خودش هم فکر نمی‌کرد در اولین تجربه تصویری‌ که در سینما دارد، به قدری دیده می‌شود که همه او را بشناسند. هنوز هم برایش عجیب است در فیلمی بازی کرده که در جشنواره فیلم فجر بیشترین تعداد سیمرغ‌ها را از آنِ خود کرده است. می‌گوید به همه هنرها علاقه دارد و اگر پایش به بازیگری باز نمی‌شد، از نقاشی یا عکاسی سر درمی‌آورد.

مهدی قربانی سن زیادی ندارد، مدرسه می رود و درسش هم با وجود اینکه دو سال گذشته چند ماهی را سر فیلمبرداری گذرانده، خوب است. قرارمان را در یک باشگاه ورزشی گذاشتیم، انتظار نداشتم تنهایی بیاید، اما تنها بود و بزرگتر از یک پسر ۱۴-۱۵ ساله رفتار می‌کرد. می‌گفت بعد از مصاحبه می‌خواهد تئاتر ببیند و با وجود اینکه دیر رسیده بود، می‌گفت زود تمام شود که به تئاترم برسم!

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

داستان مهدی قربانی چیست؟

از 9 سالگی در کلاس‌های بازیگری شرکت می‌کردم. کمی بیشتر از دو سال را دراین آموزشگاه بودم که در همان زمان دستیار آقای روستایی به خانم خلوتی که مدیر آموزشگاه بودند، تماس گرفتند و گفتند که بازیگر ۱۰-۱۱ ساله برای فیلم «ابد و یک روز» می‌خواهند. من را معرفی کردند و برای تست بازیگری رفتم. این‌طور شد که برای بازی در فیلم اول سعید روستایی انتخاب شدم و نقش نوید، پسر کوچک خانواده را بازی کردم.

این فیلم اولین کار تو بوده است؟

«ابد و یک روز» اولین کار تصویری من بود، قبل از آن در تئاتر بازی کرده بودم.

پس از یک فضای عادی و نرمال در بازیگری، بازی در فیلمی را تجربه کردی که احتمالا از اول هم فکر نمی‌کردی تا این اندازه دیده شود؟

دقیقا، اصلا فکر نمی‌کردم «ابد و یک روز» در جشنواره تا این حد قوی ظاهر شود و در فروش هم به خوبی دیده شود. برای خودم خیلی عجیب بودم و اصلا تصور نمی‌کردم این اتفاق‌ها بیفتد.

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

حالا با همین سن کم تجربه بازی جلوی دوربین و روی صحنه را داری، کدام برایت جذابیت بیشتری دارد؟

بازیگری تئاتر و سینما فرق دارند، اما اولویت من در کار هنری همیشه تئاتر است، چون تئاتر زنده و در لحظه روی صحنه می‌رود و مخاطب هم در همان زمان همه‌چیز را می‌بیند و بازیگر برایش همان شکلی است که روبرویش بازی می‌کند. تئاتر چون زنده است، باید همه توان و انرژی خودت را روی کار بگذاری و مانند سینما نیست که اگر جایی خراب کردی، کات بدهند و دوباره از اول بگیرند. در تئاتر باید از ابتدا تا انتها بروی، اگر هم اشکالی در کار به وجود بیارد، باید خودت را روی صحنه جمع و جور کنی و ادامه بدهی.

نمایش‌هایی که در آن ها حضور داشتی، کدام‌ها بودند؟

نمایشنامه‌خوانی «کافه مک‌آدم» در بزرگداشت محمود استادمحمد که در تئاتر شهر برگزار شد و کار دیگری به نام «کرنومتر» را در تماشاخانه پالیز بازی کردم.

دو سال پشت سر هم در جشنواره فیلم فجر فیلم داشتی، ماجرا برای تو به عنوان بازیگری که سال قبل در یک فیلم پر سر و صدا حضور داشت و امسال هم در فیلمی با فضای نوجوانانه بودی، چطور می گذرد؟

سال قبل و بعد از اکران «ابد و یک روز»، پیشنهادهای خوبی داشتم که منجر به بازی من در «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی آقای خردمندان شد، فکر می کنم بعد از اکران این یکی هم باز پیشنهادهایی شود که بتوانم در کارهای بعدی بازی کنم. همین حالا چند پیشنهاد دارم و درباره فیلم آقای معادی صحبت‌هایی شده، اما هیچ‌چیز قطعی نیست.

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

بیست و یک روز بعد کاملا فیلمی نوجوانانه است، هم درباره آن‌هاست و هم برای آن‌ها ساخته شده، نوجوان‌ها به راحتی با آن ارتباط می‌گیرند، در سینما فیلمی که در این فضا ساخته شود، خیلی نداریم. خودت به عنوان یک نوجوان به فیلمی که در آن بازی کرده‌ای، چند می‌دهی؟ چه جاهایی را بیشتر دوست داری؟

در زمان پیش تولید فیلم دستیار آقای خردمندان با من تماس گرفتند که برای تست رفتم. بین بچه‌هایی که برای نقش آمده بودند، تست دادم، قبول شدم و قرار داد بستم. بعد از آن با حسین شریفی که نقش مهران در فیلم را بازی می‌کرد مشغول کار روی فیلمنامه شدیم. به نظر من فیلم «بیست و یک روز» بعد ملودرام اجتماعی است که هم برای نوجوان‌ها جذابیت دارد و هم برای بزرگسال‌ها می‌تواند جالب باشد و درد جامعه را نشان می‌دهد. خود من همه بخش‌های فیلم را دوست داشتم، چون مرتضی که نقش آن را خودم بازی می‌کردم مقاومت زیادی در زندگی‌اش نشان می‌داد و من هم در زندگی شخصی‌ام مقاومت کردن را خیلی دوست دارم. مقاومتی که وقتی شکست می‌خوری دوباره بتوانی سرپا بایستی، از اتفاقات بگذری و برای رسیدن به هدف تلاش کنی، برای من خیلی مهم است. من «بیست و یک روز بعد» را خیلی دوست داشتم نه به خاطر اینکه در میان بازیگرانش بودم، به خاطر اینکه مقاومت کردن در آن زیاد بود، بالا و پایین زندگی را می‌ شد در آن دید، در حقیقت زندگی جریان داشت و برای همین خودم با فیلم ارتباط خوبی داشتم.

من «بیست و یک روز بعد» را خیلی دوست داشتم نه به خاطر اینکه در میان بازیگرانش بودم، به خاطر اینکه مقاومت کردن در آن زیاد بود، بالا و پایین زندگی را می‌ شد در آن دید، در حقیقت زندگی جریان داشت و برای همین خودم با فیلم ارتباط خوبی داشتم.

یعنی از مرتضی درس گرفتی؟

قطعا هرکسی که در زندگی‌اش مشکل داشته باشد می فهمد که مرتضی واقعا برای رسیدن به هدف خودش و تهیه کردن پول تلاش زیادی می‌کند. من همیشه از فیلم‌های آموزنده درس می‌گیرم. از هر فیلمی که نکته آموزنده داشته باشد درس می‌گیرم. فکر می‌کنم دیگران هم فیلم می‌سازند که ما به عنوان بیننده تجربه‌ای کسب کنیم و اتفاقی که رخ می‌دهد را ببینیم و درس بگیریم تا خودمان در موارد مشابه بهتر از آن‌ها عمل کنیم.

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

وقتی خودت فیلم‌هایت را می‌بینی، چه جاهایی از نقش را بیشتر دوست داری و یا جاهایی بوده که نپسندیده باشی؟

در «ابد و یک روز» چند سکانس را بیشتر از بقیه دوست داشتم. سکانسی که داداشم را می‌خواهم لو بدهم و نمی‌دهم، سکانس پایانی و سکانسی که در خانه خوشحالیم و می‌رقصیم. در «بیست و یک روز بعد» هم با راهنمایی‌ها که شدم هیچ اتفاق نیفتاد که از جایی راضی نباشم یا دلم خواسته باشد فرقی داشته باشد، آقای خردمندان در این مسیر خیلی به من کمک کرد.

دوست داری راهت را چطور ادامه دهی؟ میخواهی بازیگری را به همین شکل ادامه دهی؟

من می‌خواهم بازی در سینما و تئاتر را ادامه دهم، دلم می‌خواهد در رشته بازیگری سینما هم ادامه تحصیل بدهم و از شغلی که حالا دارم خیلی راضی هستم و دوستش دارم.

اما بچه‌هایی که وارد سینما می‌شوند، تنها تا جایی رشد می‌کنند و دیده می‌شوند، به نظر می‌رسد این مسیر جایی برای آن‌ها تمام می‌شود و ما دیگر این بچه‌ها را در سینما نمی‌بینیم، نمی‌ترسی که این اتفاق هم برای تو بیفتد؟

اتفاقا به این قضایا فکر کردم و تا امروز خدا هوای من را داشته و کمک کرده است تا اینجا رسیده‌ام. اما اگر اتفاقی بیفتد و چند سال بعد هم نباشم، مانند این است که خدا می‌خواسته آدم را امتحان کند و فرصت و امکاناتی را در اختیار قرار داده تا کاری را انجام دهیم. حالا اگر شرایطی پیش بیاید و دیگر نتوان آن را ادامه داد، به این فکر می‌کنم که خودم را گم نکنم.

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

علاقه دومی داری؟

علاقه دوم خاصی ندارم، ولی کلا هنر را دوست دارم. نه فقط بازیگری و تئاتر و کارگردانی: بلکه نقاشی، عکاسی، فیلمبرداری، گریم، طراحی لباس را خیلی دوست دارم.

یعنی اگر بازیگر نباشی، از کدام یکی از آن‌ها سر در می‌آوری؟

فکر کنم عکاسی، اگر هم نشود، گرافیک و نقاشی.

برادر بزرگتر از خودت داری؟

بله، یک برادر ورزشکار دارم که در رشته معماری تحصیل می‌کند و یک خواهر کوچکتر از خودم که مدرسه‌ای است.

وقتی سینما و تئاتر می‌رویم، برادرم از اینکه مردم مرا می‌شناسند، خوشحال می‌شود. البته این موضوع فقط درباره برادرم نیست، همه اعضای خانواده‌ام از این موضوع خوشحال می‌شوند و افتخار می‌کنند.

بالاخره برادر بزرگتر است، قلدری نمی‌کند؟

دعوا که داریم. (می‌خندد)

بعد از اینکه بازیگر شدی و دیگر خیلی‌ها تو را می‌شناختند، رابطه‌ات با خانواده مخصوصا برادر بزرگترت هم تغییر کرد؟

وقتی سینما و تئاتر می‌رویم، برادرم از اینکه مردم مرا می‌شناسند، خوشحال می‌شود. البته این موضوع فقط درباره برادرم نیست، همه اعضای خانواده‌ام از این موضوع خوشحال می‌شوند و افتخار می‌کنند.

از بازی‌ات ایراد نمی‌گیرند؟

بعضی وقت‌ها حسودی‌اش می‌شود! البته من این را به مرور زمان متوجه شدم و این‌طور نیست که برادرم همه‌چیز را بروز بدهد.

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

دوست‌هایت چطور؟

خیلی تغییر کرده‌اند! فکر می‌کنند من کسی شده‌ام و تحویل نمی‌گیرم! اما واقعیت این‌طور نیست، من مثل قبل هستم.

کسی بوده که در این مدت دوستی‌تان بهم بخورد؟

تقریبا همه دوستانم را از زمانی که وارد این کار شدم از دست دادم، شاید چون حسودی‌شان می‌شود. البته اینکه فکر می‌کنند من تغییر کرده‌ام هم هست.

به نظر می‌رسد در کار دوستان تازه‌ای پیدا کرده‌ای، درست است؟

بله، دوستای زیادی پیدا کردم که در کار هستند و یک سطح داریم، در این شرایط دیگر کسی نیست که حسودی کند. البته بچه‌های آموزشگاه ماجرای‌شان فرق می‌کند و وقتی با هم بیرون می‌رویم خیلی خوب است و آن‌ها هم از اینکه دیگران من را می‌شناسند، خوشحال می‌شوند.

حالا اگر اوضاع فرق می‌کرد و یکی از دوستانت جای تو بود و کلی معروف شده بود، فکر می‌کنی تو حسودی‌ات می‌شد؟

نه، من برایش آرزوی موفقیت می‌کردم و خوشحال هم می‌شدم!

الان که در آن موقعیت نیستی این حرف را می‌زنی!

نه باور کنید این‌طور نیست، همین حالا دوستانی دارم که سطح‌شان از من بالاتر است و همیشه برای‌شان آرزوی موفقیت می‌کنم.

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

نوجوانی که در فیلم حضور دارد، بار زیادی را بر دوش می‌کشد، مسئولیت پذیری زیادی از خودش نشان می‌دهد و می‌خواهد همه کارها را خودش انجام دهد، واقعا شما نوجوان‌ها در جامعه هم همین حال را دارید که باید خودتان تنهایی بار مسئولیت را به دوش بکشید؟

وقتی کسی واقعا مشکل داشته باشد و محتاج دارو یا حتی یک دوربین برای ساخت فیلمش باشد، همه بار زندگی را می‌خواهد روی دوش بکشد تا به هدفی که تعیین کرده برسد، کسی که سینما می‌رود، شاید فکر نکند که واقعا مشکلات مردم را به تصویر کشیده‌ایم، یا از کسانی‌که در سالن هستند 80 درصد با فیلم ارتباط خوبی برقرار کنند و 20 درصد این‌طور نباشد. این 20 درصد کسانی هستند که مشکلاتی که در فیلم نمایش داده می‌شود را ندیده‌اند. کسانی‌که مشکل دارند، حتما به خوبی ارتباط برقرار می‌کنند و می‌دانند چنین مشکلاتی در جامعه وجود دارد و کسانی هستند که بخواهند این‌طور بار زندگی را بر دوش بکشند.

یعنی نوجوان‌هایی که در خانواده خودشان مشکل داشته باشند، همذات پنداری می‌کنند.

می‌دانید سه ماه قبل از شروع فیلمبرداری و بعد از اینکه فیلمنامه را خواندم و متوجه مشکلات خانواده‌ها شدم، از نزدیک با خانواده‌هایی که چنین مشکلاتی دارند آشنا شدم. از طرفی عموی خودم هم سرطان داشت و دیده بودم که چه مشکلاتی برای خانواده‌ها به وجود می‌آید، به همین دلیل در فیلم هم مادرم و دردهایی که می‌کشید را خیلی درک می‌کردم.

بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!

چقدر اهل مطالعه هستی؟

واقعیت این است که خیلی کتاب نمی‌خوانم با اینکه دوست دارم. تئاتر را دوست دارم و برنامه‌ام این است که هفته‌ای یک تئاتر را حتما ببینم. با اینکه خیلی سینما نمی‌روم. نکته جالب این است که از سال 92 وقتی زیاد به دیدن تئاتر رفتم، همه بروشورهای آن‌ها را نگه داشته‌ام و حالا پوشه‌ای بزرگ از همه نمایش‌ها را دارم.

معمولا عیدها چکار می‌کنی؟

در دو سال گذشته که فیلم بازی می کنم، به دلیل اینکه سه ماه سر فیلمبرداری هستم، مجبورم روزهای عید درس‌ها را مرور کنم!