تحرک و هیجان در طبقه چندم؟
![lead](/images/topnews-text-icon.png)
نمایش «ویولن تایتانیک» فرصتی برای بازاندیشی یا حتی تجربه چند چیز، مهاجرت، طبقات اجتماعی و حتی رسانه. نمایش پیترو فلوریدیا جامعهای تعاملی میسازد که میخواهد اختلافات را درهمشکند؛ آن هم با نجات دادن یکدیگر.
در عصر تکرار مکررات در تئاتر تهران، دیدن نمایشی تازه و بدیع که برخلاف هوای سرد و آلوده این روزهای پایتخت، پرتحرک و هیجانانگیز باشد غنیمت بزرگی است. در فضایی که همه چیز در مونولوگهای بیسروته و نمایشهای فاقد حرف ویژه خلاصه شده است، نمایشی که شما را وارد دنیایی تعاملی کند یک فرصت است. این فرصت این روزها نه در یک تالار رسمی شهر تهران که در یک مکان مخصوص ساخت دکور همان نمایشهای پرزرق و برق کمبار اجرا میشود. «ویولن تایتانیک» کاری از پیترو فلوریدیا و به تیههکنندگی آرش عباسی در ایام زمستانی میزبان علاقهمندان تئاتر اینتراکتیو یا تعاملی در کارگاه دکور بنیاد رودکی است.
نخست «ویولن تایتانیک» داستان کشتی مشهور بریتانیایی با اجزای مختلفش است. داستان از آنجا شروع میشود که کشتی میزبان آدمهایی با خواستهای متفاوت است. این خواستها بر حسب طبقه دستخوش تغییر میشود و مسئله آن است که شما در تعامل با کدامیک از این طبقات قرار میگیرید. پیترو فلوریدیا این نمایش را براساس کتاب پایان تایتانیک نوشته اثر هانس ماگنوس انتسنبرگر آماده کرده است.
این کارگردان ایتالیایی جهان تایتانیک را به سه طبقه تقسیمبندی کرده است. هر طبقه میتواند بیانگر یک طبقه اجتماعی خاص باشد. آغاز نمایش در رستوران شیک و مجلل کشتی طراحی شده است. مردان خوشپوش در میان میزها قدم میزنند و از چیزهایی حرف میزنند که بوی خوشی و راحتی میدهد. دیالوگ با کاپیتان آغاز میشود، کاپیتانی که بالاترین جایگاه را در میان افراد حاضر دارند. مخاطب در این ساحت تبدیل به میهمانان ضیافت عیانی کاپیتان میشوند. آنان به دور میزها مینشینند و به حرفهایی گوش میدهند که شاید نشنیدنشان هم مفید باشد.
همه چیز تغییر میکند. میزها از هم فرومیپاشند. چند بازیگر زیر میزهای پارچهای مخفی شدهاند. آنان اشباح سرگردانی هستند که از زجر دنیای زیرین خبر میدهند، دنیایی که قرار است تا دقایقی بعد قربانیان یک فاجعه باشند. ما وارد طبقه دوم میشویم. کاپیتان به فراز سالن عروج میکند. اینجا با طبقه متوسط سروکار داریم. آنان در یک سالن بزرگ مستقر هستند. بازی میکنند، میرقصند، آواز میخوانند و مخاطب نظارهگر آنان است. میتواند آنان را همراهی کند؛ چون برایش قابلدرکتر است. بیگمان بیشتر مخاطبان نمایش از طبقه متوسطند. کارگردان در این میانه دست به اعتراضات استعاری میزند. طبقه متوسط در ظاهر رهاست؛ اما او مصرفکننده است. رسانه و سرگرمی محصولاتی است که او مصرف میکند. کارگردان به خوبی این دو را در قالب یک بازی والیبال به تصویر میکشاند؛ جایی که به جای توپ یک رسانه تصویری حاکم است.
دوباره همه چیز از هم میپاشد. این بار به دنیای پای میگذاریم که نمودی از جهان زیرین است. اینجا زندگی در استعاره جاری است. کاپیتان به اتاقی رفته است و کمتر مخاطبی او را میبیند. جهان، جهان طبقه فقیر است. نمایش به اصل ماجرای خود نزدیک میشود. برخی به هیبت نیروهای پلیسی در میآیند. مردمان طبقه سوم محدودند. سفیدی چندانی در این فضا دیده نمیشود. اینان قربانیان حادثهای هستند که دقایقی دیگر رخ خواهد داد. جهان کن فیکون میشود و ما میدانیم قایقهای نجات برای آنانی است که پول بیشتری در جیب دارند و ما اکنون در میان قربانیانم.
دوم «ویولن تایتانیک» نمایشی است سیاسی - اجتماعی که برخلاف چنین آثاری که در ایران روی صحنه رفته است، چندان خود را مستغرق در استعارههای غامض نمیکند. دستگاه مجاز و استعاره این نمایش ساده و همه فهم است. قرار نیست کسی در پیچیدگی شاعرانهای که بوی محافظهکاری میدهد، خفه شود. نمایش با بهرهگیری از مجاز طبقات اجتماعی را در طبقات یک کشتی عظیم و شهیر به تصویر کشیده است. سپس رفتار این طبقات را برگزیده است، باز از مجاز بهره برده است و با تلفیق آنان استعارهای از کنشهای آنان خلق میکند.
اما مهمترین کار آقای کارگردان تعاملی بودن نمایش است. او برای مخاطب خطابه خلق نمیکند. مانیفست دستشان نمیدهد تا آن را از بر کنند. او از مخاطب میخواهد همراهی کند. او میتواند هر یک از اعضای طبقه اجتماعی باشد که قرار است تا ساعاتی چند قربانی کوههای یخ شوند. اودر فرایند اخطارها و فجایع درگیر حرکت میشود. آسوده روی یک صندلی مخملی نمینشیند. مدام کنشگری میکند؛ اگرچه این کنشگری چندان زیاد نیست. او در آغاز مردمان زیر میز را از شر پارچههای سفید نجات میدهد و در انتها با همان پارچههای سفید قربانیان را از غرق شدن نجات میدهد.
همه چیز در یک سادگی به تصویر درمیآید. حرکت کاپیتان از یک ضیافت تا پنهان شدنش ساده است. یک معادله چند مجهولی نیست. تبدیل شدن آدمها به کوه یخ یا ماهی ساده است، پیشگویانه است، قرار نیست شما را به جهانی از نشانگان در هم تنیده رهنمون کند. بازی زنان و مردان با وجود استعارههایش ساده است، قرار نیست جدال مونث و مذکر در قالب دیالوگهای پیچیده ایبسن درک کنیم. قرار نیست مفهوم تأثیر رسانه بر جامعه را با خطابههای چند ده دقیقهای تحمل کنیم. همه چیز در تصاویری بدیع و جذاب و البته ساده به تصویر کشیده میشود. نمایش ما را همچون آبهای سرد اقیانوس اطلس در خود غرق نمیکند تا تبدیل به کوههای یخ شویم.
سوم جهان بدون آدمهایش تعریف نمیشود. آدمهای این جهان ممکن است هر یک از طبقهای خاص باشند؛ اما عاقبت همه آنان یکی است. این عاقبت رنگ و طبقه و زبان نمیشناسد. پس باید در این نمایش تلفیقی از آدمها ارائه شود. ترکیب بازیگران که همکاری ایرانی - افغانستانی است، چنین نگرشی را بصریتر میکند. این ترکیب در میان تماشاگران نیز به وجود میآید. به واسطه حضور بازیگران توانمند افغانستانی، مخاطب افغانستانی در کنار هموطن این روزهای ایرانیش پای نمایشی مینشیند که درد مشترکشان است: مهاجرت.
نمایش محصول زمانه خود است؛ اگرچه گذشته را نشان میدهد. نمایش ما را به سطوحی از وضعیت مهاجران میبرد، افغانستانی، عراقی یا سوری و حتی ایرانی، کجایی بودنش مهم نیست. مهم انسان بودنش است. از همین روست که در پایان تعامل ما با قربانیان منجر به نجاتشان و سهیم شدن از تنها دارایی آنان - یک دانه نخود - میشود. همه چیز به برابری نزدیک میشود. نگاهمان را تغییر میدهیم یا شاید نگاه دیگری را تجربه میکنیم. شاید در میان مخاطبان فرد نژادپرستی نیز حضور داشته باشد؛ اما او فرصت دارد درباره نقیض اندیشه خود فکر کند و حتی عمل کند.
نمایش «ویولن تایتانیک» فرصت تازهای است برای درک انسانیت خود، اینکه چگونه میتوان در تصاویر بدون غرق شدن اندیشید و خود در آفرینش تصویر سهیم شویم.
ارسال نظر