بهروز افخمی، این روزها به‌دلیل صراحت لهجه و کوشش برای بهبود وضعیت سینمای ایران در برنامه سینمایی «هفت»، مورد هجمه برخی مخالفان است. خیلی‌ها پا را از دایره انصاف بیرون می‌گذارند و حتی کارنامه قابل اعتنای این فیلمنامه‌نویس و کارگردان و جایگاه او را در سینمای ما نادیده می‌گیرند. اما حسن کارگردان آثاری چون «کوچک جنگلی»، «عروس»، «شوکران» و «گاوخونی» این است که بی‌اعتنا به حاشیه‌ها و مخالفت‌های غیرمنصفانه، کارش را ادامه می‌دهد و پیاده ـ چون عاشق پیاده روی است ـ به راه خودش می‌رود.

 
افخمی‌ بتازگی 60 ساله شد؛ به همین بهانه او و همسر هنرمندش، مرجان شیرمحمدی را  دعوت کردیم تا در گفت‌وگویی صمیمانه برای ما و شما از سینمای ایران، برنامه هفت و مسعود فراستی بگوید.

از 60 سالگی شروع کنیم که یک سن رُند است. قبلش که گذشت و می‌دانم که اهل نوستالژی و گذشته بازی نیستید، اما از این به بعد قرار است چطور باشد؟

60 سالگی از آن سن‌هایی است که آدم با خودش می‌گوید، اگر تا الان کاری نکردم پس چه زمانی می‌خواهم کاری کنم. من از این به بعد می‌خواهم هرچقدر که می‌توانم داستان‌ها و فیلمنامه‌هایی را که دوست دارم و تا حالا نساخته‌ام ، بسازم.

داستان و فیلمنامه آماده‌ای دارید؟

بله، طرح و داستان که زیاد دارم؛ هم آنهایی که خودم نوشته ام و هم داستان‌هایی که دیگران نوشته‌اند.

تجربه‌های گذشته چقدر الان در فیلمسازی به کارتان می‌آید و چقدر هنوز تلاش می‌کنید استانداردهای حرفه‌ای و کیفیت را رعایت کنید؟ این سوال را از این بابت می‌پرسم که متاسفانه انگار بالا رفتن سن فیلمسازان در سینمای ایران، نتیجه خوبی به‌دنبال ندارد و عموما شاهد ساخت فیل‌هایی از برخی بزرگان هستیم که دوست داشتنی نیستند. شما چه کار می‌کنید که به این وضعیت دچار نشوید؟

حتی در سینمای جهان هم فیلمسازان کمی ‌وجود دارند که پس از 70 سالگی، فیلم‌های خوبی ساخته باشند.

البته برخی فیلمسازهای سن و سال‌دار سینمای جهان مثل اسکورسیزی، ایست وود و وودی آلن که در دهه 70 و 80 زندگی به سر می‌برند، هنوز دست‌کم استانداردها را رعایت می‌کنند و فیلم بد نمی‌سازند.

بله، اما به هرحال من قول نمی‌دهم که بعد از 70 سالگی فیلم خوبی بسازم! (می‌خندد)

هنوز که به 70 نرسیده‌اید و وقت دارید.

10 سالی وقت دارم.

خودتان فیلم «روباه» را دوست دارید؟!

بله، دوست دارم.

الان که مدتی از ساخت آن گذشته، فکر نمی‌کنید ایراد و اشکالی دارد؟ چون ما دوست داریم افخمی‌به جای «روباه»، «شیر» بسازد و فیلم‌هایش مثل آثار خوب گذشته‌اش باشد.

(می‌خندد) «روباه» خوب درآمده بود و هنوز هم که آن را می‌بینم، دوست دارم. برخلاف برخی فیلم‌های قدیمی‌ام که آنها را نمی‌بینم یا اگر ببینم به نظرم ایراداتی دارند. در این سن، فیلمساز اگر فیلمی‌ را ببیند که به نظرش ایراد ندارد، دیگر حرف کسی را باور نمی‌کند. «روباه» یک فیلم جاسوسی است که هر تماشاگری آن را نمی‌پسندد. اصلا فیلم‌های جاسوسی یک گروه تماشاگر خاص دارند. یک گروه بزرگ‌تری هم هستند که این فیلم‌ها را یا نمی‌بینند یا از وجود آنها خبر ندارند. همه فیلم‌های جاسوسی رئال این‌طوری هستند، بخصوص اگر مقداری جنبه کمیکی که در «روباه» بود را هم داشته باشند. می‌توان گفت چنین فیلم‌هایی برای سینمای ایران غیرمنتظره است.

انگار ذائقه مخاطب ایرانی خیلی برای چنین فیلم‌هایی تربیت نشده است.

بله، تماشاگران ایرانی انتظار دیدن چنین فیلم‌هایی را ندارند و نمی‌دانند باید این آثار را در چه طبقه بندی‌ای بگذارند.

شما در ششمین دوره مجلس شورای اسلامی، یکی از نماینده‌های مردم تهران بودید؛ نمایندگی مجلس چه جایگاهی در زندگی‌تان دارد و الان نظرتان درباره آن چیست؟

وقت تلف کردن بود. در رودربایستی جریانات سال 76 ‌به مجلس رفتم.

چند نطق پیش از دستور جالب هم داشتید.

بله، نطق‌ها خیلی پرسروصدا بود.

الان اگر موقعیتش پیش بیاید، دوباره سراغ سیاست می‌روید؟

نه. به هیچ‌وجه. هیچ علاقه‌ای به سیاست ندارم. البته من همیشه و حتی پیش از سریال «کوچک جنگلی» هم آدم سیاسی بودم، اما این‌که بروم نماینده مجلس بشوم، کار اشتباهی بود.

 

 افخمی: ‌دیگر سراغ سیاست نمی‌روم

که روی یکی از آن صندلی‌ها بخوابید و...

(می‌خندد) روی صندلی‌ها که هیچ وقت نخوابیدم، من جایی می‌خوابیدم که خبرنگارها حضور نداشتند و عکاس‌ها نمی‌توانستند عکس بگیرند!

از گرایش سیاسی شما به سیاستی برسیم که در برنامه سینمایی «هفت» آن را دنبال می‌کنید؛ برخی مخالفان می‌گویند قصد افخمی ‌و سری جدید این برنامه، تخریب سینمای ایران است. خودتان چه نظری دارید؟

من که نباید درباره این موضوع اظهارنظر کنم، اما سینمای ایران قبل از این‌که ما «هفت» را شروع کنیم، کاملا ویران و نابود شده بود. اتفاقا اگر بخواهیم بگوییم ما سینمای ایران را از حالت کما درآوردیم و زنده کردیم، ادعای بی‌ربطی نکردیم. آن سینمایی که در دو سال گذشته وجود داشت، نبودش بهتر از بودنش بود. اگر ما آن سینما را ویران کرده باشیم، بله به آن افتخار می‌کنیم. چون واقعا چیز آبرومند و با ارزشی از سینما نمانده بود. موقعی که تعداد تماشاگران به زیر ده میلیون نفر می‌رسد و فیلم‌ها هم برای یک عده بچه پولدار شمال‌شهری بی‌حوصله بی‌سواد ساخته می‌شود که خودشان فکر می‌کنند خیلی آدم‌های باسواد و مخالف‌خوان و اپوزیسیونی هستند، آن سینما نبودش بهتر از بودنش است.

پس نقد جدی به دوره آقای ایوبی دارید؟

به‌طور خاص منظورم دوره آقای ایوبی نیست، سینمای ایران در ده سال گذشته تا سال 94 یک سرازیری را طی کرد که به از هم پاشیدگی کامل منجر شد و دیگر چیز قابل توجهی از آن نمانده بود. من قبل از این‌که «هفت» را شروع کنم در مصاحبه‌ای گفتم اگر اوضاع همین‌طور پیش برود، آقای ایوبی باید استعفا دهد. اما منظورم نبود که او مسئول همه اتفاقاتی است که افتاده. منظورم این بود که این سینما دیگر جایی برای ادامه دادن ندارد و آقای ایوبی چون نتوانسته تغییری در وضعیت به وجود بیاورد، باید استفعا دهد. ولی خوشبختانه بعدا تغییری رخ داد که همزمان شد با برنامه «هفت.»

چه تغییری؟

همین رونقی که ایجاد شده و هجومی ‌که مردم به سینما آوردند را باید یک تغییر دانست. این موقعیت، یک بار دیگر برای فیلمسازان امکانی فراهم کرده که یک تکانی به خودشان بدهند.

دلیل این رونق را چه می‌دانید؟

واقعا نمی‌دانم و می‌تواند چند دلیل مختلف داشته باشد. مهم هم این نیست که دلیل آن را پیدا کنیم، بلکه مهم این است که بدانیم این جریان، برنامه‌ریزی دولت و خود فیلمسازها نیست. بویژه فیلمسازان پیر که باید کاری برای سینمای ایران می‌کردند، نقشی در این وضعیت ندارند. فیلم‌هایی که فروش کرده، متعلق به فیلمسازان قدیمی‌نیست و برنامه ریزی هم از جانب آنها صورت نگرفته است. به نظر می‌آید آبی از قدیمی‌ها چه در فیلمسازی و چه در مدیریت، گرم نمی‌شود و این فیلمسازان جوان هستند که باید فکری به حال خودشان کنند و از این موقعیت بهره ببرند. شاید آنها بتوانند باعث شوند که این موقعیت ادامه پیدا کند. اگر هم کوششی از جانب کسی یا جایی شده ازجمله برنامه «هفت»، با مخالفت، دشمنی و تحریم کردن همراه بوده است. نوعی زد و بند یا همدستی که بین بعضی از فیلمسازها و برخی مدیران اتفاق افتاده بود، ابدی به نظر می‌رسید. فکر می‌کردند تا همیشه این‌طور است که تعدادی فیلم بسازند و مردم هم نبینند و بعضی از آنها هم در جشنواره‌های جهانی جایزه بگیرد. حالا اینها از این‌که کسی آمده و خوابشان را پریشان کرده، خیلی ناراحتند.

فکر نمی‌کنید برخی حرف‌ها و لحن تند و تیز مسعود فراستی، باعث دشمن تراشی شود؟ چون الان به نظر می‌آید، بعضی از سینماگران به خاطر فراستی با شما هم بد شده‌اند.

بله، فیلمسازی که لوس شده و عادت کرده باشد با ترکیب سوبسید و حمایت گروه‌هایی که مخالف نظام هستند، مدام فیلم‌های ناموفق و ناموفق‌تری بسازد و درعین حال خودش را صاحب سینمای ایران هم بداند، خیلی برایش سنگین است که آدمی‌مثل فراستی راجع به فیلمش اظهارنظر کند. اما منتقد یعنی همین؛ منتقد همه جای دنیا همین است. منتقد کسی است که وقتی فیلمسازی، فیلم بد می‌سازد، طرف مردم می‌ایستد و پدر فیلمساز را در می‌آورد و پوستش را می‌کند.

البته همیشه هم نظر مردم با فراستی یکی نیست.

هیچ‌وقت فرق نمی‌کند. اصلا فراستی نماینده مردم است. یعنی وقتی می‌گوید نروید این فیلم را ببینید، به این معنی است که این فیلم مزخرف است، من رفتم دیدم بد است. شما تماشا نکنید و وقتتان را هدر ندهید.

شاید منظورتان نماینده ایده‌آل مردم باشد.

نه، منتقد همیشه طرف مردم است. مردم ممکن است منتقدی را انتخاب کنند که با او هم سلیقه اند و ممکن است به حرف منتقد دیگری گوش ندهند، به خاطراین‌که با او هم سلیقه نیستند. بخشی از مردم به حرف فراستی گوش می‌دهند و البته با لحن او آشنایی دارند. مثلا باوجود این‌که فراستی می‌گوید فلان فیلم بد است، باید رفت آن را دید و گاهی باوجود این‌که اصلا نمی‌گوید فیلمی ‌بد است یا اصلا درباره آن حرف نمی‌زند، یعنی بد مطلق است و ارزش دیدن را ندارد. به هرحال فراستی مشخصات یک منتقد واقعی را دارد. یک منتقد واقعی که البته ما فهمیدیم خیلی سختگیر است. یعنی اگر قرار باشد به همان ظاهر حرفش گوش کنید، تقریبا برای دیدن هیچ فیلمی‌نباید به سینما بروید.

نظر فراستی درباره فیلم‌های شما چیست؟

او از هیچ‌کدام از فیلم‌های من خوشش نمی‌آید و هیچ‌وقت نگفته که من فیلم خوبی ساخته‌ام. تنها فیلمی‌که در قالب یک یادداشت، کمی‌درباره آن تعریف کرده، «عروس» است که فکر کنم آن را هم در رودربایستی با سیدمرتضی آوینی نوشت.

شهید آوینی، «عروس» را دوست داشت؟

بله، سیدمرتضی این فیلم را خیلی دوست داشت.

عادت خوب پیاده روی

هنوز هم مثل گذشته عادت به پیاده‌روی دارم. این عادت از بچگی در من وجود داشته است. قصد خاصی هم برای این کار ندارم. در ماشین احساس خفقان می‌کنم. فقط مواقعی که دیرم شده باشد، سوار ماشین یا مترو می‌شوم یا با تاکسی جایی می‌روم. بعضی وقت‌ها در پیاده روی‌ها بویژه در ساعت‌های شلوغ، زودتر از ماشین‌ها به مقصد می‌رسم. همین دیشب از الهیه تا فلسطین جنوبی پیاده رفتم!

پاسخ به یک پرسش مهم درباره «کوچک جنگلی»

«کوچک جنگلی» از بهترین و ماندگارترین سریال‌های تاریخ تلویزیون ایران است؛ منتها برخی می‌گویند بهروز افخمی ‌فقط تمام‌کننده و گلزن بوده و بیشتر کار را باید به حساب ناصر تقوایی (نویسنده و کارگردانی که ابتدا قرار بود این سریال را بسازد) نوشت. نظرتان در این‌باره چیست؟

این درست است که ما در این کار روی دوش تقوایی بودیم؛ یعنی او کاملا زمینه کار را آماده و یک پیش تولید مفصل، حرفه‌ای و منظمی‌را فراهم کرده بود. اما این‌که فیلمنامه را او نوشته باشد، نه درست نیست. فیلمنامه تقوایی خیلی تغییر کرد و من با همراهی افرادی مثل سیف‌الله داد، مهرزاد مینویی و امرالله احمدجو تغییرات زیادی در آن دادیم. ضمن این‌که اصلا خود تقوایی هم از رمان «مردی از جنگل» نوشته احمد احرار اقتباس کرده بود. روی هم رفته، این درست است که من گلزن بودم، اما این‌که تقوایی همه کارها را انجام داده باشد، این‌طور نبود. نعمت حقیقی، مدیرفیلمبرداری هم خیلی در شکل گیری این سریال نقش داشت. من از حقیقی یاد گرفتم که فیلمسازی چیست. تا آن‌موقع فکر می‌کردم، فیلمبرداری و کارگردانی بلدم، اما با نعمت تازه فهمیدم که فیلم ساختن، فیلمبرداری، میزانسن دادن و چیدن آدم‌ها و اشیا در نما بویژه وقتی تعداد زیاد است، چگونه باید باشد و چطور می‌شود قاب فیلم را مثل یک تابلوی نقاشی با دقت پر کرد. یک چیز دیگر هم از نعمت یاد گرفتم و آن اتوریته‌ای (اقتدار) است که فیلمساز باید داشته باشد تا بتواند چنین گروهی را جمع نگه دارد و هر کسی حواسش باشد که کار بزرگی دارد انجام می‌شود. اگر نعمت نبود، من نمی‌توانستم کار را به این شکل دربیاورم.

فیلمی‌دلخواهِ همسر

«آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» فیلم متفاوتی در کارنامه‌ام است و آن خشونتی که در برخی فیلم‌های دیگرم وجود دارد، اینجا نیست. من هر داستانی را که بسازم، شکل همان داستان می‌شوم.

فیلمساز ایده‌آل را کسی می‌دانم که وقتی داستانش معین شد، خودش هم شکل آن شود. یعنی پرداخت او هم کاملا متناسب با داستان باشد، نه این‌که از خودش بخواهد چیزی به آن اضافه کند. بنابراین وقتی داشتم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را می‌ساختم، به این فکر می‌کردم که اگر قرار بود این فیلم را خود مرجان ـ مرجان شیرمحمدی، نویسنده رمان و همسر بهروز افخمی ـ بسازد، آن را چطور می‌ساخت.