«نفس» نرگس آبیار نیز همچون دو فیلم سابق او خصلتی تجربه گرایانه دارند. این بانوی فیلمساز باز هم نشان داد که به فضای غالب و حرف دیگران و آنچه افراد خاص  از یک کارگردان زن انتظار دارند، کاری ندارد؛ او «دل» خودش را به تصویر می‌کشد. می‌خواهد حرف و درک خویش از زندگی، جامعه، آدم‌ها و زن را نمایش دهد. این است که حتی در شرایطی که «شیار 143» انتظارات را بالا برده اما «نفس» تازه او نیز به دل می‌نشیند.

در نگاه اول، کارگردانی و اجرای ایده در این فیلم قابل قبول است. ضرباهنگ،موسیقی، نقش آفرینی بازیگران، فضاسازی‌ها و نوع حرکت دوربین و قاب بندی‌ها همه بجا و خلاقانه هستند. اما دو شاخص مهم سبب شده که این فیلم را اثری پیشرو ومترقی در فضای سینمای زنانه ایران قرار داد:

اول اینکه «نفس» یک فیلم مستقل است. فیلم، زنانه هست اما از آلودگی به اطوارهای فمنیستی در امان مانده است. این فیلم جهت شرکت در مسابقه تهیه خوراک «زن آزاری» برای محافل از ما بهتران ساخته نشده است.

دوم اینکه ما با یک فیلم ایرانی و بومی طرف هستیم، با نگاه و محتوایی برساخته و برخاسته از همین آب و خاک و با دغدغه بازنمایی وقایع تاریخی این جغرافیا. برخلاف خیلی از فیلم‌ها و سریال‌هایی که داستان آنها در دهه‌های 50 و 60 ساخته می‌گذرد و پر از گاف هستند، در این فیلم همه چیز باورپذیر است. نشانه شناسی و جزئیات فیلم، منطبق بر زمان هستند.
 
 «نفس» تازه سینمای تجربه‌گرای زنانه
فیلم به شیوه اول شخص مفرد و از زبان دختری به نام بهار روایت می‌شود. بهار، استعاره‌ای از شکوفایی و رستاخیز یک سرزمین در کشاکش یک مقطع تاریخی است. «نفس» یک فیلم زندگی محور یا به بیان بهتر، زندگی گراست. زندگی آدم‌های درون فیلم پر از نشاط و نیروست، چون با پاکی و ایمان همراه است.

اما بی‌تعارف باید گفت که فیلم در روایت و قصه پردازی، انتقاد آمیز است. داستان فیلم نفس در مقاطعی از نفس می‌افتد و مدتی می‌گذرد تا دوباره نفس تازه کند. مشکل اصلی فیلم این است که بین خورده روایت‌های فیلم، پیوندی منطقی برقرار نشده و داستان، چند پاره شده است.

 می‌توان بسیاری از قطعات داستان فیلم را بیرون آورد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. به‌طور مثال، ماجرای بیمار شدن بهار و تاول زدن پوست او کارکرد مشخصی ندارد و گویی به داستان وصله شده است.