تعداد و ویژگی های عوالم مقدم بر دنیا
وجود عالم/عوالمی قبل از دنیا و حیات انسان در آن/آنها، از مسائل اختلافی میان اندیشمندان مسلمان اعم از فیلسوف، متکلم، مفسر و محدث بوده است.
چکیده
سرنوشت از پیش تعیین شده و سعادت و شقاوت ذاتی همواره از سوی معتقدین به مختار بودن انسان رد شده است؛ اما به نظر می رسد نص یا مدلول برخی روایات (و حتی آیات) به نوعی به تعیین سرنوشت و سعادت و شقاوت انسان ها در عوالمی قبل از دنیا اشاره دارند. چگونگی رفع تضاد میان جبر ناشی از قبول این منقولات با اختیار دنیوی انسان، هدف نوشتار حاضر است. این مقاله از میان نظرات موجود در این باب، به مقایسه رأی علامه طباطبایی و مکتب تفکیک (با محوریت نظرات مجتبی قزوینی، حسنعلی مروارید و محمدباقر ملکی میانجی) پرداخته است. این افراد از سویی به قاعده شیعی «لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین» معتقدند و از سوی دیگر، حیات انسان در عوالمی قبل از دنیا و صحت برخی نصوص و مضامین نقلی مذکور را پذیرفته و توضیحاتی درخصوص تعیین طینت و سرشت در حیات پیشین دارند. مقابله این دو دیدگاه، نحوه استفاده ایشان از سایر آموزه های دینی برای حل این تضاد (ظاهری) را روشن می کند.
کلیدواژگان: حیات پیشین، سرنوشت، اختیار، علامه طباطبایی، مکتب تفکیک.
مقدمه
وجود عالم/عوالمی قبل از دنیا و حیات انسان در آن/آنها، از مسائل اختلافی میان اندیشمندان مسلمان اعم از فیلسوف، متکلم، مفسر و محدث بوده است. در آثار این متفکران، مسائل متعددی ازجمله تعداد این عوالم، ویژگی و خصوصیات هریک، حضور یا عدم حضور انسان (یا سایر موجودات) در آنها و به فرض قبول حضور انسان، روشن کردن نحوه حضور او، امکان تأثیرپذیری حیات دنیوی از حیات پیشین و ارزیابی چگونگی آن مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد.
مثبتین حیات پیشین غالباً برای مدعای خود به آیات قرآن و روایات استناد می کنند. گروهی از ایشان معتقدند که ظاهر برخی احادیث به روشنی بیانگر آن است که خداوند از همان آغاز، طینت انسان ها را متفاوت آفریده و آدمیان در همان عوالم سعید یا شقی شده اند. این تعابیر نوعی تعیین سرنوشت و جبر را به ذهن متبادر می کند؛ در حالی که بسیاری از این باورمندان، بر اراده و اختیار انسان در زندگی دنیوی پافشاری می کنند و پیرو نظریه «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» هستند. از میان قائلین به مجموع مؤلفه های فوق الذکر، نوشتار حاضر بر آن است که مبحث تعیین سرنوشت انسان در حیات پیشین و تأثیر آن بر زندگی دنیوی را مورد بررسی قرار دهد و در این راستا دیدگاه علامه طباطبایی و پیروان مکتب تفکیک را مقایسه خواهد کرد. ازآنجاکه پیروان مکتب تفکیک در این مبحث ایده مشترکی دارند که هرکدام قسمتی از آن را کامل تر شرح داده اند و این نظرات در کنار هم تکمیل می شوند، از جمع ایشان به آرای سه شخصیت اصلی، یعنی شیخ مجتبی قزوینی، میرزا حسنعلی مروارید و شیخ محمدباقر ملکی میانجی پرداخته شد. باید اذعان کرد که در بحث مورد نظر مقاله، مجموع گفتار این سه اندیشمند باید در کنار هم، به منزله دیدگاهی واحد لحاظ شود.
قبل از شروع بحث مناسب است که به نکته ای در ارتباط با تفاوت روش این متفکران اشاره شود. از نظر پیروان مکتب تفکیک، در مباحث اعتقادی باید با توجه به ظاهر آیات (و روایات) و بدون تفسیر و تأویل، به بیان مطالب پرداخت. به علاوه، ایشان خود را ملزم می دانند که برای اثبات مطلوب های خود، دلایل صرفاً قرآنی یا روایی بیان کنند و در مبحث کنونی هم به وفور به روایات تکیه می کنند. ایشان معتقدند روایات این باب بیش از حد تواتر است و تضعیف آنها بی مورد و باطل است. همچنین ادعای برخی که می گویند چنین مضامینی به منظور تقیه از سوی ائمه بیان شده، مردود است؛ زیرا این روایات اولاً موافق با عقیده بسیاری از علمای عامه نیز هست و ثانیاً در آنها امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه ذکر و اثبات شده است و از این رو مناسب تقیه نیست (قزوینی، 1387، ص513). اما علامه طباطبایی معتقد است که در موارد لازم، باید به تفسیر و تأویل آیات (و روایات با کمک خود آیات و روایات) پرداخت و از استدلال های عقلی برای تبیین مناسب تر مطالب بهره برد. اما در مبحث حاضر، ایشان روایات مربوط به عالم ذر را متواتر معنوی می داند؛ زیرا عده ای از اصحاب رسول خدا(ص) آنها را نقل کرده اند و همچنین از طریق شیعه و اهل سنت به طرق کثیره ای روایت شده است (طباطبایی، 1374، ج8، ص428).
تعداد و ویژگی های عوالم مقدم بر دنیا
تعداد عوالم مقدم بر دنیا و خصوصیات آنها نزد اندیشمندان مورد بحث ما متفاوت است. تفکیکیان در برشمردن عوالم پیشین به چهار نام اشاره می کنند: عالم ارواح، اظله و اشباح، طینت و ذر؛ ولی علامه طباطبایی تنها از دو عالم امر و ذر نام می برد. از نظر پیروان مکتب تفکیک، عالم ارواح موقفی است که در آن ارواح، دو هزار سال قبل از اجساد خلق شده اند و دارای عقل و شعورند و خداوند همانجا خود را به آنها معرفی کرده است (ملکی میانجی، 1373، ص135). البته علامه طباطبایی آفرینش ارواح دو هزار سال قبل از اجساد را نمی پذیرد (طباطبایی، 1374، ج8، ص426). عالم اظله و اشباح نیز همان عالم ارواح یا عالمی شبیه آن است که خداوند از ارواح و اظله بر ربوبیت و نبوت و امامت پیمان گرفته و به دلیل لطافت زیاد ارواح، از آنان به اظله تعبیر شده است (ملکی میانجی، 1373، ص138؛ قزوینی، 1387، ص511؛ مروارید، 1377، ص110). اما عالم طینت عالمی است که خداوند در آن آب گوارا و آب شور را به هم آمیخته، آنگاه آب را با خاک مخلوط، و گل درست کرده و آن را به صورت ذرات ریز پخش نموده است. سپس از ذرات بر ربوبیتش پیمان گرفته است (ملکی میانجی، 1373، ص138). در سخنان علامه طباطبایی اثری از قبول این عوالم به نحو مقبول تفکیکیان به چشم نمی خورد. ایشان به جای واژه «اظله» از لفظ «ظلال» استفاده می کند و می گوید: تعبیر لطیف ظلال که مکرراً در لسان اهل بیت آمده است، اشاره به عالم ذر دارد (طباطبایی، 1374، ج 10، ص154). «ذر» تنها نام مشترکی است که تفکیکیان و علامه هر دو بر عالمی قبل از دنیا اطلاق کرده اند.
تفکیکیان ویژگی های عالم ذر را چنین توضیح می دهند که در آنجا انسان ها به صورت ذرات ریزی به اندازه ذر یا کوچک تر، از پشت حضرت آدم خارج شدند و خداوند ارواح را در آنها جای داد. سپس به آنها عقل و امری که شایسته تکلیف باشد، اعطا فرمود و مکلفشان ساخت که به خطاب «الست بربکم» پاسخ گویند، درحالی که خودشان بر این اقرار و اعتراف گواه بودند. کسانی که پس از تکلیف فرمان بردند، سعید شدند و عاصیان شقی گردیدند (قزوینی، 1387، ص516-503 و524؛ مروارید، 1377، ص109و 224؛ ملکی میانجی، 1373، ص120). خداوند برخی ذرات را پس از گرفتن اقرار، در صلب حضرت آدم قرار داد و بعضی را در هوا نگاه داشت. این ذرات در زمان مقدرشده برای تولدشان به ضمیمه غذا یا هوا داخل صلب پدر و به صورت نطفه داخل رحم مادر می گردند و بعد از طی مراحلی در دنیا متولد می شوند (قزوینی، 1387، ص504).
عالم ذر نزد علامه طباطبایی موقفی است که به حسب زمان، هیچ انفکاک و جدایی ای از دنیا ندارد، بلکه همراه با آن و محیط به آن است. برای روشن شدن تقدم عالم ذر بر دنیا و تفاوتشان از نظر علامه طباطبایی، نظر ایشان درباره دو وجه هر موجود را بیان می کنیم. وجود هر موجود، وجهی به طرف دنیا و وجهی به طرف خدای سبحان دارد. این وجود از حیث وجه دنیایی، به تدریج از قوه به فعل و از عدم به وجود درمی آید و تکامل می یابد، ولی از حیث وجه الهی خود، هیچ قوه ا ی ندارد و امری غیر تدریجی است که در اولین مرحله ظهور، تمام ویژگی هایش بالفعل است. این دو وجه هرچند مربوط به شی ء واحدی هستند، اما احکام مختلف دارند و تقدمشان مانند تقدم «کن» بر «یکون» در آیه «أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس، 84) است؛ چون دو کلمه «کن» و «یکون» از وجود خارجی امر واحدی خبر می دهند که دو وجه ربانی و مادی دارد و جنبه ربانی آن، غیر تدریجی و غیر زمانی و مقدم بر جنبه مادی آن است. علامه طباطبایی معتقد است که تقدم عالم ذر بر دنیا نظیر تقدم کن بر یکون است (طباطبایی، 1374، ج10، ص153).
علامه طباطبایی ویژگی های بیان شده توسط تفکیکیان برای عالم ذر را مخالف مفاد قرآن و روایات می داند و معتقد است که راهی برای اثبات آنها وجود ندارد. برای مثال چطور می توان اثبات کرد که یک ذره از بدن فرد، دقیقاً مثل خود فرد و دارای عقل، ضمیر، ادراک و گوش و چشم باشد؟ چگونه این ذره مورد تکلیف قرار گرفته و برایش اتمام حجت شده است؟ چگونه از یک ذره عهد و میثاق گرفته شده و ثواب و عقاب چگونه بر آن واقع می شود؟ تشبیه ذریه به ذر در روایات از منظر علامه، تنها به منظور فهماندن کثرت آنها بوده، نه خردی و کوچکی حجمشان. طبق حجت قطعی عقلی و نقلی، انسانیت انسان به نفس اوست که ماورای ماده و حادث به حدوث دنیوی است. تصدیق وجود رب مالک و مدبر ازجمله علوم تصدیقی است و این علوم بعد از حصول تصوراتی برای انسان حاصل می شود که از احساسات ظاهری و باطنی به دست می آید و داشتن این احساسات موقوف بر وجود ترکیب مادی دنیوی است (همان، ج8، ص412-411و 422). به علاوه، فرض تقدم زمانی عالم ذر بر دنیا مستلزم آن است که شی ء واحد به واسطه تعدد شخصیت، غیر خودش شود؛ زیرا انسان یک مرتبه در عالم ذر و مرتبه دیگر در دنیا با شخصیت دنیایی اش موجود می شود (همان، ص416-415).
در مقام مقایسه و قضاوت میان این دو دیدگاه باید اذعان کرد که برخی نقدهای علامه با مراجعه به کتب حدیث قابل ارزیابی است. به عنوان مثال همان طور که ایشان به درستی اشاره کرده است، در روایات بعد از لفظ ذر، سخنی از کوچکی ذرات به میان نیامده و تنها در بعضی روایات به فراوانی ذرات (به گونه ای که افق را پر کرده اند) اشاره شده است. اما برخی اشکالات ایشان، از تفاوت مبانی ناشی می شود و اشکال در صورتی وارد است که قبلاً مبنای علامه را پذیرفته باشیم. برای مثال پیروان مکتب تفکیک معتقدند علم نوری مجرد، خارج از ذات و شخصیت انسان و موهبتی الهی است که گاهی به کسی اعطا و گاهی از او سلب می شود و خداوند هر زمان که بخواهد، آن را به روح که جسمی لطیف و ذاتاً ظلمانی و تاریک است، تملیک می کند (قزوینی، 1387،ص107؛ ملکی میانجی، 1373، ص18). اما علامه طباطبایی علم را مساوق وجود می داند و معتقد است هر چه دارای وجود باشد، دارای علم نیز هست؛ منتها علم موجودات، مناسب با شدت و ضعف مرتبه وجودشان، شدت و ضعف دارد. علامه همچنین معتقد است که نفس انسانی (که علم و ادراک فعل اوست) مجرد از ماده و عوارض آن است؛ درحالی که پیروان مکتب تفکیک بنابر مبنای خود به عدم تجرد نفس قائل اند و معتقدند همه ادله فلاسفه برای تجرد روح از ماده و عوارض آن مورد اشکال است (مروارید، 1377، ص133-132).
علامه معتقد است عالم امر نیز بر ذر و دنیا مقدم است. این عالم، مجرد و مشتمل بر موجودات غیر تدریجی و غیر زمانی است که با موجودات نظام تدریج همراه، و به آنها محیط است (طباطبایی، 1388الف، ص22-20). بعضی موجودات عالم امر غیر از جهت معلولیت نسبت به خدای سبحان، حد و تقدیر دیگری ندارند و برخی دیگر محدود به بعضی حدودند؛ ولی با وجود این اختلاف در حد، همه آنها واجد جمیع کمالات و لذایذ و مزایای این نشئه جسمانی به نحو اشرف و اعلی هستند و از آمیزش به نواقص ماده و اعدام و کدورات آن به دورند و انواری پاک اند (همان، ص28-24). علامه طباطبایی برای هریک از عوالم وجود، درجه و مرتبه ای قائل است که متمایزکننده آن از سایر عوالم است و تصریح می کند که هر درجه بالاتر وجود، بر تمام درجات پایین تر احاطه دارد. این در حالی است که عوالم مورد پذیرش مکتب تفکیک به وسیله زمان یا اتفاقاتی گاه بسیار مشابه که در هریک از آنها رخ داده، از یکدیگر متمایز می شوند. ماحصل این تفاوت آنجاست که می بینیم در دیدگاه علامه تمایز بین عوالم بیشتر از تفکیکیان، اما تعداد عوالم کمتر است.
با مشخص شدن نظر علامه و تفکیکیان درباره حیات پیشین انسان، اکنون لازم است کم و کیف تأثیرات این حیات بر زندگی دنیوی مشخص شود.
نشانه های اعتقاد به تعیین سرنوشت در حیات پیشین
در آثار اندیشمندان مکتب تفکیک و همچنین در نوشته های علامه طباطبایی، مطالبی به چشم می خورد که مؤید اعتقاد آنها به نحوه ای از مشخص شدن سرنوشت و سرشت در عالم مقدم بر دنیاست و اکنون به بررسی نشانه های این اعتقاد می پردازیم.
1. اثر ماده اولیه خلقت هر انسان بر آینده او
در برخی روایات به یک ماده اولیه خلقت انسان ها اشاره می شود که در همان حیات متقدم، معین شده است. به نظر می رسد این موضوع مربوط به عالم ذر و طینت است؛ زیرا در سایر عوالم پیشین که پیروان مکتب تفکیک و علامه از آنها نام می برند، ماده یا آثار آن وجود ندارد. امام باقر(ع) فرمود:
خداوند خلق را آفرید، پس آن را که محبوب داشت، از آنچه دوست داشت آفرید، و چنین دوست داشت که او را از سرشت بهشت بیافریند و آن را که دشمن داشت، از آنچه مبغوضش بود آفرید و مبغوضش آن بود که از سرشت آتش بیافریند. ... آنگاه از میان خلق، رسولان را برانگیخت. رسولان، مردم را به اقرار به خداوند دعوت نمودند. این همان است که خداوند می فرماید: "اگر آنان را پرسی که آفریدگارتان کیست؟ می گویند: اللَّه". پس گروهی سر باز زدند و گروهی اقرار نمودند. سپس آنان را به نبوت و ولایت ما خواندند. به خدا سوگند آن که خداوند دوستش داشت، اقرار نمود و آن که دشمن داشت، انکار کرد (کلینی، 1407، ج2، ص10).
در این گونه احادیث به وضوح به تفاوت سرنوشت انسان ها به دلیل تفاوت ماده اولیه سازنده آنها اشاره می شود و روشن می گردد که این امر باعث تفاوت طینت افراد در همان حیات پیشین و به تبع آن، سعادتمند و شقاوتمند شدن صاحبان آنها شده است. آیت الله مروارید ماده اصلی خلقت را آب می داند و می گوید: خداوند آب را به دو بخش شیرین و تلخ تقسیم کرد و پس از آن گِل پاکیزه را از آب اول و گِل بدبو را از دومی آفرید و بخش اول را علیین و بخش دوم را سجین نامید. بعدها ارواح مؤمنان، بدن های آنان، بهشت و نعمت های درخور ایشان را از علیین و ارواح کافران، بدن هایشان و امور متناسب با آنها چون جهنم و عذاب هایش را از سجین آفرید. سپس به هریک از دو گروه، علم و قدرت داد. آنگاه روح حضرت محمد(ص) و ارواح جانشینان آن حضرت را بر ارواح دیگر عرضه نمود و تک تک آنها را مکلف نمود تا به ربوبیتش و پیامبری پیامبر(ص) و ولایت اولیایش اقرار کنند. ارواحی که از علیین بودند، ایمان آوردند و خداوند آنان را اصحاب یمین نامید و دسته دیگر کفر ورزیدند که آنان را اصحاب شمال نامید (مروارید، 1377، ص217-215).
علامه طباطبایی احادیث بیانگر اختلاف در ماده اصلی انسان را چنین دسته بندی می کند:
1. روایاتی که به تفضیل دلالت بر اختلاف گِل سازنده انسان ها دارد؛ مانند روایتی که در بصائر الدرجات از علی بن الحسین(ع) نقل شده که فرمود:
خداوند متعال میثاق شیعیان ما را بر ولایت ما گرفت و آنان کم و زیاد نمی شوند. خداوند متعال ما را از طینت علیین و شیعیان ما را از طینتی پایین تر از آن آفرید، و دشمنان ما را از طینت سجین و شیعیانشان را از طینتی پایین تر از آن خلق فرمود (صفار، 1404، ص16).
2. روایاتی که خلقت انسان را منتهی به آب گوارا و آب تلخ و شور می داند.
3. روایاتی که برگشت اختلاف در خلقت را به اختلاف در نور و ظلمت می داند. در این زمینه نیز از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: «خدای تبارک و تعالی ما را از نوری آفرید که آن نور نیز از نور دیگری خلق شده و اصلش از طینت اعلی علیین است ...» (صدوق، 1385، ص117؛ طباطبایی، 1374، ج 8، ص130-121).
علامه طباطبایی بعضی آیات قرآن را نیز در ارتباط با تفاوت طینت انسان ها تفسیر می کند؛ مانند آیات 57 و 58 سوره اعراف:
وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ؛ و او کسی است که بادها را بشارت دهنده، پیشاپیش باران رحمتش می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند، آنها را به سوی سرزمینی مرده می فرستیم. سپس از آن آب نازل می کنیم تا هرگونه ثمر و حاصل از آن برآوریم. این گونه مردگان را از خاک برانگیزیم، شاید پند گیرید. دیار پاک، گیاهش به اذن خدا نیکو می روید، و دیار ناپاک جز گیاه اندک و کم ثمر، از آن نمی روید؛ این گونه آیات را برای قومی که شکر خدا به جای آورند، بیان می کنیم.
علامه می گوید خداوند در آیات فوق نشان می دهد که تفاوت زیادی که میان ثمرات سعادت و شقاوت در خلال سیر انسان ها به سوی زنده شدن و قرار گرفتن در محشر وجود دارد، به اختلاف زمین هایی که از آنها پدید آمدند و بر آنها زیستند و ارتزاق نمودند، بازمی گردد؛ بخشی از زمین ها پاک اند که با آب رحمت الهی، انواع میوه ها از آنها می روید و بخشی از زمین ها ناپاک و شوره زارند که جز اندک و ناچیز از آنها نمی روید. پس در اینجا خداوند در نهایت، امر را به طینت و سرشت ارجاع داده است (همو، 1388ب، ص124).
در مجموع باید گفت علامه طباطبایی و پیروان مکتب تفکیک در قبول و بیان آیات و روایاتی با این مضامین، اختلاف چندانی ندارند و استناد به احادیث مشترک در نوشته هایشان وجود دارد، با این تفاوت که علامه طباطبایی درباره برخی از آنها توضیحاتی می دهد که در ادامه به آن اشاره می شود.
2. امتحان و پیمان الهی بر طاعت و معصیت در عوالم پیشین
در دسته ای از روایات حیات پیشین انسان، مسئله امتحان ارواح (یا ذرات) انسان ها، به عنوان امر خداوند معرفی شده که منشأ سعادت یا شقاوت بعدی است. به نظر می رسد امکان این طاعت و معصیت در تمام عوالم مورد پذیرش علامه طباطبایی و تفکیکیان (که از آنها نام بردیم) به جز عالم امر وجود دارد؛ زیرا به تصریح علامه، همه موجودات در عالم امر واجد جمیع کمالات و لذایذ و مزایای این نشئه جسمانی به نحو اشرف و اعلی هستند و از آمیزش به نواقص ماده و اعدام و کدورات آن به دورند؛ از این رو معصیت در آن جایی نخواهد داشت. زراره از امام محمد باقر(ع) نقل می کند که حضرت فرمود: «خداوند تبارک و تعالی گِل آدم را از سطح زمین گرفت و آن را به شدت سایید و مالش داد، تا آنکه به صورت ذرات کوچکی به حرکت درآمدند. آنگاه به اصحاب یمین فرمود به سلامت به سوی بهشت روید و به اهل آتش فرمود به سوی آتش روید و من باکی ندارم. آنگاه آتشی افروخت و به اصحاب شمال فرمود به آتش درآیید. آنها ترسیدند! همین دستور را به اصحاب یمین داد. آنان داخل آتش شدند؛ پس به آتش فرمان داد بر آنان سرد و سلامت باش. اصحاب شمال گفتند از ما بگذر و دوباره ما را امتحان کن. خداوند پذیرفت و فرمود اینک داخل آتش شوید. آنها به کناره آتش رفتند، ولی ترسیدند و داخل نشدند. در اینجا طاعت و معصیت تحقق یافت. پس این دسته نمی توانند از آن دسته شوند و آن دسته نمی توانند از این دسته شوند» (مجلسی، 1403، ج5، ص252). علامه طباطبایی فرمان خداوند برای رفتن به درون آتش و پذیرفتن آن از سوی اصحاب یمین را کنایه از داخل شدن در حظیره عبودیت و فرمانبرداری و طاعت می داند (طباطبایی، 1374، ج 8، ص424). اما از نظر تفکیکیان این آزمایش نه تنها معنایی کنایی ندارد، بلکه در حیات قبل از دنیا و زندگی دنیوی افراد تأثیرگذار است. آیت الله ملکی میانجی ناتوانی اصحاب شمال در اطاعت امر خدا را مجازات و عقاب نافرمانی آنها بعد از رد دعوت خدا می داند (ملکی میانجی، 1373، ص138). آیت الله مروارید معتقد است خداوند به واسطه همین اطاعت و معصیت، آثاری بر سرشت انسان ها بار کرده که باعث توفیق گروه اول برای انجام اعمال خیر و سلب توفیق از گروه دوم در این دنیا شده است. ایشان منظور از اینکه «هیچ یک از افراد این دو دسته نمی توانند از افراد دسته دیگر شوند» را ناتوانی افراد در تغییر انگیزه های خیر و شر در فطرت خود بیان می کند (مروارید، 1377، ص222). این امتحان بر خلق و خوی دنیوی اصحاب یمین نیز مؤثر است؛ به این معنا که تندی خلق و خوی آنان نشئت گرفته از گرمای آتشی است که در حیات قبلی (البته برای اطاعت امر خداوند) وارد آن شدند (همان، ص123). در روایت ابن اُذینه از امام صادق(ع) آمده است:
در خدمت حضرت، نام یکی از شیعیان به میان آمد. ما گفتیم: مقداری تند است! حضرت فرمود: از علائم مؤمن آن است که کمی تندی داشته باشد. به آن حضرت عرض کردم: همه شیعیان و اصحاب ما کمی تندی دارند! فرمود: وقتی که خداوند متعال آنها را آفرید، به اصحاب یمین، که شما شیعیان از آنها هستید، دستور داد داخل آتش شوند. همگی داخل شدند؛ در نتیجه حرارتی به آنها رسید که برافروخته شدند و این تندی از آن افروختگی است (مجلسی، 1403، ج5، ص241).
این نکته شایان ذکر است که طبق روایات، حتی طاعت و معصیت در این امتحان نیز با تفاوت ماده اولیه سازنده انسان ها بی ارتباط نیست. پس مشخص می شود متن برخی روایات مربوط به حیات پیشین، حاکمیت نوعی جبر بر سرنوشت انسان را به ذهن متبادر می کند که وجود اختیار در عالم قبل از دنیا (و به تبع در دنیا) را منتفی می سازد. برخی عبارات علامه طباطبایی و پیروان مکتب تفکیک در مقام تفسیر و تشریح این روایات نیز -گاه به صراحت و گاه به طور ضمنی- به عدم امکان تغییر سرنوشت یا ایمان و کفرِ رقم خورده در عوالم قبل و سعادت و شقاوت ذاتی انسان ها اشاره دارد که بیانگر حاکمیت جبر در زندگی دنیوی است.
علاوه بر بیان متکی بر قبول مضامین این قبیل روایات، مؤیدات دیگری مبنی بر تأثیر حیات پیشین بر سرنوشت دنیوی در آثار این بزرگان به چشم می خورد. علامه طباطبایی معتقد است از ظاهر قرآن برای آدمیان به جز حیات دنیوی، زندگی های دیگری قبل و بعد از دنیا اثبات می شود که هرکدام از آنها از دیگری الگو می گیرد (طباطبایی، 1374، ج 1، ص142). به عنوان مثال اگر مشرکین از محشر به دنیا بازگردانده شوند، شرک و منهیات دیگری را که داشتند، از سر خواهند گرفت؛ یعنی حیات اخروی آنها نمود و نمایانگر حیات دنیوی آنهاست. به همین ترتیب در حیات کنونی نیز شرک و منهیات از آنها صادر شده است؛ چراکه در عالم ذر، شرک و دروغ را پیشه کردند (همان، ج 7، ص84). علامه معتقد است که شهادت انسان ها در عالم ذر بر ربوبیت خداوند، شهادتی ذاتی و وجودی بوده و گواهی آنها بر خودشان نیز گواهی و کشف ذاتی از حقیقت خودشان، یعنی وابستگی ذاتی به خداوند بوده است؛ اما آن عالم خالی از موحد و مشرک نیست. بنابراین یک نحوه توحید و شرک از آنجا سرچشمه گرفته است. کسی که در آن موطن اسلام آورده و موحد شده، راهی به سوی شرک ندارد، و آن که در آنجا شرک ورزیده، به ناچار در این دنیا نیز مشرک می شود (همو، 1388ب، ص134-132). شیخ مجتبی قزوینی نیز تأثیر فرمانبرداری پیشین بر حیات دنیوی را گوشزد می کند و می گوید آنان که در عالم ذر فرمان بردند، در این جهان سعید می شوند و عاصیان در این جهان شقی می گردند (قزوینی، 1387، ص504).
اینجاست که سؤال بسیار مهمی مطرح می شود و آن اینکه مطابق نظریه اختصاصی شیعه، یعنی نظریه «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»، انسان در حیات دنیوی مختار است؛ با این وجود چگونه اعتقاد به تعیین سرنوشت در حیات پیشین با اعتقاد به مختار بودن آدمی در حیات دنیوی قابل جمع و هماهنگ است؟ این سؤال در ادامه بررسی می شود.
چگونگی جمع میان اختیار با تعیین سرنوشت و سرشت در حیات پیشین
برای حل تضاد (ظاهری) میان برخی روایات حیات پیشین با نظریه شیعی مقبول مکتب تفکیک و علامه طباطبایی - یعنی مختار بودن آدمی در حیات دنیوی - به تبیین و مقایسه توضیحات هریک از این بزرگان می پردازیم.
فهرست منابع
قرآن کریم، ترجمه حسین انصاریان، تهران: پیام عدالت، 1391.
امام خمینی، سید روح الله، طلب و اراده، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دار القلم، 1412ق.
صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، قم: کتابفروشی داوری، 1385.
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، قم: مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، 1404ق.
طباطبایی، سید محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران: صدرا، 1364.
، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه صادق لاریجانی، قم: بوستان کتاب، 1388الف.
، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374.
، توحید علمی و عینی در مکاتیب حکمی و عرفانی، مشهد: علامه طباطبایی، 1366.
، رسائل توحیدی، ترجمه علی شیروانی، قم: بوستان کتاب، 1388ب.
، نهایه الحکمه، قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، 1387.
طوسی، خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1407ق.
قزوینی، مجتبی، بیان الفرقان، قزوین: حدیث امروز، 1387.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم: دار الکتاب، 1367.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت: دار احیاء الثرات العربی، 1403ق.
مروارید، حسنعلی، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1377.
مظفر، محمدرضا، منطق، ترجمه علی شیروانی، قم: دار العلم، 1388.
ملکی میانجی، محمدباقر، توحید الامامیه، تهران: مؤسسه انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1373.
نویسندگان:
فروغ السادات رحیم پور: دانشیار فلسفه و کلام دانشگاه اصفهان
نجیمه منصوری: دانشجوی دکتری حکمت متعالیه دانشگاه اصفهان
فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 34
ادامه دارد...
ارسال نظر