پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- علی مرادخانی- تمام آن 200 نفری که دیشب فقط در یکی از سالن‌های کوروش روی زمین نشسته بودند تا «قاتل اهلی» را ببینند، با اشتیاق آمده بودند تا فیلمی را ببینند که دو سال به طرق مختلف متوقف مانده و حالا بالاخره راه به سینما پیدا کرده بود. فیلمی که حاشیه‌های بی پایان و نه چندان دوست داشتنی‌اش به بار کنجکاوی‌ها افزوده بود و این‌ها یعنی یک ماراتن دیگر از اتفاقات جدید درباره کیمیایی.

مضمون جذاب است؛ مفاسد اقتصادی. چیزی که هر قدر درباره‌اش ساخته شود باز هم برای مردم جذاب است و می‌تواند به راحتی گفتمان ساز شود. ولی آیا قصه هم همین قدر جذاب است؟ بگذارید اسم کارگردان را کنار بگذاریم و درباره خود فیلم صحبت کنیم.

قصه گویی فیلم دچار مشکلات اساسی است. روایت ناقص است و مشکلات زیادی در قصه دیده می‌شود. زمان زیادی نمی‌خواهد تا متوجه بشوی که قرار است یک روایت قیصر وار را به تماشا بنشینی. شاید یک قیصر مدل 95! این بار هم قیصری از طبقات پایین می‌آید تا منجی باشد. می‌آید و بامعرفت می‌ماند، آن هم جایی که دوستانش همگی خائن از آب در می‌آیند و او قرار است معرفت را به جامعه کرم زده «قاتل اهلی» بیاورد.

شخصیت اصلی کیست؟ از فیلم فقط این معلوم می‌شود که جلال سروش آدم معتقدی است و ظاهراً عضو سپاه پاسداران هم بوده و فرزندانش را هم کم و بیش دوست دارد. همین. این یک خط، تمام روایت است درباره شخصیت اصلی که قرار است بار اصلی فیلم را به دوش بکشد. چرا وارد فعالیت اقتصادی شده؟ چرا از بچه‌هایش دور شده؟ چطور تصمیم می‌گیرد که قانون را دور بزند یا نزند؟ اصلاً دنیای فکری‌اش چطور است؟ معلوم نیست. فقط می‌توانیم از زانو بغل گرفتن‌های امامزاده نشینی‌اش بفهمیم که مذهب برایش مهم است و از دفتر هامبورگش هم این که پول هم! این که چقدر و تا کجا هم معلوم نیست.

قصه چگونه است؟ کافی است از کسانی که این یکی دو روزه به تماشای فیلم نشسته‌اند بپرسی قصه چطور بود؟ قصه‌ای که به وضوح دعواهای تهیه کننده و کارگردان در آن مشهود است و بعضی سکانس‌ها به وضوح معلوم است که وصله پینه شده‌اند به فیلم. بی ربط و غیر مرتبط و جدا از فیلم. قصه‌ای فرعی که به شعاری‌ترین شکل ممکن وارد فیلم شده تا مثلاً عشق و تضاد نسل‌ها را به تصویر بکشد اما نه تنها بی سر و ته رها می‌شود بلکه بعید است کسی فیلم را ببیند و معتقد باشد موضوع تفاوت نسل‌ها، به روشنی و کامل روایت شده است. مگر می‌شود چند شعارِ نخ نما را با داد و بیداد بر سر پیرمرد قصه بکوبی و مدعی نمایش تفاوت نسل‌ها باشی؟

به این‌ها اضافه کنید برخی صحنه‌های بی ربط و عجیب، مانند سکانس بیمارستان و دیالوگ جالب: «آماده‌ای؟ پس پرده رو بکش»!

پرویز پرستویی هم هر چند مثل همیشه خوب است اما درخشان نیست. درست مثل امیر جدیدی که خوب ظاهر شدنش مشخصاً مربوط به بازی گرفتن کارگردان نبوده و این‌ها می‌شود روایتی از یک فساد اقتصادی که صفر تا صد در گرو یک هارد اکسترنال و قرار است مثل دهه شصت و هفتاد، بنشینیم برنده این ماجرا آن کسی باشد که می‌تواند بهتر مشت بزند، هارد را به چنگ آورد، بدود و در پاساژ خودش را گم و گور کند. همین قدر ابتدایی. کاش لااقل نشانی از سرنوشت او هم به دستمان می‌آمد.  با فیلمی طرف هستیم که به جز امیر جدیدی(آن هم با ارفاق زیاد!) شخصیتی نداشته و همه در حد تیپ باقی می‌مانند و داستانی که هرچند تلاش می‌کند فساد اقتصادی را نشان دهد اما چیزی به جز چند پاره روایت الکن و سرهم بندی به مخاطب تحویل نمی‌دهد. سکانس‌های متعدد بی ربط و اضافی که بیشتر باعث سردرگمی مخاطب است تا پیش رفتن قصه.

بدِ ماجرا آن جاست که متوجه می‌شویم کارگردان این فیلم، مسعود کیمیایی است. کارگردانی که زمانی قیصر می‌ساخته و حالا چند سالی است متهم به اضمحلال شده است. باید گفت «قاتل اهلی» هر چند کمی بهتر از بقیه آثار جدید اوست ولی تا یک فیلم سینمایی شدن فاصله‌های زیادی دارد. جفای به سینماست اگر خیال کنیم قاتل اهلی کار خوبی درکارنامه کیمیایی است.