاثر ثروت نیست. همچنان که لزوما نیاز نیست این ثروت از طریق فساد گرد هم آید. انباشت قدرت نیز میتواند به این انگاره دامن بزند. فرزند عارف، صادقانه این حس برتری را بیان کرده است اما این یک حس کاملا جاری در طبقهای واقعا موجود در جامعه است.
اگر منشأ ایده ژن خوب را «چرخش قدرت در یک طبقه مشخص» یا «بقای یک طبقه مشخص در قدرت» بدانیم، آنگاه با نگاهی مجدد به صحنه قدرت در کشور میتوان این حدس قوی را زد که ایده ژن برتر پسزمینه عمومی ذهن بسیاری از آقازادگان دوجناح سیاسی عمده است؛ دو جناحی که هر یک در رقابت برای بقا در قدرت از دیگری پیشی میگیرند و از قضا در سر جمع ماجرا، رقیبان پدر آقازاده مذکور، یعنی جریان موسوم به اصولگرا در این رقابت همواره پیروزتر و در قدرت پایدارترند. این به ما کمک میکند که مساله را در جایگاه واقعی خودش تحلیل کنیم: آقازاده عارف یک تاجر است. او کاندیدای عضویت در اتاق بازرگانی و در ایران است تا به گفته خود پای شرکتهای خارجی، از آفریقای جنوبی را در ایران باز کند. خطیرتر از او اما آقازادگانی هستند که امروز در حال تحصیل در خارج کشورند و فردا تاجر- دولتمردان مهم جامعه ما خواهند بود. فارغ از تاثیرات سیاسی بقا در قدرت، این پیامدهای اجتماعی آن است که قابل توجه است.
بقا در قدرت و تنازع بقا در جامعه
این روزها خبرهای تکاندهندهای از رواج خشونت در جامعه به گوش میرسد. خبرهای دیگری هست که منتشر یا برجسته نمیشوند. آتنا و بنیتا، جنسیت و اقتصاد، تنها دو «قربانی» و «بستر» بروز این خشونت هستند. در یک سطح کلانتر و اجتماعی، نیاز عاملان این جنایتها و پاسخی که به این نیاز میدهند، عاملیت اصلی ماجراست. تولید این نیاز یا پاسخ به آن، محصول نوعی تنازع بقا در سطح عمومی جامعه است. این تنازع بقای جاری در بدنه جامعه بیشتر از هر چیز محصول تداوم بقا در سطوح نخبگانی است. تداوم بقا، طبقه مرفهی را به وجود میآورد که به عریانترین وجه در پی حفظ وضع موجود خود است و پناه بردن به اقتصاد سرمایهداری و تجویز تنازع بقا صورت تئوریک این خواست است.
بسیاری آقازاده مذکور را پس از گفتن آن حرفها سرزنش کردهاند؛ اما کمتر کسی توجه کرده که این حرفها درواقع متن استدلالهایی است که هر روزه در قالب منطق اقتصاد سرمایهداری تولید میشود. شاید یک «تاجر» و (نامزد اتاق بازرگانی) نتواند این منطق را به خوبی توضیح بدهد اما «طبقه مرفه جدید» برای این کار تئوریسینها و (پژوهشگر اتاق بازرگانی) خاص خود را دارد. به عنوان نمونه به این گفتهها توجه کنید: «واقعیت این است که به دلایل متعدد و بسیار پیچیده اجتماعی عدهای از مردم توانمندی آن را ندارند که در یک دوره زمانی وضعیت مالی خود را به مطلوبیت نسبی برسانند و در مقابل عدهای به دلایل متفاوتی مانند استعداد، مهارت، توانمندی یا حتی شانس و اقبال ثروتمند شدهاند... . در هر جامعهای عدهای تمایل زیادی به کار کردن ندارند و مشکلشان هم این نیست که در رفاه کامل مادی نیستند. درمقابل عدهای هم تلاش دارند از هر طریقی ثروتمند شوند و این گرایشهای طبیعی انسان است.» این حرفهای به ظاهر ساده، اوج استدلال طرفداران اقتصاد موسوم به آزاد درباره نابرابری اجتماعی است. اینکه گفته شود فقر محصول کمکاری فقرا و ثروت محصول استعداد، مهارت و اقبال ثروتمندان است، چه تفاوتی با استدلال ژن خوب دارد؟ همانگونه که آقازادگان از استدلال ژن خوب برای پیشبرد کارهای خود استفاده میکنند، طبقه مرفه جدید پس از انقلاب، که همواره توفیق حضور در مناصب مختلف را داشته و دارند، از اقتصاد آزاد برای فعالیتهای اقتصادی خود پوشش میگیرند.
چه باید کرد؟
تداوم بقای طبقه مرفه جدید (ایجاد شده پس از پیروزی انقلاب اسلامی) در قدرت، به بازتولید و بازترجمه تئوریهایی در جامعه منجر میشود که استعلاطلبی را در نخبگان و تنازع بقا را در تودههای جامعه دامن میزند. برتری ژنتیک صورتبندی طنزآلود این وضعیت است. صورتبندی علمی آن را اقتصاد سرمایهداری تئوریزه میکند. جنگ فقر و غنایی که امام خمینی مطرح و بر آن پافشاری میکردند، در واقع در تقابل با این تئوری و وضعیت تنازع بقا بوده و هست. امروز و سه دهه پس از آخرین تاکیدهای امام خمینی بر نهضت مقدس جنگ فقر و غنا، نسیان تام این آنتیتز، به بسط طبقه مرفه جدید جامعه یاریهای بسیاری رسانده است. اگر روزگاری اهالی طبقه مرفه جدید در پی اکتساب و انحصار ثروت و سپس سیاست بودند، امروز به وضوح میتوان دید که این طبقه به فاشیسم روی آورده است. دو دهه قبل آقازاده صاحب ژن خوب هنوز بهرهگیری از ژن خوب خود را شروع نکرده بود. هیچ آقازاده دیگری هم نمیتوانست درباره ژن خوب استدلالی مطرح کند. چون هنوز طبقه مرفه جدید به این بسط و بلوغ و قدرت دست نیافته بود. امروز این طبقه واجد چنین تمکن و امکاناتی شده و اندیشه و گفتار خود، تمایلات فاشیستیاش را آشکار کند. آیا گرایش طبقه مرفه جدید به فاشیسم، برای آینده اجتماعی ما و آینده انقلاب اسلامی خطرناک نیست؟ البته همدردی با قربانیان «تنازع بقا» امری است بایسته اما ضروریتر آن است که برای «بقای در قدرت» فکری کنیم.
طبقه مرفه جدید با سرعت سرسامآوری به فاشیسم میل میکند. تنازع بقای تجویزی توسط اقتصاد سرمایهداری آینده هولناکی را به دنبال خواهد داشت. باید به راهکار خمینیستی این وضعیت، نهضت مقدس جنگ فقر و غنا بیشتر بیندیشیم.
ننه چی فکر می کردیم چی شد ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!