بررسی ماهیت خوارج;
امام علی (ع) با رویکرد اخلاقی و هدایتی با خوارج مواجهه می شد/خوارج با تکفیر مسلمین به کل اسلام ضربه زدند!
خوارج می آمدند در مسجد کوفه و به حضرت ناسزا می گفتند و توهین می کردند، صحابه می آمدند که اینها را کتک بزنند و از مسجد بیرون کنند، اما امام علی علیه اسلام می گفتند با آنها کاری نداشته باشید. آنها به هر حال جاهلانی هستند که نمی دانند دارند چکار می کنند، تا وقتی که شمشیر به دست نگیرند و علیه ما اقدامی نکنند ما کاری با آنها نداریم.
امروز جهان اسلام با جریان های انحرافی و تکفیری مواجه است که همگی در یک نقطه یعنی افراط گرایی و فقدان عقلانیت مشترک هستند. این اقدامات که در واقع یادآور رفتارهای خوارج است، نشان می دهد افراط گرایی که روح آن حرکت خوارج گونه است، منحصر به یک زمان خاص نیست. لذا درباره راهکاری که در مبارزه با این گروه های افراطی می بایست مورد استفاده قرار بگیرد، الگوی امام علی (ع) پیشنهاد می شود. برای درک این الگو، گفتگویی با حجت الاسلام دکتر مهدی فرمانیان، رئیس دانشکده مذاهب اسلامی، صورت گرفته است که در ادامه می آید.
درباره درون مایه های سیاسی، فکری و نیز ماهیت اجتماعی جریان انحرافی خوارج که به ظاهر در جنگ صفین شکل گرفت توضیحی بفرمایید.
خوارج عده ای بودند که در کوفه زندگی می کردند، آنان یمنی بودند و بیشتر ابوموسی اشعری را قبول داشتند. وقتی که حضرت علی (ع) خلافت را به عهده گرفتند، اینها طرفداری ابوموسی اشعری کردند. مالک اشتر به امام علی (ع) فرمود اینها تمایل دارند که ابوموسی اشعری حاکم کوفه باشد و امام علی (ع) نیز به احترام مالک اشتر پذیرفت که ابوموسی اشعری حاکم شود. اما وقتی که جنگ جمل صورت گرفت، ابوموسی اشعری خودش را کنار کشید، به خاطر همین هم دودستگی در کوفه به وجود آمد. بعد مالک اشتر آمد و مردم را توجیه کرد و 12 هزار نفر با مالک اشتر همراه شدند و در جنگ جمل با جملیون جنگیدند. این افراد بعد در جنگ صفین همراه امام شدند و متأسفانه به خاطر اینکه خیلی از آنها زاهدان بی بصیرتی بودند که فقط قرآن می خواندند، اما درک دقیق و درستی از دین نداشتند، فریب عمروعاص را خوردند و آمدند جلوی امام علی (ع) را گرفتند و گفتند مالک اشتر باید برگردد (از پیش روی به سمت معاویه دست بکشد)، و الا تو را می کشیم. امام علی (ع) نیز پذیرفت و ابن عباس و مالک اشتر را به عنوان نماینده خودشان معرفی کردند، اما متاسفانه خوارج که از قدیم طرفدار ابوموسی اشعری بودند و از قبیله جنوب عربستان آمده بودند و با شمالی های عربستان مشکل قبیله ای و دعواهای جاهلیت را داشتند، روی ابوموسی اشعری پافشاری کردند و در نتیجه ابوموسی اشعری نماینده شد و خوارج به خاطر اینکه نمی خواستند بگویند اشتباه کرده اند و بیایند و معذرت خواهی کنند به خاطر انتخاب ابوموسی اشعری، یک فرافکنی کردند و با شعار «لا حکم الا لله» از اردوگاه امام علی(ع) جدا شدند.
جالب این است که بدانید در اینجا هم 12 هزار نفر بودند و این 12 هزار نفر راه خودشان را جدا کردند و به حروراء رفتند. حروراء منطقه ای بود آن طرف رودخانه فرات و کوفه در آن طرف آن قرار می گرفت. باز هم امام علی (ع) خیلی با اینها صحبت کرد و ابن عباس را فرستاد و با توضیحات و تبیین هایی که حضرت امیر و ابن عباس داشتند، 8 هزار نفر از اینها به کوفه بازگشتند. اما آن روحیه و آن تفکر و آن خشک مغزی، آن زهدگرایی بی محتوا و بی بصیرتی متاسفانه در این 8 هزار نفر باقی ماند. 5 هزار نفر از آنها نیز قبول نکردند از مخالفت خود دست بردارند، تا اینکه شروع کردند به آدم کشی و جلوی افراد را می گفرتند و می گفتند که باید از حضرت علی و هم معاویه و عمروعاص برائت بجویید و چون خیلی از از آنها قبول نمی کردند کشته می شدند. مثل کاری که امروز داعش می کند و می گوید که هر کس کافران را کافر نداند، خودش هم کافر می شود. آنها هم همین کار را می کردند و آدم ها را می کشتند.
وقتی این اتفاق افتاد، امام علی (ع) که داشت آماده می شد برای جنگ دوباره با معاویه، مردم کوفه گفتند ما از دست اینها می ترسیم. می ترسیم که ما به جنگ با معاویه برویم و اینها بیایند و زن و بچه ما را بکشند و به اسم کافر و به عنوان کنیز با خود ببرند و همچنین اموالمان را غارت کنند. لذا امام علی (ع) دوباره به سمت نهروان رفتند و در آنجا باز با اینها صحبت کردند و باز تعدادی از آنها تفکر خود را رها کردند. ولی تعدای از آنها بر تفکر خود باقی ماندند و جنگ شروع شد. خیلی از اینها کشته شدند و تعدادی هم زخمی شدند. امام زخمی ها را کاری نداشت و به قبائل این زخمی ها گفت بیایید و زخمی های خود را ببرید و تیمار کنید.
اهمیت این جنگ به اندازه ای بود که امام علی (ع) بعد از جنگ فرمود، من چشم فتنه را درآوردم. هیچ کس نمی توانست با اینها رو به رو شود، چرا که وقتی با اینها رو به رو می شد می دید اینها زاهدند، اینها عابدند، نماز شب می خوانند، قرآن می خوانند و همه اینها باعث شده بود که از جنگ با آنها بترسند. لذا امام علی (ع) با اینها جنگیدند. به هر حال اینها بعد از این مسئله توطئه چیدند و امام علی (ع) را به شهادت رساندند. اما مجموعه آن 8 هزار تا که برگشته بودند و تعدادی که زخمی شده بودند و بعد خوب شدند، اینها مجموعه خوارج در کوفه را تشکیل دادند، که بعد از آن در سال 65 هجری دوباره ظهور کردند. یعنی بعد از اینکه معاویه از دنیا رفت و یزید هم از دنیا رفت، احساس کردند مقداری فضای جهان اسلام آرام تر شده و تسلط اموی ها کم شده است پس دوباره قیام کردند و در سال 65 دوباره به میدان آمدند.
از این پس خوارج به 4 گروه عمده تقسیم شدند: ازارقه، نجداد، صفریه و اباضیه. در این میان ازارقه از همه تندتر بودند و زودتر از همه هم از بین رفتند، بعد از آنها نجداد که تندتر بودند از بین رفتند و بعد صفریه که یک مقداری معتدل بودند هم از بین رفتند. جالب است که ازارقه که تندترین گروه خوارج بودند، سال 100 و نجداد که گروه بعد از آنها بودند سال 200 و صفریه که بعد از آنها بودند، قرن 4 هجری از بین رفتند و اباضیه که از ابتدا اعلام کرد که ما مسلمانان را کافر نمی دانیم، بلکه کافر به کفر نعمت می دانیم و با مسلمانان نجنگیدند و در کنارشان زندگی کردند، تا به امروز باقی ماندند. برای مثال در عمان سلطان قابوس و طرفداران و پیروانش و عده ای در الجزایر، لیبی و تونس اباضی مسلک اند. چون از ابتدا با مسلمانان ها درگیر نشدند و مسلمان ها هم کاری با آنها نداشتند و آنها را مسلمان می دانستند باقی ماندند.
تفاوت خوارج با سایر دشمنان حضرت علی علیه اسلام در چه بود؟ و حضرت امیر چگونه با دشمنان خود برخورد می کردند؟
سه طایفه با حضرت علی (ع) جنگیدند و نگذاشتند آن خلافتی را که باید، ایشان احیا و ایجاد کند. یک گروه جنگ جمل را به راه انداختند، که تمایل آنها بیشتر سیاسی و قدرت طلبی بود. آنها جنگی را علیه حضرت امیر به راه انداختند و پیراهن عثمان را بهانه کردند و خودشان را مدافع عثمان قرار دادند و گفتند عثمان مظلوم کشته شده است. حضرت علی(ع) خیلی با اینها صحبت کرد و البته خیلی از آنها جدا شدند، اما یکی از کسانی که در عین جدا شدن کشته شد، زبیر بود. حضرت امیر با زبیر صحبت کردند و یادآوری کرد که در جنگ ها با حضرت امیر چگونه بودی و بعد یادآوری کرد حضرت رسول درباره امام علی به زبیر چه گفته بود و وقتی امام این را گفت، زبیر از جنگ کناره گرفت. با این حال فردی رفت و زبیر را کشت و جالب است که وقتی قاتل زبیر آمد و با افتخار اعلام کرد که زبیر را کشتم، حضرت امیر گفتند تو از اصحاب جهنم هستی، زبیر پشیمان شده بود و از جنگ کناره گرفته بود و این نشانه آن نگاه اخلاقی و نگاه خاص حضرت امیر به این مسائل است که رویکرد هدایتی دارد نه رویکرد از بین بردن مخالفان.
در باب طلحه هم همین طور، وقتی طلحه کشته شد، بیانی که فرمودند گفتند که چقدر کارهای خوبی طلحه کرد، چقدر برای پیامبر شمشیر خوبی بود، یعنی نوع بیان حضرت، بیانی بود که از خوبی های او و زحمات طلحه قدردانی می کرد. نسبت به عایشه، برخورد حضرت در نهایت احترام بود. ایشان به هنگام بازگرداندن عایشه به مدینه بعد از جنگ جمل، همراه وی 60 زن که همه سر و صورت خود را پوشیده بودند، فرستادند. وقتی عایشه به مدینه رسید، رو به سمت قبر پیامبر کرد و گفت ای پیامبر ببین دامادت با من چه کرده است، مرا با 60 مرد همراه کرده است، که در این حال همه زنان نقاب از صورت خود برداشتند و به عایشه فهماندند که ما همه زن هستیم. بعد از آن هم حضرت علی علیه اسلام احترام عایشه را داشت و در واقع به احترام پیامبر این کار را انجام می داد. در جنگ جمل حضرت همچنین فرمودند غنیمت برندارید، اینها مسلمان هستند و همه چیزهایی که مال خودشان است به آنها پس بدهید. خب نگاهی که می بینیم، یک نگاه هدایتی و نگاه حداکثری است. نگاهی است که بتوانند این منحرفین را به هر حال به سمت حق باز گرداند.
در جنگ صفین که با معاویه و اطرافیانش بود به این دلیل که می دانستند دارند خطا می کنند، یعنی عمداً داشتند برای قدرت با حضرت می جنگیدند، حضرت هم با آنها بیشترین برخورد تند را داشت. با این حال اولاً در جنگ صفین با وجود اینکه آنها آب را به روی حضرت امیر بستند، وقتی حضرت آب را گرفت، آب را به روی آنها نبست و دوم اینکه وقتی عده ای از طرفدارانش معاویه را سبّ و لعن می کردند گفتند بدی های آنها را بگویید تا مردم متوجه شوند و از او دوری کنند. لذا در جنگ صفین هم شاهد این فضای اخلاقی هستیم.
ولی مهم تر از همه جنگ خوارج بود که حضرت علی با اینها با صبر و حوصله برخورد کرد. خوارج می آمدند در مسجد کوفه و به حضرت ناسزا می گفتند و توهین می کردند، صحابه می آمدند که اینها را کتک بزنند و از مسجد بیرون کنند، اما امام علی علیه اسلام می گفتند با آنها کاری نداشته باشید. آنها به هر حال جاهلانی هستند که نمی دانند دارند چکار می کنند، تا وقتی که شمشیر به دست نگیرند و علیه ما اقدامی نکنند ما کاری با آنها نداریم. ولی وقتی اینها شروع کردند به آدم کشی، حضرت با آنها مقابله کرد. در مجموع این نگاه بسیار ظریف حضرت نسبت به مخالفان خودش در سه جنگی که وجود داشت نشان می دهد که به هر حال ما باید در همه صحنه ها مسائل اخلاقی را رعایت کنیم و مواظب باشیم که خودمان مثل آنها بی اخلاقی نکنیم.
خوارج در طول تاریخ چه آسیب هایی به مکتب تشیع وارد کردند؟
خوارج به کل اسلام ضربه زدند از طریق بدفهمی، جنگ ها و تکفیر مسلمین. در باب اینکه خوارج به شیعه ضربه زدند باید بگوییم چون شیعه در رأس حکومت نبود و در حاشیه بود آنچنان برخورد جدی ما بین خوارج و شیعه نداریم. خوارج هم خیلی جاها که می جنگیدند با غیرشیعیان بودند و شیعیانی وجود نداشتند. چون شیعیان آن زمان بیشتر در کوفه بودند و اگر خوارج می خواستند به کوفه حمله کنند آن وقت آنها از خودشان دفاع می کردند. فقط یک مورد داریم که آنها به کوفه حمله کردند و بعد یکی از شیعیان محب اهل بیت مسئولیت حمله متقابل به خوارج را برعهده گرفت و حمله کرد به اهواز و عده ای از خوارج را آنجا قلع و قمع کرد و به غیر این مورد حتی الامکان شیعیان می خواستند به حرف امام علی علیه اسلام عمل کنند و هیچ گاه با خوارج وارد دعوا نشدند. خوارج حکومت هایی هم تشکیل دادند. گروه نجداد در منطقه جنوب عربستان حکومتی را ایجاد کردند. صفریه به شمال آفریقا رفتند و حکومت تقریباً 100 ساله ای را داشتند و عده ای هم آمدند به ایران و در اهواز بودند. بعد از آن به خاطر حمله هایی که حکومت به اینها می کرد، به سیستان و بلوچستان رفتند و تا قرن 5 و 6 هجری تعدادی از آنها در سیستان حضور داشتند.
آیا تفکر خوارج گونه در دنیای کنونی اسلام وجود دارد و اگر وجود دارد دارای چه ویژگی هایی است؟
بله متاسفانه در طول تاریخ تفکر خوارج هیچگاه از بین نرفته است. اگر چه خیلی از گروه های خوارج از بین رفتند، اما متاسفانه تفکر خوارج به خاطر برخی از مسائل جزئی در طول تاریخ وجود داشته و ما در همه گروه های مختلفی که در جهان اسلام بودند کم و بیش این تفکر را می بینم. اما نکته ای که وجود دارد این است که تفکر خوارج گونه در حنابله بیشتر بوده است. یعنی حنابله چون از نظر فکری خشک تر بودند، ظاهرگراتر بودند باعث شده در طول تاریخ بیشترین تکفیر هم از سوی اینها ایجاد شود. حتی اینها اشاعره، شافعی ها را هم تکفیر کردند و جنگ های متعددی در بغداد اتفاق افتاد. وقتی که فضا سیاسی می شد تکفیری ها هم فعالیتشان شروع می شد، مثلاً از زمانی که فاطمیون در شمال آفریقا آمدند، متعدد ما از اهل سنت در تکفیر شیعیان مطلب داریم. چنانکه محمود غزنوی می گوید، من عالم را می چرخم تا برمکی یعنی ملحدی را پیدا کنم و او را بکشم و این فضای تکفیر همیشه بوده است، ولی همیشه علمای بزرگ اسلام هم در میان اهل سنت و هم شیعه به جد مخالف این فضاها بودند. این تفکر حنابله توسط ابن تیمیه با افزودن چیزهای جدیدی ادامه پیدا کرد. از دل تفکرات ابن تیمیه وهابیت بیرون آمد، از دل تفکرات وهابی، القاعده، داعش و طالبان بیرون آمدند که متاسفانه این فکر تکفیری امروز با پول عربستان و حمایت استعماری آمریکا هر روز گسترش پیدا می کند.
ارسال نظر