چرا خداوند در برخورد با گنهکار عجله ندارد؟
استاد جاودان گفت: خدایا در مقابل حوصله و حلم تو، چه زمانی اندازه حوصله توست؟ هیچ زمانی. من صد سال گناه کردم، حوصله تو چقدر است؟ حوصله تو هزاران هزاران هزاران سال است. زمان بدیهای من که به اندازه حوصله تو نیست که.
متن ذیل سخنان ارزشمند حجت الاسلام و المسلمین جاودان در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان1389 است که تقدیم خوانندگان محترم می شود:
اعوذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطان الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبی القاسم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین.
سالهای گذشته برای یک ذکر خیر و در واقع یک دست به دامن شدن عرض کرده بودیم، این جلسه ما یک رشحه و ریسمان کوچکیست از جلساتی که ما در محضر مرحوم آیت الله حق شناس داشتیم. معمولا دوستان خیلیهاشان همان دوستان هستند و هرچه هست تقریبا از آنجا ناشی شده است. بنابراین ما دست به دامن روح بلند ایشان هستیم برای اینکه دعا کنند و این جلسه ما به ثمر برسد، دعا کنند دعاهای ما مستجاب بشود، نالههای ما قبول بشود، استغفارهامان پذیرفته بشود، و باز به دعای ایشان یک سال خوبی خدا برای ما مقدر فرماید.
خوب من چند تا مطلب میخواهم عرض کنم.
مساله اول یک مطلبی است درمورد توبه. قرآن فرموده یک کسانی هستند توبهشان قطعا قبول است. حالا ببینیم همچین کسی گیر میاید؟ در جمع ما چنین کسی گیر میاید؟
آیه هفده سوره نساء میفرماید: إِنَّمَا التَّوْبَة عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ توبه بر خدا، حالا این "لازم است" را من عرض میکنم، توبه بر خدا لازم است، یعنی پذیرش توبه، رو آوردن به بندهاش، رو آوردن به بنده بر خدا لازم است، در صورتی که بنده، لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ کسانی که از سر جهالت کار بدی کردهاند. این معمولا برای سنهای کم پیش میاید. گاهی هم البته برای بزرگترها هست، معمولا برای اونهاست گاهی برای بزرگترها هم ممکن است پیش بیاید. لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ کسی که ندانسته یک کار بدی کرده. این یک نکته.
نکته دوم: ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ که این دیگر برای عموم است: سپس به سرعت توبه کند، این را دیگر همه ما شاید شنیده باشیم، میفرمایند گناهی که میکنید تا هفت ساعت مهلت است، تا هفت ساعت ثبت نمیشود. اگر در طول این هفت ساعت آدم پشیمان شد، برگشت، توبه کرد، میبخشند. برایش نمینویسند، اگر هفت ساعت گذشت آنوقت ثبت میشود، اگر ثبت شد سخت میشود.
یک مقدار سخت میشود. یک چیز دیگر، اصلا اگر آدم خدا را قبول دارد، ممکن است گناه کند، لغزش کند، ممکن است، میشود، اما نمیشود بماند، اگر آدم اصرار میکند، یعنی گناه میکند، بعد هم باز هم میکند این یک مقداری در اصولش خدشه دارد. آدم مومن ممکن است گناه کند، لغزش برایش پیش میاید، مثلا عصبانی میشود، یکدفعه یک چیزی میگوید، از سرعصبانیت ده تا چیز میگوید، بعد که عصبانیتش تخفیف پیدا کرد پشیمان میشود.
اگه آدم پشیمان نمیشود باید یک فکری برای خودش بکند. آدمی که پشیمان نمیشود، گناه میکند، راحت، شادمان، خوشحال، میگذراند، بعد هم میرود دنبال بعدیش این مشکل دارد. تو جمع ما چنین کسی نیست، انشاء الله.
پس اگر آدم بلافاصله، زود، توبه کند، آنهایی که جبران کردنی است جبران میکند. من پشت سر شما یک حرفی میزنم. اشتباه میکنم، نباید همچین حرفی میزدم، ببینید، غیبت یعنی چی؟ یعنی طرف این کار را دارد، این بدی را دارد، این گناه را کرده، این خطا را دارد، مثلا خدایی نکرده این دزدی را کرده، این کارهای دیگر را کرده، من مطلعم، برای کسانی که مطلع نیستند دارم میگویم. نه اینکه نکرده، اگر کاری که نکرده را بگویی که خیلی سختتر است.
ببینید کار بد را کرده، من میگویم، خوب این میشود غیبت. خوب من بلافاصله، بعد پشیمان میشوم، من چرا این حرف را زدم؟ چرا این حرف را من زدم؟ تلفن میکنم آقا، من یک خطایی کردم، شما ببخشید. من یک حرفی پشت سر شما زدم. خوب آقا اگر یک کسی خطایش را گفت، شما اینطوری گفتی: شما چه گفته ای پشت سر من؟ ، آن بیچاره یا مجبور است بگوید یا همانطور بماند برایش. اگر بگوید شما میگویی نمیبخشم. اگر هم نگوید، باز هم نمیبخشی. این هم از این طرف خوب نیست.
اما اگر به شما بگوید که آقا یک چیزی پشت سر شما گفتم، غیبت شما را کردم. شما بگویی: بخشیدم، اگر راحت ببخشی، خدا هم راحت میبخشد. اینش خیلی قطعی است. میگویند چشم بپوشید، خدا از شما چشم میپوشد.
اگر ببندی چشمت را ، خدا هم چشمش را میبندد. در هر صورت، اگر آدم سریعا جبران کند، سریع جبران کند، حل میشود. نمیماند. اگر بماند سخت میشود. آقا آنهایی که کمی بارشان سنگین است، دیر به فکر افتادند یک کمی سخت میشود. نه اینکه نشدنی باشد، سخت میشود.
یک کمی سنشان گذشته باشد، سخت میشود. یک کم بارزیاد باشد، جبران نکرده باشد، روی هم انبار کرده باشد سخت میشود. البته بازهم شدنی است. تا چشم آدم بازاست... یک وقتهایی چشم آدم را میبندند دیگر، آن روزی که چشم را بستند آن وقت، نمیدانم چه میشود. تا چشم آدم باز است میشود جبران کند. تا چشم آدم باز است میشود جبران کند.
ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ ببینید فَأولَئِکَ یَتوبُ اللَّهُ عَلیهم خدا به اینها بازگشت میکند، شما که برگشتید آن هم برمیگردد، آنوقت برای آدم دلشکستگی میاید، آدم زودتر گریهاش میگیرد، آدمی که اینطوراست زودتر گریهاش میگیرد. اگر آدم زود برگردد، آنوقت خدا آدم را میبخشد. این برای آن شدنیها. قطعا میشود، کسی که زود برگردد قطعا میبخشند. کسی که زود برگردد قطعا میبخشند.
وَلیْسَت التَّوْبَة لِلذِینَ یَعْمَلونَ السَّیِئاتِ یک کسانی هستند، گناه میکنند، گناه میکنند، گناه میکنند تا به لحظه مرگ میرسند، پرده مرگ برداشته میشود. داستان فرعون را که میدانید، افتاده بود در آب، دیگر قطعا غرق بود. آن لحظه میخواهد برگردد، نمیشود. دیگر نمیشود. وقتی پرده برداشته شد دیگر نمیشود.
آقا تا یک سال مانده؟ بله میشود ببخشد. مثلا فرض کن تا یازده ماه، ده ماه، بفرمایید تا یک ماه، بعد تا یک هفته، یک روز مانده، تا یک ساعت مانده، اگر برگردی، میشود. آقا تا پرده را برنداشتند میشود. من یقین کردم به مرگ، دیگر نمیشود، یقین کردم به مرگ، دیگر نمیشود، تا قبل از اینکه یقین به مرگ کنم، هنوز احتمال دارد، هنوز ممکن است درست بشود، هنوز ممکن است مریضیم خوب بشود، میشود.
اینجا میفرمایند که وَلیْسَت التَّوْبَة لِلذِینَ یَعْمَلونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ مرگ برایش حاضر میشود، آن دیگر نمیشود. قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ آن لحظه که مرگ مسلم میشود، میگوید من برگشتم، توبه کردم، این نمیشود.
یک کسانی هم، به کفر از دنیا میروند. حالا این هم یک نکته عرض کنم، خدای نکرده، خدای نکرده، اگر آدم گناه کند، گناه کند، جبران نکند، گناه بار کند، جبران نکند، ممکن است، شک کند. اول آدم شک میکند، اول آدم شک میکند. آرام آرام، انکار میکند. آرام آرام مسخره میکند. اگر آدم اینطوری رفت، دیگر برگشت ندارد.
وَلا الَذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ کسانی که با کفر از دنیا میروند، این گذشتهاش جبران کردنی نیست. أولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ما برای اینها عذاب دردناک آماده کردهایم. خدا برایمان پیش نیاورد.
از برکت چنین شبهایی این است که آدم یک دقیقه یا بیشتر به خودش فکر میکند. ممکن است خدا بخواهد مرحمت کند یک تجدید نظر برایش بشود، این دیگر خیلی خوشبخت است. یک شبی میاید، دیگر برای همه کارهایش تجدید نظر میکند، بعد از این روی حساب و کتاب عمل میکند. این یک نکته.
قطعا توبه کسی که زود میجنبد پذیرفته است. خوب، کسانی که هیچ نمیجنبند، تا مرگ میرسد، توبهاش پذیرفته نیست. خوب بقیه چه؟ بقیه میشود ماها، یا بعضی ازماها. وعده بخشش همه گناهان داریم دیگر. إنَّ اللهَ یَغفِرَ الذُّنوبَ جَمیعاً اما باز هم آدم یک فکر باید بکند. من همینطور راحت راه میروم، گناهانم روی دوش من باراست. این میشود همان نفر دوم که تا به مرگ میرسد گناهکار است.
نه اگر یک روزی من سر چهل سالگی یک روزی...، چهل سالگی میشود، سخت میشود. میفرمایند اگر آدم به چهل سالگی رسید، هنوز همانطور بود، شیطان پیشانیاش را ماچ میکند و میگوید قربان صورتی بروم که صاحبش دیگر روی فلاح و صلاح را نمیبیند.
یعنی آدم خطرناک میشود. اما پنجاه سالگی میشود؟ بله میشود. من سر پنجاه سالگی، یک حادثهای پیش میاید، برای آدم یک توجه دست میدهد، یک تنبّه، یک پشیمانی، این بخواهد جبران کند میشود آقا میشود. هفتاد سالگی باشد، میشود. اما باید جبران بکند. باید جبران بکند. من صد تا دل سوزاندم، خوب دل سوخته را باید جبران بکنی. هزار بار هم استغفار بکنی به درد نمیخورد.
بدتر از هر دلی که آدم سوزانده باشد، دل پدر و مادرش است. یک آقایی دل زنش را سوزانده بود. من صد بار این را میخواستم بگویم. دل سوزاندن بد است.
اگر من گناهی کردم که بین من و خدای من است. همینطوری میبخشد، میشود. من با صد تا گناهی که بین من و خدای من است، هزارتا گناه، صدهزارتا گناهی که بین من و خدای من است از این دنیا میروم، این امکان بخشش دارد، به شرطی که با ایمان از دنیا رفته باشد، این گناهان ریشه را نکنده باشد. اگر ریشه را نکنده باشد، صدهزار... همینطور بروید بالا، باز ممکن است ببخشد، باز ممکن است ببخشد.
چنین آدمی اگر با ایمان از دنیا رفته باشد، ممکن است برایش شفاعت نصیب بشود ، اما اگر حق مردم است چه؟ حق مردم را یک کاری بکنیم. مثلا حق مالی، آقا این دنیا گاهی آدمیزاد برای یک قران، آدم میکشد.
خدایی نکرده، گاهی در این دعواهایی که سر مال میشود اتفاق میافتد، حالا یک قران مثال زدم، چرا الان یک قران دیگه قیمت نداره یک ذره بروید بالاتر. آنطرف آدم برای یک قران نمیگذرد. از یک قرانش آدم نمیگذرد. وقتی آدم گرفتار میشود، میداند ممکن است یه رکعت نماز من او را نجات بدهد، میگوید آقا پولم را بده، نمیدهی، نماز قبول بده.
حقش را از من میخواهد. من که ندارم بدهم، تازه پولم بدهم آنجا که به درد نمیخورد، آن عالم که پول به درد نمیخورد. بیا آقا نمازت را بده، از این نمازهای قبولت بده. اونوقت یک قران میشود صد رکعت نماز قبول. چه کسی صد رکعت نماز قبول دارد؟ ما سابقا خدمت مرحوم آیت الله حق شناس نماز میخواندیم، خوب جماعت است، نماز ایشان را میگوییم قبول است، ناگزیر به برکت نماز ایشان نماز ما هم قبول میشود دیگر. اگر یک نفر نمازش قبول شد بقیه هم نمازشان قبول است.
خوب. چه کار کنیم؟ حق مردم را نگذاریم بریم آنطرف. آن مرد بزرگ فرموده بود که، آن حق مهم است. مردم از یک قرانشان نمیگذرند، نمیگذرند، بالخصوص آنطرف. از یک قرانش نمیگذرد. عرض کردم حق بین من و خدای من باشد همان لحظه قبل از مرگ، آن لحظه، گفتم خدایا من غلط کردم، واقعا گفتم، حقیقتا یک غلط کردم گفتم، قبل از اینکه مرگ مسلم بشود، میپذیرد، همه را میگذرد. میشود. نه حتما، اما میشود. اما حق مردم نمیشود. خوب از این هم بگذریم.
دو تا حدیث سخت هم برایتان بخوانم. انشاء الله چنین چیزی اینجا نیست. فرمود: و رُبَما صَلّ العَبد گاهی میشود یک بندهای نمازمیخواند، چه بسا، خیلی از اوقات بندهای نماز میخواند، فَاضربوا بِها وَجهَه من این نماز را به صورت خودش میکوبم. نمازش را قبول نمیکنم. یه پرانتز برایتان باز کنم، حالا انشاء الله شب بیست و یکم اگر خدا خواست زنده بودیم خدمت شما رسیدیم یک مقدار درمورد نماز بحث میکنیم. انشاء الله.
نماز برای کسی که حق نمازش را ادا کند، دعا میکند. حق نمازش چیست؟ خیلی ساده است. خیلی ساده است. یک نماز صحیح بخواند. این هم مکرر به جمع دوستان و غیر دوستان عرض میکنم. یک نماز صحیح بخواند، نماز صحیح چقدر زحمت دارد؟ شما حمد و سوره را صحیح کن، مساله هایت را هم یاد بگیر. آدم چند تا مساله بلد باشد نمازش صحیح میشود؟ چهل تا ، پنجاه تا مساله که میشود مثلا ده صفحه یک رساله، آدم ده صفحه یک رساله را مساله بلد باشد نمازش صحیح میشود. خیلی سخت نیست. ده صفحه، پانزده صفحه رساله را آدم بخواند نمازش میشود درست. یک حمد و سوره هم پیش یک معلم قرآن یا مثلا کسی که تجوید بلد باشد، یاد بگیرد.
به خصوص برای نوجوانها به سرعت درست میشود، اگر سنش گذشته باشد یک کم سخت میشود اما برای نوجوان، جوان خیلی زود حمد و سورهاش درست میشود. انقدر هم که سخت نیست. خوب میشود نماز صحیح.
یک وضو و غسل هم آدم یاد میگیرد. آن هم میشود پنج دقیقه. آدم دوتا پنج دقیقه مسالههای وضو و غسل را یاد میگیرد، بعدش نمازش صحیح میشود. دوتا پنچ دقیقه، آن هم ده پانزده صفحه، مثلا یک ده دقیقه، نیم ساعت هم پیش معلم حمد و سوره میخواند، میشود نماز صحیح. نماز صحیح هم همان اول وقت بخوانی، این میشود نمازچی؟ نماز خوب، نماز درست. اگر کسی نماز درست بخواند، نماز صحیح بخواند، اول وقت بخواند، نماز دعایش میکند.
دعای نماز قبول است. یک کسی که دعایش قبول است، روزی پنج بار شما را دارد دعا میکند. خدای نکرده اگر آدم نمازش خراب باشد نماز نفرین میکند. میگوید من را ضایع کردی، خدا ضایعت کند. خدا پیش نیاورد. اگر آدم نمازش را بی بند و بار بخواند، نماز میخواند اما بی بند و بار میخواند. ارزش برای نمازش قائل نیست، سبک میشمارد. دیر میخواند، بد میخواند، آخر وقت میخواند. دیشب با یک جوانی صحبت میکردیم گفت خوب یک ساعت به آخر وقت میخوانیم. چه عیبی دارد؟ من گفتم خوب نماز اول وقت رضای خداست. دعای مستجاب هم که عرض کردیم درش هست. آنوقت آخر وقتش، ممکن است خدای نکرده، خدای نکرده، نماز نفرین کند.
البته آدم باید خرابش هم بکند، هم نماز را خراب کند هم آخر وقت بخواند، بد بخواند، تند تند بخواند، یک تند تندی که خراب میشود، ببینید یعنی اگر آیات را به هم میچسبانی، بعضی از آقایان مراجع اجازه نمیدهند. یک نفس بین دوتا آیه بکشید. چقدر فرقش است؟ نمازی که آنطوری تند تند تند بخوانی با اینی که یک کم بین دوتا آیه مکث کنی ، فرقش چند ثانیه میشود؟ این میشود نماز خوب، صحیح. اگر تند تند بخوانی ممکن است مرجعتان اجازه ندهد. خیلی از دوستان ما از آقای بهجت تقلید میکردند ایشان میگویند این فاصله را بدهید.
بین دوتا آیه فاصله بدهید. چه عرض میکردیم؟ چه بسا بندهای نماز میخواند من آن نماز را به صورتش میکوبم. وَ اَحجُبُ اَنّی صوته برای صدایش مانع میگذارم که به گوش من نرسد، اینکه صدا به گوش خدا نرسد که نیست، خدا هر صدایی را میشنود، میداند. یعنی به صدایش گوش نمیدهم. به حرفش اعتنا نمیکنم. در این روایت خدای متعال با داوود (ع) صحبت میکرده است، ای داوود میدانی چرا برای صدای آن فرد مانع میگذارم؟ برای اینکه این فرد به چشم خیانت، به چشم خیانت به ناموس مردمان، زیاد نگاه میکرده است. ذلک الَذی یُکِثرُ الالتفاتِ الی حُرم المُومِنین بِعین الفِسق به چشم خیانت، به ناموس مردم زیاد نگاه میکرده است.
دوم: این فرد نقشه برای مردم داشته، برای مردم، برای مسلمانها نقشه داشته، نقشه ظلم میکشیده. نماز هم بخواند، نمازش را میزنیم تو سرش. حالا اینجا فرمودند تو صورتش. این حدیث خیلی بلند است، حالا این قسمت به همه ما مربوط میشود، آن دوتا انشاء الله به ماها مربوط نیست. بعد فرمود: یا داود نُح عَلی خَطیئَتِکَ کَالمَرئَة الثَکلی عَلی وَلَدِها ای داود نوحه کن، ببینید، نوحه یعنی گریه با صدا، وقتی که آدم در خانه خدا میرود با صدا بر گناهانش گریه کند، مثل مادری که بچهاش را از دست داده، آنطور در خانه خدا برای گناهانت گریه کن.
یک دومی را هم عرض کنیم. سلیمان بن خالد میگوید که من از حضرت صادق علیه السلام سوال کردم این آیه را: وَقَدِمنَا إِلَی مَا عَمِلوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا خدای متعال میفرمایند ما به نزد اعمالی که اینها کردهاند میآییم. قدرت ما بالاسر عمل اینهاست. ماموران ما بالاسر عمل اینها هستند و این اعمال را گردی میکنیم که به باد رفته است. چه جوری میشود؟ آدم عمل کرده، عملش به درگاه خدا میرود و عمل به باد فنا مینشیند!
امام فرمود که أما والله اِن کانَت اَعمالهُم اَشَدُ بَیاضا منَ القَباطی اینها عمل زیاد دارند. مثلا سالی دوبار کربلا رفته، حج و عمره میرود، خمس میدهد ، کار خوب خیلی میکند، نماز جماعت میرود، این اعمال چطور میشود به باد فنا برود؟ میگویند این مال آدمیست که، اعمال خوب دارد، هزار طورعمل خوب دارد، اما وقتی گناه پیش میاید چهار دست و پا میافتد، نمیتوانم توضیح بدهم. اصلا گناه را رد نمیکند، از گناه نمیگذرد. آخر یک گناهانی هست که آدم را میسوزاند. آقا چطور میشود من حج میروم، حالا حج که نمیشود هر سال رفت، حالا تا وقتی که میشده.
حالا بعضیها از یک راههایی میروند، دوستان از آذربایجان و شوروی رفته بودند. میرود از کشورهای عربی خلیج میرود. از خارج از کشور یک راهی درست میکند حج دومرتبه سه مرتبه چهار مرتبه میرود. حالا عمره که بیشتر میشود رفت. حالا مثلا کربلا که میشود رفت. صدجور کارهای خوب، چطور میشود من حج میروم اما این حج من هیچ جلوی هیچ کار بد من را نمیگیرد، چطور میشود؟ من نماز جماعت میروم هر روز نماز جماعت، مثلا بعضیها صبح هم نماز جماعت میروند نماز اول وقت میخوانند نماز جماعت میخوانند. چطور این نماز من جلوی بدی اعمال من را نمیگیرد؟ عمل خوبی که جلوی عمل بد را نمیگیرد معلوم میشود آن عمل قوت و قدرت ندارد. نماز، نماز نیست.که جلوی عمل بد را نمیگیرد. وگرنه عمل خوب، نماز خوب جلوی عمل بد را میگیرد.
پس اینها یک ظاهر خوب داشتند. اما یک جایی کار خراب بوده. آقا نماز جلوی کارهای بد را میگیرد. مثالی که براتون درمورد نماز خوب عرض کردم، نماز خوب را انقدر سخت نگرفتیم که. عرض کردم یک نماز صحیح اول وقت. باور کنید جلوی بدی را میگیرد، جلوی گناهان را میگیرد. خاصیت دارد نماز. من اگر یک ذره نماز را احترام کنم نماز خاصیت دارد. خاصیتش جلوی بدی را میگیرد.
جلوی دهان من را میبندد، هر حرفی از دهان من در نمیاید. هرگناهی از دست من برنمیاید. نماز خاصیت دارد. اگر میبیند هیچ خاصیتی ندارد نگاه کند، بررسی کند، بررسی کند یه جاییش خرابی دارد. خرابی اصلی دارد. آنوقت این نمازها را روز قیامت میاورند، خیلی هم زرق و برق دارد. باز که میکنی آن را ، میبینی خاکستر است. به باد فنا میرود. این هم این.
یک ذره از این دعای ابوحمزه را برایتان توضیح بدهم. یکی از اسماء الهی محسنه، در اول نماز قبل از اینکه نماز را شروع کنیم یک دعایی داریم. یک دعای مختصری دارد. میفرماید که، آدم اینجوری بگوید: یا مُحسِنُ قَد أتاکَ المُسیئ ای خدای نیکوکار ای خدای محسن، به نزد تو آمده است، میخواهد نماز بخواند، میخواهد بیاید حضور تو، کسی که بدکار است، گنهکار است.
خوب اینجا هم همین را میگوید: انتَ المُحسِنُ و نَحنُ المُسیئون خدایا تو محسنی، تو همه اش خوبی داری، اما ما بدکار و گنه کاریم، فَتَجاوَز یا رَبِّ عَن قَبیحِ ما عِندَنا خدایا تو گفتی ای کسانی که خوبید اگر یک کسی بد کرده بود به شما، همین الان هم صحبتش بود دیگر، اگر یک کسی بد کرد آمد گفت من غیبت کردم زود بگو من بخشیدم.
دیگر تحقیق نکن. خودت چنین دستوری دادی به ما یا محسن انتَ المُحسِنُ و نَحنُ المُسیئون فَتَجاوَز یا رَبِّ عَن قَبیحِ ما عِندَنا خدایا از بدیها و قبایحی که ما داریم، بعضیهایش یواشکی بوده، بعضیهایش آشکار میشود، عملی از من سر میزند دیگران میبینند میفهمند، یک بدیهایی هم در دلم دارم که کسی نمیفهمد اما تو که میدانی که. از بدیهایی که نزد ما هست بجَمیلِ ما عِندَک از بدیهایی که نزد من است به خوبیهایی که نزد توست بگذر.
بعد یک حرفی میزنند خیلی حرف خوبی است. فرمایش حضرت زین العابدین است در دعای ابوحمزه. میفرمایند: وَ أیُّ جَهل یا رَبِّ لا یَسعهُ جُودَک در قرآن و روایات ما بدیها را جهل نام دادهاند. خدایا کدام جهلیست که جود تو آن را نپوشاند؟ یعنی این جهل انقدر بزرگ است که از جود تو بیشتر است؟ ما چنین چیزی نداریم.
هرچقدر هم بدی من بزرگ باشد باز جود و کرم تو میتواند آن را بپوشاند. اَو اَیُّ زَمان اَطوَلُ مِن اَناتِکَ خدای متعال در برخورد با گنهکار عجله ندارد، مثلا میگویند که فرعون چهارصد سال ادعای خدایی کرده بود، خدای متعال حالا به اصطلاح ما، به زبان ما، به زبان عامیانه بشری، حوصله کرده، چهارصد سال حوصله کرده.
خدایا در مقابل حوصله و حلم تو، چه زمانی اندازه حوصله توست؟ هیچ زمانی. من صد سال گناه کردم، حوصله تو چقدر است؟ حوصله تو هزاران هزاران هزاران سال است. زمان بدیهای من که به اندازه حوصله تو نیست که.
در هر صورت حوصله تو بیشتر از این حرفهاست. من اَنات را حوصله معنی کردم اینجا اَنات را مهلت معنی کرده. وَ ما قَدرُ اَعمالِنا فی جَنبِ نِعَمِک یک چیز دیگر، من تمام عمرم بندگی تو را کردم، تمام عمر بندگی کردم. خوب این بندگی را میخواهیم بگذاریم در یک کفه ی ترازو، نعمتهای تو را بگذاریم در کفه ی دیگر ترازو.
یک عابدی در بنی اسرائیل بود، کنار غاری که در آن عبادت میکرد یک درخت اناری بود گاهی از انار این خورده بود، پیش خودش خیالات کرده بود: خدایا با من به عدلت رفتار کن. خوب باشه، با عدل رفتار میکنیم.
یک دانه انار را بگذاریم در یک کفه ترازو، همه عبادات این را بگذاریم در کفه دیگر ترازو. انار سنگینتر بود. تو صد تا از این انار خوردی. مثلا امسال خوردی، بیست تا مثلا، سی تا، پنجاه تا. سال بعد خوردی، عبادت هم کردی، یک دانه انار در طول عمرت یک دانه از این انارهایی که در طول عمرت خوردی گذاشتند در یک ترازو، اعمالش را گذاشتند در یک ترازو. آقا ما اعمال خوب میکنیم بدهکار هم میشویم، نه طلبکار. میگوید سلامتت را چه کسی به تو داده بود؟
عمر را چه کسی داده بود؟ فهمش را چه کسی داده بود؟ مگر هرکسی فهم کار خوب دارد؟ توفیقش را چه کسی داده بود؟ این ایمان که داشتی از خدا ترسیدی، به خدا عشق ورزیدی، نمیدانم به خدا امید داشتی، به خاطر امیدت به خدا کار خوب کرده بودی، این را چه کسی داده بود به تو؟ همه اش مرحمت خدا بود. بدهکار هم میشوی. اصلا قبل از اینکه بخواهی فکرعمل خوبت را بکنی بدهکارهم شده ای. تازه اگر بخواهیم مقابل یک انار بگذاریم.
انار چیست؟ وَ ما قَدرُ اَعمالِنا فی جَنبِ نِعَمِک مگر اندازه، قدر و ارزش عمل من در مقابل نعمتهای تو چقدراست؟ آدم چطور میتواند اعمالش را در مقابل کرم تو زیاد بشمارد که همه اش به کرم تو بوده است. همه نعمتهای تو بوده، این اعمالی که من کردم همه مرحمت تو بوده. یا واسِعَ المَغفِرَة یا باسِطَ الیَدَین بِالرَّحمَة ای کسی که مغفرت تو وسعت دارد، چقدر وسعت دارد؟ یک بنده خدایی بود گناه کرده بود، آمده بود خدمت رسول خدا، هی گفت آقا گناه من بزرگ است. یعنی از ... بله بزرگتر است. از آسمانها؟از آسمانها هم بزرگتر است.
از رحمت خدا هم بزرگتر است؟ دیگه این را جرئت نکرد بگوید. خوب بگو ببینم گناهت چه بوده؟ وقتی گفت، پیغمبر فرمودند زود بلند شو برو میترسم از آتشی که میآید به سر تو نازل میشود به سر من هم برسد، زود بلند شو برو. من نمیتوانم آن گناهی که او گفته توضیح بدهم، رفت و بعد توبه کرد و بعد بخشیدندش و کاری نداریم. کدام گناه به اندازه رحمت توست؟ مغفرت، وسعتش خیلی بیشتر از اینهاست. همه گناهان عالم را هم جمع کنند، همه گناهان گنهکاران عالم، باز در برابر رحمت تو هیچ است.
یا واسِعَ المَغفِرَة یا باسِطَ الیَدَینِ بِالرَّحمَة دو دستت را باز کرده ای به رحمت، یعنی رحمتت عالم را پر کرده. میگویند آن رحمتی که خدای متعال در این جهان بذل کرده یک صدم از اصل رحمت است. همه مادرها برای بچه شان خودشان را فدا میکنند، همه این محبتها، همه همه این یک صدم از آن رحمت است.
روز قیامت آن نود و نه تا را میگذارند روی هم آن را خدای متعال بذل میکند. آنقدر بذل رحمت میکند که شیطان هم امیدوار میشود. بعد فرمود که فَوَعِزَّتِکَ یا سَیِّدی قسم به عزت تو ای خدای من ای آقای من، اگر مرا از در خانهات برانی، من نمیروم. صد بار آمدم جواب نشنیدم، نفهمیدم باز هم میایم.
امشب تغییر حالتی احساس نکردم، پس فردا شب هم میایم، پس فردا شب هم نشد، پس فردا شبش میایم، آن هم نشد باز هم میایم. هزار بار دیگه هم میایم. بازهم میایم، بازهم میایم. دست بر نمیدارم . وَ لا کَفَفتُ عَن تَمَلقِکَ از تملق گفتن؛ میگویند همه جا تملق گفتن بد است. یکی به استاد عیب ندارد، یکی در خانه خدا.
خدا حفظ کند انشاء الله آیت الله حسن زاده را، ایشان فرمودند من رفته بودم در خانه آقا سید مهدی پسر آقا سید علی آقا قاضی. آقا سید مهدی پسر آقا سید علی آقا قاضی یک علومی بلد بود. گفته بودند من دیدم، یک آقایی دم در ایستاده، در زده بود، گفتند کیست؟ ایشان گفته منم، سه ربع ساعت در را برایش باز نکردند، بازهم ایستاده، در خانه استاد عیب ندارد.
هیچ جای دیگه نباید ایستاد. تملق گفت. باز هم ایشان وقتی در را باز کردند خیلی سخت برخورد کردند. آن علوم سخت بود. اگر کسی یاد میگرفت ممکن بود شیطنت کند. باید یک کسی باشد اهل هوا و هوس نباشد.
علومیست که اگر آدم بخواهد، میتواند شیطنت کند. پس باید یک کسی باشد شیطنت نداشته باشد. هوا و هوسش مرده باشد. یک بار هم مثلا ایشان رفته بودند علم اسطرلاب یاد بگیرند باز استاد آنجا هم همینطوری بوده، آنجا هم عیب ندارد. خلاصه من دست از تملق در خانه تو برنمیدارم. خلاصه اینکه جود و کرم تو را میدانم. خدا کند یک ذره هم ما بدانیم. خوب این عرضم تمام.
یک کمی از امیرالمومنین علیه السلام عرض کنیم . امیرالمومنین علیه السلام این سال آخر عمر مبارکشان را هر شب منزل یکی از بچههاشان افطار بودند. مثلا فرض کنید یک شب منزل برادرشان بودند.
اینطوری. که هر شب یک صله رحم دارند میکنند. شب نوزدهم منزل حضرت ام کلثوم بودند. خوب نمازشان را خوانده بودند، در مسجد نماز خواندند آمدند آنجا باز ادامه نمازهاشان حالا مدتی طول کشیده تا وقتی که ایشان آمدند سر سفره، سفره انداختند، سفره چه بوده؟ نان جو، یک مقداری نمک، یک مقداری شیر.
فرمود که دخترم تو کی دیدی که من دو نوع خورشت، ببین یک خورشتش نمک است، یک خورشتش شیر است. اصلا برای ما که اینها خورشت نیست که. کی تو دیدی که من دو تا خورشت بخورم. قسَمت میدهم که یکی را برداری. آمد نمک را بردارد. نه نه نه بابا، شیر را بردار.
سه لقمه بیشتر میل نکردند. سه لقمه، بعد رفتند مشغول نماز شدند، دعا میخوانند، نماز میخوانند، دعا میخوانند، نماز میخوانند، تضرع میکنند، دعا میکنند، گاهی هم میروند زیر آسمان، داخل حیاط زیر آسمان، آسمان را نگاه میکنند و میفرمایند امشب همان شبی است که به من وعده کردهاند.
بعد باز میروند دعا میخوانند، نماز میخوانند، تا سحر شد. سحر ابن ملجم داخل مسجد بود، دو تا رفیق دیگر هم داشت. با اشعث هم قرار داشتند. اشعث رئیس قبیله کنِده بود. این آدم بدی بود. امیرالمومنین هم مدام میخواستند این را بگذارندش کنار ، کسی دیگر از قبیله را به ریاست قبیله بگذارند، قبیله تن نمیداد. عرض میکنم آدم بدی بود. آن هم در جریان توطئه قتل امیرالمومنین دخیل بود.
حجربن عدی صدا و حرفهای اینها را شنید، بو برد، احساس کرد. آمد از مسجد بیرون خودش را برساند به امیرالمومنین که آقا اینها برای شما طرح دارند، از یک راهی رفته بود که امیرالمومنین از یک راه دیگر آمده بود به مسجد، آقا را ندید. وقتی که داشت برمیگشت صدا شنید که قتِلَ امیرُالمومنین.
حضرت آمدند به داخل مسجد، همان اول کار اتفاق افتاد دیگر، آمدند داخل مسجد، مسجد که چراغ نداشت ناگزیر اگر بود مثلا نور ماه بود که حالا در شب نوزدهم، آخر شب چقدر نور ماه وجود دارد؟ یک نقلهایی هست که اول ورود بود، همان که حضرت پایشان را گذاشتند در مسجد اینها مثلا سه گوشهی در ورودی کمین کردند اولی شمشیر زد، شمشیر نخورد.
شاید مثلا شمشیرش خورد به طاق شکست. دومی زد شمشیر و گفت الله اکبر. امیرالمومنین به زمین افتاد. شمشیر تا پیشانی پیش آمده بود. ضربت، ضربتی نبود که کسی جان سالم به در ببرد. بعدها خودش گفته بود من هزار درهم دادم این شمشیر را زهر زدم. اگر من همه اهل عالم را هم با این شمشیر زده بودم همه مرده بودند.
امیرالمومنین نتوانستند نماز بخوانند. امام حسن (ع) را به جای خودشان گذاشتند، بعد قاعدتا ایشان را در مثلا چادری قالیچهای چیزی گذاشتند روی دست بردند به خانه. روضه خوانها میگویند که وقتی رسیدند به در، کنار در خانه فرمودند مرا بگذارید زمین. من را به این صورت وارد خانه نکنید، بچهها، خانم ها نمیتوانند به این صورت تحمل کنند. به هر صورت بود با پای خودشون داخل خانه شدند.
ارسال نظر