با آغاز ماه محرم، ایام غم و اندوه شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، شهرها، رنگ و بوی عاشورایی به خود می‌گیرند، حسینیه‌ها، مساجد و تکایا به نشانه‌ی عزاداری، سیاهپوش می‌شوند، پرچمها و پلاکارتهای عزاداری بر سر در خانه، و اماکن عمومی نصب می‌شود.؛ حرکات، گفتار و رفتارهای محبان اهل بیت نیز با الهام از نهضت جاودانه عاشورا، رنگ و بوی حسینی دارند، هرجا سخن از قیام کربلا و رهبر و پیشوای نهضت، حسین بن علی علیهما السلام و شهدای کربلا است. در سلسله نوشتارهای "از محرم تا اربعین حسینی"، به بیان محکمات و حوادث قیام امام حسین پرداخته خواهد شد. امید است مورد قبول واقع شود.

 

اشاره

 

اخیراً و در محافل دانشگاهی، "روحیه انعطاف پذیری یزید در مواجهه با امام حسین" از زبان برخی از روحانیون شیعه، مطرح و نیز شبهه وهابیت مبنی بر توبه یزید و رفتار مناسب یزید با اسرای اهل بیت، ترویج و تبلیغ می شود. در این نوشتار، به بررسی و نقد این دو مقوله، که یکی در محافل مذهبی شیعی و دیگری در راستای تمجید از یزید توسط وهابیت، ترویج می شود، خواهیم پرداخت.

 

جناب آقای سروش محلاتی، سخنانی را به امام حسین، نسبت می دهند و چنین عنوان می کنند که امام اگر اجازه می یافت، درصدد حرکت به سمت خلافت شام و مذاکره با یزید بود:

 

"امام حسین می دانست، یزید انعطاف پذیرتر از عبیدالله بن زیاد است و راحت تر می تواند با او (یزید) کنار بیاید"[1]

 

هدف جناب آقای سروش از مطرح کردن "انعطاف پذیرتر بودن یزید نسبت به ابن زیاد"، چه بوده است؟ یعنی اگر یزید در کوفه و کربلا بود، واقعه به گونه ای دیگر رقم می خورد؟ گویی اینکه اگر یزید به جای عمرسعد، در کربلا بود و یا در کوفه به جای ابن زیاد بود، از این جهت که یزید به ادعای آقای سروش، چون انعطاف پذیرتر بوده، پس ممکن است واقعه کربلا، به گونه ای دیگر رقم می خورد؟ آیا واقعا چنین است؟

 

در ابتدا، و برای روشن شدن جوانب امر، برخی از اقدامات و رفتارهای عملی یزید در زمان زمامداری و حکومت در گستره جهان اسلام و نیز اقدامات یزید در مواجهه با قیام امام حسین، در دو مقطع زمانی "قبل از عاشورا" و "بعد از عاشورا"، واکاوی و تحیلیل خواهد شد، آنگاه، وجدان بیدار مخاطبین را گواه خواهیم گرفت که : آیا به راستی، این ادعا که یزید دارای روحیه تعامل و انعطاف پذیری بیشتری، بوده است، صحیح است؟

 

الف. قبل از عاشورا

نامه یزید به فرماندار مدینه برای کشتن امام حسین

 

در گزارش‏هاى تاریخى[2] چنین آمده که یزید به محض رسیدن به حکومت و به رغم سفارش‏هاى پدر خود، در اولین نامه خطاب به ولید بن عتبه، فرماندار مدینه، دستور قتل امام حسین را صادر کرد:

 

ملَکَ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ ... کَتَبَ إلَى الوَلیدِ بنِ عُتبَةَ بنِ أبی سُفیانَ ـ وهُوَ عامِلُ المَدینَةِ ـ : إذا أتاکَ کِتابی هذا ، فَأَحضِرِ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ وعَبدَ اللّهِ بنَ الزُّبَیرِ ، فَخُذهُما بِالبَیعَةِ لی ، فَإِنِ امتَنَعا فَاضرِب أعناقَهُما ، وَابعَث لی بِرُؤوسِهِما.[3]

یزید بن معاویه وقتی به حکومت رسید ... نامه اى براى ولید بن عتبة بن ابى سفیان، فرماندار مدینه ، نوشت: هر گاه نامه ام به دست تو رسید، حسین بن على و عبد اللّه بن زبیر را فرا بخوان و برایم از آنها بیعت بگیر و اگر سر باز زدند، گردنشان را بزن و سرشان را برایم بفرست .

 

فراتر از این، در کتاب الفتوح ابن اعثم از مورخین اهل سنت، به دستور یزید برای بریدن سر مبارک امام حسین، نیز اشاره شده است. یزید طی نامه ای به والی مدینه دستور بریئن سر مبارک امام حسین را صادر می کند:

 

وَلیَکُن مَعَ جَوابِکَ إلَیَّ رَأسُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ ، فَإِن فَعَلتَ ذلِکَ فَقَد جَعَلتُ لَکَ أعِنَّةَ الخَیلِ ، ولَکَ عِندِی الجائِزَةُ والحَظُّ الأَوفَرُ ، وَالنِّعمَةُ واحِدَةً ، وَالسَّلامُ .[1]

به همراه جواب ، سرِ حسین بن على را بفرست. اگر چنین کنى ، فرماندهى سپاهیان را به تو وا مى گذارم و پاداش و بهره بزرگ را یک جا نزد من خواهى داشت. والسلام.

 

یزید از همان آغاز درصدد ترور و قتل امام حسین و اولین شخصی که فرمان قتل و جدا کردن سر مبارک امام حسین را صادر کرد، شخص یزید بود و نه ابن زیاد. حال با این توصیف، آیا می توان به راحتی بیان کرد که یزید، انعطاف پذیرتر بوده است؟ اگر یزید در کربلا بود همان کاری را می‌کرد ابن زیاد و عمرسعد، انجام دادند. زیرا، تمام رفتارهای ناشایست بعدی عوامل یزید، ریشه در دستورها، نامه های یزید و تهدیدهای یزید، داشته است.

 

تصمیم یزید برای قتل امام حسین در مکه و حرم امن الهی

 

همچنین، در بعضى از نقل ‏های تاریخی، چنین آمده است که: یزید هنگام حضور امام حسین در مکّه، عده‏اى را مخفیانه به حجّ فرستاده بود تا در حین اعمال حج، امام(ع) را به قتل برسانند.

 

فَلَمّا کانَ یَومُ التَّروِیَةِ، قَدِمَ عَمرُو بنُ سَعیدِ بنِ العاصِ إلى مَکَّةَ فی جُندٍ کَثیفٍ، قَد أمَرَهُ یَزیدُ أن یُناجِزَ الحُسَینَ علیه السلام القِتالَ إن هُوَ ناجَزَهُ، أو یُقاتِلَهُ إن قَدَرَ عَلَیهِ ... .[4]

چون روز تَرویه شد، عمرو بن سعید بن عاص با سپاهى فراوان، وارد مکّه شد. یزید به او دستور داده بود که اگر حسین علیه السلام جنگید، با او بجنگد و اگر بر او دست یافت، او را بکُشد ... .

 

علامه مجلسی، این واقعه را چنین می نگارد: یزید، عمرو بن سعید بن عاص را با سپاهى عظیم، راهى کرد و او را مسئول حج قرار داد و امیر حج گزاران کرد، در حالى که به او سفارش کرده بود که امام حسین علیه السلام را پنهانى دستگیر کند و اگر نشد، ترور کند. عمرو بن سعید بن عاص، سى تن از اُمَویان شیطانْ صفت را در لا به لاى حج گزاران فرستاد و دستور داد که در هر حال و وضعیتى که ممکن شد ، امام حسین علیه السلام را بکشند.[5]

 

امام حسین، نیز صراحتا با این توطئه و تلاش یزید برای قتل امام حسین در مکه و حرم امن الهی، تصریح می فرمانید:

 

قَد خِفتُ أن یَغتالَنی یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ بِالحَرَمِ، فَأَکونَ الَّذی یُستَباحُ بِهِ حُرمَةُ هذَا البَیتِ[6] .

بیم دارم که یزید، در حرم مکه به من، شبیخون بزند و من، کسى باشم که با ریخته شدن خون او ، حرمت حرم امن الهی، شکسته شود.

 

ب. بعد از عاشورا

تبریک به یزید

 

یزید، در بهره برداری از واقعه عاشورا، تمهیدات لازم را اندیشیده بود. نمایندگان دیگر ادیان و نیز بزرگان قوم و اشرافیت شام (دعا اشراف الشام) را در کاخ خویش، گردهم آورده بود و هنگامیکه کاروان اسرای اهل بیت، وارد کاخ یزید شدند، حاضران و بزرگان شام، پیروزی را به یزید، تبریک می گفتند:

 

فی بَیانِ إرسالِ عُبَیدِ اللّه ِأهلَ البَیتِ إلَى الشّامِ:  فَجَهَّزَهُم وحَمَلَهُم إلى یَزیدَ ، فَلَمّا قَدِموا عَلَیهِ جَمَعَ مَن کانَ بِحَضرَتِهِ مِن أهلِ الشّامِ ، ثُمَّ أدخَلوهُم ، فَهَنَّؤوهُ بِالفَتحِ.[7]

در بیان روانه شدن اهل بیتِ امام حسین علیه السلام به شام به وسیله عبید اللّه : آنان را سوار و به سوى یزید ، روانه کرد . هنگامى که بر او وارد شدند ، یزید ، همه کسانى و بزرگانى را که در شام حضور داشتند ، گِرد آورد و آن گاه ، اسیران را وارد کردند و حاضران ، پیروزى یزید را به او تبریک گفتند .

 

چنان، تبلیغات حکومت بنی امیه بر مردم منطقه شام، اثر کرده بود که برخی از مردم شام، خیال می کردند گویی اینکه، اسرای اهل بیت پیامبر، "اسرای رومی"، می باشند که به عنوان کنیز، می توان آنان را حلال، نیز شمرد و بهره برد:

 

قام رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ ، فَقالَ : إنَّ سَبایاهُم لَنا حَلالٌ[8]  ... أنَّهُم سَبیُ الرّومِ.[9]

در مجلس یزید، مردی از شامیان، برخاست و چنین گفت: اینان، بر ما حلال هستند ... زیرا اینان از اسرای رومی هستند.

 

یزید، امام حسین را به بغی علیه حکومت، معرفی کرد

 

همچنین، حکومت بنی امیه و یزید، در توجیه ریختن خون فرزند پیامبر، با اقدامات فراوان و تبلیغات در منطقه شام، امام حسین و یاران اش را به عنوان باغی و خروج کنندگان بر علیه حکومت معرفی کرده بودند. از اینرو، هنگامیکه، حامل سر مبارک امام حسین، زودتر از همه و به عنوان هدیه و بشارت، خبر شهادت امام را به وی رسانید، یزید خطاب به جمع حاضر در مجلس، چنین بیان می کند:

 

کَذلِکَ عاقِبَةُ البَغیِ وَ العُقوقِ.[10]

و این است نتیجه بغی علیه حکومت و سرکشی.

 

این تعبیر، بارها و بارها، از زبان یزید و دیگر شخصیت‌های حکومت بنی امیه، تکرار می شود؛ کما اینکه یزید در سخنی دیگر و هنگام مشاجره با حضرت زینب، صریحا، امام حسین و یارانش را، خارجی (خروج کننده بر علیه حکومت)، معرفی می نماید که از اسلام خارج گردیده و در این صورت، خون شان، نیز مباح است:

 

إنَّما خَرَجَ مِنَ الدّینِ أبوکِ وأخوکِ.[11]

(یزید خطاب به حضرت زینب): خروج کنندگان بر حکومت اسلام، پدر (علی) و برادر (حسین) تو هستند.

 

دستور یزید به انتقال سر مبارک امام حسین و کاروان اسرای کربلا به شام

 

و اما بعد از واقعه عاشورا، ابن زیاد به یزید، نامه نوشت و در آن، کشته شدن و قتل امام حسین و یارانش را به یزید، اطلاع داد و تبریک گفت. یزید نیز در جواب به او دستور داد تا سر مبارک امام حسین و دیگر سرهای شهداء و نیز کاروان اسراء اهل بیت را به شام، و دمشق پایتخت حکومت بنی امیه، روانه کنند:

 

کَتَبَ عُبَیدُ اللّه ِ بنِ زِیادٍ إلى یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ یُخبِرُهُ بِقَتلِ الحُسَینِ علیه السلام وخَبرِ أهلِ بَیتِهِ ... وأمّا یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ فَإِنَّهُ لَمّا وَصَلَ إلَیهِ کِتابُ ابنِ زِیادٍ ووَقَفَ عَلَیهِ ، أعادَ الجَوابَ إلَیهِ یَأمُرُهُ فیهِ بِحَملِ رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ورُؤوسِ مَن قُتِلَ مَعَهُ ، وبِحَملِ أثقالِهِ ونِسائِهِ وعِیالِهِ. فَاستَدعَى ابنُ زِیادٍ بِمِحفَرِ بنِ ثَعلَبَةَ العائِذِیِّ ، فَسَلَّمَ إلَیهِ الرُّؤوسَ وَالاُسارى وَالنِّساءَ ، فَسارَ بِهِم مِحفَرٌ إلَى الشّامِ کَما یُسارُ بِسَبایَا الکُفّارِ ، یَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ أهلُ الأَقطارِ .[12]

عبید اللّه بن زیاد ، به یزید بن معاویه نوشت و او را از کشته شدن حسین علیه السلام و اخبار خانواده اش باخبر کرد ... و هنگامى که نوشته ابن زیاد به یزید بن معاویه رسید و از واقعه آگاه شد ، پاسخ نامه را داد و او را مأمور روانه کردن سر حسین علیه السلام و سرهاى کشتگانِ همراه او ، و نیز اثاث و زنان و خانواده حسین علیه السلام کرد . ابن زیاد هم مِحفَر  بن ثَعلَبه عائذى را خواست و سرها و اسیران و زنان را به او سپرد . مِحفَر ، آنان را تا شام به سانِ اسیران کفّار برد و اهالىِ همه جا ، صورت هاى آنان را مى دیدند .

 

اینگونه بود که سر مبارک امام حسین بر نیزه رفت (یامره فیه بحمل راس الحسین و رووس من قتل معه) و به عنوان هدیه برای یزید، به سمت شام، روانه گردید. (یهدی من ارض العراق الی الشام). اهل بیت نیز به شکل اسیران کفار، به سمت شام روانه شدند. (بسبایا الکفار). در طول مسیر اگر کسی گریه می کرد، او را با نیزه می زدند (ان دمعت من احدنا عین قرع راسه بالرمح)، در زیارت ناحیه مقدسه، نیز ذکر شده است، که اسرای اهل بیت، دست هایشان بر گردن هایشان بسته شده بود (ایدیهم مغلوله الی الاعناق / مجموعۀ یداه الی عنقه) و در غل و زنجیر اهنی گرفتار شده بودند (مغللین فی الحدید) و در میان شهرها، گردانده می شدند.

 

در این میان، امام سجاد(ع) با دست و گردن زنجیره شده بود (قد جعل ابن زیاد الغل فی یدیه و رقبته / مقیدا مغلولا) و با شکل خاصی و متمایز از بقیه اسرای کاروان اهل بیت، به سمت شام حرکت داده شدند. در طول مسیر، امام سجاد با نگهبانان، هیچ سخنی نمی گفتند و رنج اسارت با غل و زنجیر در دست و گردن را به جان خریدند[13] :

 

إنَّ عُبَیدَ اللّه بنَ زِیادٍ بَعدَ إنفاذِهِ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام أمَرَ بِنِسائِهِ وصِبیانِهِ فَجُهِّزوا ، وأمَرَ بِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام فَغُلَّ بِغُلٍّ إلى عُنُقِهِ ، ثُمَّ سَرَّحَ بِهِم فی أثَرِ الرَّأسِ مَعَ مُجفِرِ بنِ ثَعلَبَةَ العِائِذِیِّ وشِمرِ بنِ ذِی الجَوشَنِ ، فَانطَلَقوا بِهِم حَتّى لَحِقوا بِالقَومِ الَّذینَ مَعَهُمُ الرَّأسُ . ولَم یَکُن عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام یُکَلِّمُ أحَدا مِنَ القَومِ فِی الطَّریقِ کَلِمَةً حَتّى بَلَغوا[14] .

عبید اللّه بن زیاد ، پس از روانه کردن سر حسین علیه السلام ، فرمان داد که زنان و کودکانِ او را آماده کنند و فرمان داد تا على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام را تا گردن در بند کنند . آن گاه ، آنان را با مُجفِر بن ثَعلَبه عائذى و شمر بن ذى الجوشن، در پى سر، روانه کرد. آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و على بن الحسین علیه السلام در راه ، کلمه اى با آنان سخن نگفت تا [به شام] رسیدند .

 

اگر به راستی، یزید، انعطاف بیشتری نسبت به ابن زیاد داشت، پس چرا بعد از شهادت امام حسین و به اصطلاح، دفع خطر امام از حکومت بنی امیه، با این حال برای به ذلت کشاندن خاندان پیامبر، چنین دستوری را صادر می کند؟

 

دستور یزید به جشن و پایکوبی هنگام ورود کاروان اسرای کربلا به شام

 

قبل از ورود کاوران اسرای کربلا به شام، حکومت بنی امیه، تمهیدات لازم را اندیشیده بود؛ مجالس جشن و پایکوبی، دف و آواز آغاز شده بود. (و هم فرحون مستبشرون و عندهم نساء یلعبن بالدفوف و الطبول)؛ گویا در منطقه شام، چنین روزی، عید می باشد، اینچنین شادمان و خوشحال بودند. در روز اول صفر، کاروان اسرای اهل بیت را از دروازه شام، وارد کردند که جمعیت فراوانی در انتظار ورود کاروان اسرا، بودند:

 

وفی أوَّلِ صَفَرٍ اُدخِلَ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام إلى دِمَشقَ ، وهُوَ عیدٌ عِندَ بَنی اُمَیَّةَ.[15]

در روز اوّل صفر ، سر امام حسین علیه السلام را به دمشق ، وارد کردند و آن روز ، نزد بنى امیّه، عید بود.

 

هنگام ورود اهل بیت پیامبر (ص) در شام، مردم لباس‌های نو برتن کرده بودند و شهر را زینت داده و نوازندگان مشغول نواختن بودند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است. سهل بن سعد، یکی از صحابه پیامبر، در این زمان، در شام، بوده است، وی احوال آن روزهای منطقه شام را چنین روایت می کند:

 

با تعجب پرسیدم، شگفتا؛ سر حسین و عترت پیامبر را به هدیه می برند و مردم در حال خوشحالی هستند؟[16]

 

ورود کاوران اسرای اهل بیت به کاخ یزید در دمشق شام

 

در نهایت، و بعد از طی مسیر طولانی و پرمشقت از کوفه تا شام، کاوران اسرای اهل بیت، بعد از عبور از دروازه شام، به دمشق، پایتخت شام و مرکز خلافت بنی امیه، رسیدند. ابتدا، اسرای کربلا، در بازار دمشق، گردانده شدند و در این میان، چه بی حرمتی ها که به خاندان اهل بیت پیامبر، صورت نگرفت:

 

حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ ، إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ ، ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ.

تا اینکه کاروان وارد دمشق شد، در حالى که سرِ حسین علیه السلام ، در میانشان بر بالاى نیزه بود . هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مى گریست ، نگهبانان ، او را با تازیانه مى زدند . اهل ذمّه ، در بازار دمشق براى تماشاى آنان ، صف کشیده بودند و به صورت کاروان اهل بیت ، آب دهان مى انداختند.

 

و هنگامیکه اسرای اهل بیت، به کاخ یزید، رسیدند، یزید در اولین فرمان، دستور داد سر مبارک امام حسین را بر در کاخ، آویزان کنند:

 

حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ.

تا این که بر درِ کاخ یزید ، متوقّف شدند . یزید ، دستور داد تا سر حسین علیه السلام را بر در بیاویزند ، در حالى که خانواده امام علیه السلام در اطرافش بودند.

 

و نیز دستور داد، هرگاه یکی از بانوان و خاندان حرم پیامبر، گریست، وی را با تازیانه، ساکت کنند:

 

و وُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ ، وقالَ : إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَةٌ فَالِطموها .

و نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که : هرگاه یکى از آنان گریست ، او را بزنید.

 

در حالیکه که خانواده امام و بانوان حرم اهل بیت، به سر مبارک امام، نظاره میکردند، سر مبارک امام حسین، ساعت ها بر در کاخ یزید آویزان بود، تا اینکه، ام کلثوم، خواهر امام ، فریادی برآورد که: ای پیامبر خدا، این سر حبیب تو، حسین است که آویزان، شده است:

 

فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ . وإنَّ اُمَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت ، وقالَت : یا جَدّاه ـ تُریدُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ.[17]

آنان ، همچنان ماندند ، در حالى که سر حسین علیه السلام در میان آنها به مدّت نه ساعت ، در روز آویزان بود. اُمّ کلثوم ، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه السلام را دید و گریست و گفت : اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود)! این ، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است .

 

و در حالیکه، پیکرهای شهدای کاروان امام حسین، برهنه، با لباس های خونین و صورت های خاک آلود، وارد مجلس یزید، گردید و حامل سرها، چنین بیان می کند: تقدیم و پیشکش به تو، ای یزید.

 

فَهاتیکَ أجسادُهُم مُجَرَّدَةً ، وثِیابُهُم مُرَمَّلَةً ، وخُدودُهُم مُعَفَّرَةً.[18]

اکنون، پیکرهاى برهنه و لباس هاى خونین و گونه هاى خاک آلودشان، پیشکش و تقدیم به تو ای یزید!

 

چوب زدن یزید بر دهان و دندان امام حسین(ع)

 

سپس، کاروان اسرای کربلا و سر مبارک امام حسین، وارد کاخ یزید می شود. مجلس در کاخ یزید، رسمی می شود. بزرگان شام و نمایندگان دیر ادیان همچون بزرگ یهود (راس الجالوت) و نماینده رسمی پادشاه روم (رسول سلطان روم) در کاخ حاضر می شوند. یزید، در حالیکه شراب می نوشید و سر مبارک امام حسین، جلوی او در تشت بود، با چوپ خیزران (نی)، بر میان دو لب مبارک امام حسین، می زند و و در حالت مستی، با خویش شعری را زمزمه می کرد که حکایت از کینه بنی امیه از پیامبر و مسلمان نبودن یزید، دارد:

 

وَضَعَ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام بَینَ یَدَیهِ[19] ... ثُمَّ بِالخَیزُرانَةِ بَینَ شَفَتَیِ الحُسَینِ علیه السلام ... .[20] لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ /  فَلا خَبَرٌ جاءَ ولا وَحیٌ نَزَلَ[21]؛ قَد أخَذنا مِن عَلِیٍّ ثارَنا / و قَتَلنَا الفارِسَ اللَّیثَ البَطَل[22]؛ لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدوا / جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَلِ.

سر مبارک امام حسین را جلوی خود نهاد ... سپس، در حالى که با چوب خیزران، به دو لب حسین مى زد ... . و در حالیکه شعری را زمزمه می کرد: بنی هاشم، با فرمان روایى، بازى کردند و گرنه نه خبرى (قرآنی) آمده و نه وحیى بر محمد نازل شده است .ما انتقام خون خود را از علی گرفتیم و قهرمان بنی هاشم را به قتل رساندیم. کاش پدرانم در بدر، اکنون بودند و بى تابى خزرج را از زخم سلاح مى دیدند.

 

ماجرای بی احترامی یزید به سر مبارک امام حسین چیزی نیست که قابل انکار باشد در خطبه حضرت زینب نیز، کاملا تصریح شده است:

 

مُنتَحِیا عَلى ثَنایا أبی عَبدِ اللّه ِ علیه السلام سَیِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ تَنکُتُها بِمِخصَرَتِکَ.[23]

(حضرت زینب خطاب به یزید)، در حالى که بر دندان هاى پیشِ ابا عبد اللّه ، سَرور جوانان بهشت ، خم مى‏شوى و با سرِ چوب دستى ات بر آن مى زنى.

 

همچنین، تفصیل بی احترامی ها و هتاکی های یزید بن معاویه نسبت به سر مبارک امام حسین در مجلس شام را، شیخ صدوق به نقل از امام رضا، در حدیثی بسیار مهم، چنین نقل می کند:

 

لَمَّا حُمِلَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى الشَّامِ أَمَرَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوُضِعَ وَ نُصِبَتْ عَلَیْهِ مَائِدَةٌ فَأَقْبَلَ هُوَ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَصْحَابُهُ یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ فَلَمَّا فَرَغُوا أَمَرَ بِالرَّأْسِ فَوُضِعَ فِی طَسْتٍ تَحْتَ سَرِیرِهِ وَ بُسِطَ عَلَیْهِ رُقْعَةُ الشِّطْرَنْجِ وَ جَلَسَ یَزِیدُ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ یَلْعَبُ بِالشِّطْرَنْجِ وَ یَذْکُرُ الْحُسَیْنَ وَ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِکْرِهِمْ فَمَتَى قَمَرَ صَاحِبَهُ‏ تَنَاوَلَ الْفُقَّاعَ فَشَرِبَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ عَلَى مَا یَلِی الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْض فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلْیَتَوَرَّعْ عَنْ شُرْبِ الْفُقَّاعِ وَ اللَّعْبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى الْفُقَّاعِ أَوْ إِلَى‏ الشِّطْرَنْجِ فَلْیَذْکُرِ الْحُسَیْنَ وَ لْیَلْعَنْ یَزِیدَ وَ آلَ زِیَادٍ یَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ بِعَدَدِ النُّجُومِ.[24]

هنگامى که سر حسین بن علی(ع) را به سوى شام بردند، یزید دستور داد آن‌را در کنارى نهاده و سفره غذا را گستردند، و او با یارانش مشغول خوردن غذا و نوشیدن آبجو شدند، چون فارغ گشتند، امر کرد سر بریده حسین(ع) را در طشتى به پیش تخت او نهادند و میز بازى شطرنج را روى آن طشت گذارد و با یارانش به بازى شطرنج مشغول شد، و حسین، پدر و جدّش را به مسخرگى یاد می‌کرد، و چون از همبازیش می‌برد جام شراب را برگرفته سه بار می‌نوشید، آن‌گاه باقی مانده آن‌را در کنار طشتى که سر بریده امام در آن بود بر زمین می‌ریخت. پس هر کس از طرفداران ما می‌باشد باید از خوردن شراب و بازى با شطرنج بپرهیزد، و هر کس از شیعیان ما که دیده‏اش به شراب جو یا شطرنج بیفتد، امام حسین(ع) را یاد نماید و بر یزید و آل زیاد لعن فرستد، خدای عزّ و جلّ گناهانش را محو و نابود سازد، هر چند به عدد ستارگان‏ آسمان باشد.

 

(در این‌جا تذکر این نکته لازم است که شراب، حرمت ذاتی دارد و حرام می‌باشد. اما بحث شطرنج بنابر نظر برخی فقهاء، از این باب که وسیله‌ای برای قمار است حرام می‌باشد،‌ و اگر از این حالت خارج شود و دیگر وسیله‌ قمار نباشد، به نظر برخی فقها، حرام نخواهد بود).

 

دستور یزید به آویختن سر مبارک امام حسین در دمشق

 

بعد از اتمام مجلس در کاخ یزید، بی احترامی های یزید به ساحت مبارک امام حسین، نیز ادامه می یابد؛ یزید، مجددا، فرمان می دهد تا سر مبارک امام حسین را بر درب مسجد دمشق، آویزان کنند؛ حتی در سیره اعلام النبلاء، چنین نقل شده است که به دستور یزید، سر مبارک امام حسین، تا سه روز در دمشق، آویزان بود:

 

ثُمَّ أمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ، فَنُصِبَ على بابِ مَسجِدِ دِمَشقَ ... رَأسَ الحُسَینِ مَصلوبا بِدِمَشقَ ثَلاثَةَ أیّامٍ.[25]

یزید فرمان داد سرِ حسین علیه السلام را بر درِ مسجد دمشق ، نصب کنند ... سرِ حسین بن علی، سه روز در دمشق، آویزان شده بود... .

 

با مشاهده این اقدمات شنیع یزید، بوده است که دختر امام، حضرت سکینه بنت الحسین، در تاریخ، فریادی برآورد:

 

وَاللّه ِ ما رَأَیتُ أقسى قَلبا مِن یَزیدَ، ولا رَأَیتُ کافِرا ولا مُشرِکا شَرّا مِنهُ ولا أجفى مِنهُ. [26]

به خدا سوگند، سنگ دل تر از یزید و کافر و مشرکى بدتر و جفاکارتر از او ندیده ام .

 

آری؛ در مجلس شام و کاخ یزید، دختر امام حسین، سکینه بنت الحسین، با فریاد خویش جمله ای ماندگار را بر صفحه تاریخ، ثبت نمود تا مدعیان فهم دین و دینداری، در خلوت خویش، عرق شرم بر پیشانی خویش احساس کنند و چنین نپندارند که یزید نیز انعطاف پذیر و قابل مذاکره، بوده است.

 

حال، مجددا، سوالی مطرح می شود: جناب آقای سروش، آیا این بود، میزان انعطاف پذیری یزید بن معاویه؟ آیا فرزند و دختر داغ دیده امام حسین، بیشتر می داند یا شما؟ آیا این ادعای شما با سخنان و رفتار یزید، نیز منطبق است؟ هرگز.

 

با واکاوی سخنان، رفتارها و اقدامات یزید، همچون: دستور به انتقال سر مبارک امام حسین به شام، دستور جشن و پایکوبی و شادمانی در منطقه شام به شکرانه قتل حسین، باغی معرفی کردن فرزند پیامبر و صدور حکم بغی علیه امام حسین و مباح اعلام کردن خون امام حسین، آویزان کردن سر مبارک امام حسین بر مسجد دمشق و ...، همه و همه، آیا حاکی از انعطاف و تعامل پذیری یزید، بوده است؟ هرگز.

 

پاسخ حضرت زینب به شبهه انعطاف پذیری یزید

 

همچنین، با نگاهی به خطبه حضرت زینب در مجلس شام[27]، و برشمردن رفتارها و اقدامات یزید، از طرف حضرت زینب که -خود شاهد اصلی حوادث قبل از کربلا  می باشد-، می توان دریافت که یزید، به چه میزان یزید، انعطاف پذیر بوده است؟ و چقدر این ادعای واهی، قابل پذیرش است؟

 

حضرت زینب، در خطبه غرا خویش در کاخ یزید و در مقابل چشن همگان، ابتدا یزید را مسوول اصلی حوادث کربلا، معرفی و به دستور یزید برای بستن راه بر امام حسین، تصریح می فرماید:

 

أظَنَنتَ یا یَزیدُ ، حَیثُ أخَذتَ عَلَینا أقطارَ الأَرضِ وآفاقَ السَّماءِ فَأَصبَحنا نُساقُ کَما تُساقُ الإِماءُ ، أنَّ بِنا عَلَى اللّه ِ هَوانا و بِکَ عَلَیهِ کَرامَةً ! وأنَّ ذلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِندَهُ!

اى یزید ! آیا گمان بردى که بستن راه ها به روى ما و سخت گرفتن بر ما و کشاندنِ ما به مانند کنیزان به هر کجا ، نشانه خوارىِ ما نزد خدا و کرامت خدا براى توست؟! و این ، از بزرگىِ ارزش تو نزد اوست؟!

 

چنان‏که ابن عباس نیز در نامه خود به یزید به این مطلب، اشاره و یزید را مسوول قتل امام حسین، معرفی می کند:

 

ولا یُمهِلُکَ اللّه ُ بَعدَ قَتلِکَ عِترَةَ رَسولِ اللّه إلّا قَلیلاً.[28]

خداوند، تو را پس از کشتارى که از خاندان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله کردى، جز اندکی مهلت ندهد.

 

در فراز ابتدایی خطبه، حضرت زینب، به درستی، بستن راه امام حسین را به یزید، نسبت می دهد؛ همچنین اسارت و بانوان اهل بیت، همچون اسرای کفار و رفتاری با آنان همچون رفتار با کنیزان را، بیان می کند که تنها به دستور شخص یزید، انجام شد.

 

یَابنَ الطُّلَقاءِ ـ تَخدیرُکَ إماءَکَ ونِساءَکَ وسَوقُکَ بَناتِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله سَبایا ، قَد هَتَکتَ سُتورَهُنَّ وأبدَیتَ وُجوهَهُنَّ ، تَحدوا بِهِنَّ الأَعداءُ مِن بَلَدٍ إلى بَلَدٍ ، ویَستَشرِفُهُنَّ أهلُ المَنازِلِ وَالمَناهِلِ.

اى فرزند آزادشدگان [مکّه] ! آیا این، عدالت است که کنیزان و زنانت را در پرده مى دارى و دختران پیامبر خدا علیه السلام را به اسارت مى کشى و پرده شان را مى درى و سیمایشان را آشکار مى کنى و دشمنان ، آنان را از این شهر به آن شهر مى برند و اهل هر منزل و آبادى ، به تماشاى آنان مى آیند.

 

همچنین، حضرت زینب، در فرازی دیگر از خطبه خویش، به اسائه ادب و بی احترامی و زدن بر میان دو لب مبارک امام حسین با چوپ خیزران (نی)، نیز اشاره می کنند:

 

مُنتَحِیا عَلى ثَنایا أبی عَبدِ اللّه ِ علیه السلام سَیِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ تَنکُتُها بِمِخصَرَتِکَ.[29]

در حالى که بر دندان هاى پیشِ ابا عبد اللّه ، سَرور جوانان بهشت ، خم مى شوى و با سرِ چوب دستى ات بر آنها مى زنى.

 

مگر نه این بود که خطر قیام امام حسین با شهادت ایشان، کاملا رفع شده بود؟، پس چرا یزید همچنان به ساحت امام حسین و فرزند پیامبر، بی احترامی می کند؟ با این توصیف، آیا می توان انعطاف پذیری یزید را به راحتی بیان کرد؟

 

ادعای توبه و پشیمانی یزید

 

تمام آنچه ذکر گردید، برای آگاهی وجدان های بیدار، کافی است؛ این اقدمات و رفتارها یزید در مجلس شام، حاکى از نهایتِ قساوت و بى رحمى یزید نسبت به اسیران اهل بیت و سرهاى مقدّس شهداست.[30] و اما وهابیت، در تمجید و تبرئه یزید، چه قلم ها و زبان ها که نیازمودند و چنین توجیه را در تبرئه یزید بیان می دارند که: در برخی از گزارش های تاریخی، جملات و عباراتی مبنی بر پشیمانی یزید و تبری جستن از قاتلین حسین، نقل شده است؛ بنابراین، یزید ماجور است و حسین بن علی، اشتباه کرد؛ از جمله، یزید بعد از واقعه کربلا، ضمن نکوهش و لعن ابن زیاد، او را مسول اصلی قتل امام، بیان می کند:

 

لَعَنَ اللّه ُ ابنَ مَرجانَةَ[31] ... رَحِمَ اللّه ُ أبا عَبدِ اللّه[32] ... وما عَلَیَّ لَوِ احتَمَلتُ الأَذى وأنزَلتُ الحُسَینَ مَعی فی داری و حَکَّمتُهُ فیما یُریدُ و إن کانَ عَلَیَّ فی ذلِکَ وَهنٌ فی سُلطانی، حِفظا لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ... .[33]

چه مى شد اگر به خاطرِ پاسداشت پیامبر خدا، آزار وى را تحمّل مى کردم و حسین را در خانه خودم فرود مى آوردم و سخن او را در آنچه مى خواست ، قبول مى کردم ، حتّى اگر این کار ، حکومتم را سست مى کرد؟

 

اما، آیا به راستی، چنین سخنانی از شخصی همچون یزید، قابل پذیرش است؟

 

مروری بر اقدامات یزید که ذکر گردید، کاملا خلاف این سخن یزید را ثابت می کند. تنها و از باب مثال، می توان به دستور یزید، مبنی بر کشتن امام حسین، در حرم امن الهی، در مکه و قبل از حرکت به سمت عراق و کوفه، اشاره کرد:

 

فَلَمّا کانَ یَومُ التَّروِیَةِ، قَدِمَ عَمرُو بنُ سَعیدِ بنِ العاصِ إلى مَکَّةَ فی جُندٍ کَثیفٍ، قَد أمَرَهُ یَزیدُ أن یُناجِزَ الحُسَینَ علیه السلام القِتالَ إن هُوَ ناجَزَهُ، أو یُقاتِلَهُ إن قَدَرَ عَلَیهِ ... .[34]

چون روز تَرویه شد، عمرو بن سعید بن عاص با سپاهى فراوان، وارد مکّه شد. یزید به او دستور داده بود که اگر حسین علیه السلام جنگید، با او بجنگد و اگر بر او دست یافت، او را بکُشد ... .

 

همچنین، تاریخ، به نامه ای از یزید خطاب به ابن زیاد، اشاره می کنند که ضمن تهدید ابن زیاد به افشاگری علیه نسب نامشخص او، به وی دستور می دهد که باید امام حسین را هرچه سریعتر به قتل برساند:

 

قَدْ بَلَغنِی أنّ اهل الکوفة قد کتبوا إلی الحسین فی القدوم علیهم و أنّه قد خرج من مکّة متوجّهاً نحوَهم و قد بلی به بلدک من بین البُلدان و أیّامُک من بین الایام، فإن قتلته و إلا رجعت إلی نسبک عبید، فاحذر أن یفوتک.[2]

 به من خبر رسیده که اهل کوفه به حسین، نامه نوشته اند [مبنی بر دعوت و] برای اینکه نزد آنان آید، و او نیز به قصد اجابت دعوت از مکه به سوی آنان [مردم کوفه] حرکت کرده است و به راستی شهر و (محل حکومت) تو از بین شهرها و روزهای تو از بین ایام، به این امتحان مبتلا شده است. اگر حسین ره قتل رساندی (که مقصود حاصل است) وگرنه [اعلام می کنم که تو پدر و مادر درستی نداری و] نسبت را به پدرت عبید برمی گردانم (و نسب سابقت را که ولدالزنا هستی به گوش همگان می رسانم). بترس از اینکه فرصت را از دست دهی.

 

حال، چگونه است که یزید خویشتن را از قتل امام حسین، بی خبر می داند و ابن زیاد را مسوول قتل، معرفی می نماید؟

 

بعد از واقعه عاشورا، نیز ابن زیاد به دستور یزید مبنی بر قتل امام حسین، تصریح می کند. از اینرو، ادعای بی خبری یزید از قتل امام در جریان گفتگوی بین یزید و کاروان اسرا کربلا در شام، که برخی از کتب تاریخی نقل کرده اند، صحت ندارد. شاهد بر این امر، ابن زیاد از دستور و فرمان یزید مبنی بر قتل امام پرده برمیدارد:

 

وَ أمّا قتلی الحسین، فإنّه أشار إلیٌ یزید بقتله أو قتلی فاخترت قتله.[35]

اما کشتن حسین، دستور یزید بود که مرا مخیر گذاشت بین به کشتن او (حسین) و یا کشته شدن خودم. پس من قتل حسین را برگزیدم.

 

همچنین، دستور یزید به والی مدینه برای گرفتن بیعت یا کشتن امام، نیز اینگونه بود. به والی مکه نیز دستور قتل را صادر کرده بود. بنابراین یزید، در سه منزلگاه و شهر بسیار مهم (مدینه، مکه و کوفه)، دستور قتل امام را به نمایندگان خویش ابلاغ کرده بود.

 

بنابراین چگونه ادعای بی خبری یزید از قتل امام، قابل پذیرش است؟ آیا این است قصه انعطاف پذیری یزید؟؛ گویی اینکه اگر یزید از قتل امام حسین، باخبر می شد، از واقعه خونین عاشورا جلوگیری می کرد. آیا به راستی چنین است؟ کتب تاریخی اهل سنت، نیز چنین ادعای را مخدوش می دانند. تنها شخص یزید به دروغ چنین ادعای دارد؛ در حالیکه این عبارات، همان سخنان وهابیت در تمجید از یزید می باشد که به امروزه و در میان شیعیان، به شکل محترمانه تری و از زبان برخی، نیز صادر می شود؟

 

بنابراین، صحت برخى از گزارش ها که بر اظهار ندامت، توبه و پشیمانی یزید دلالت دارند، ساخته و پرداخته حکومت بنى امیّه و نیز حاکى از سیاست بازى و نیرنگ یزید می باشد که از پدر خویش، معاویه آموخته بود، کما اینکه معاویه، پدر یزید در صفین، جنگ شکست خورده را با به نیزه کرده قرآن، به تثیت خلافت خویش در شام، مبدل ساخت. اما همانگونه که بیان شد، چنین رفتارهایی ناشی از سیاست‌ های مزورانه و حیله گرانه یزید بوده و او بعد از حادثه عاشورا نیز از جنایت ‌های خود دست نکشید، بلکه به عنوان نمونه در واقعه خونین حره، مردم مدینه را قتل عام کرده و حرمت حرم نبوی را پایمال کرد و کعبه را نیز به آتش کشید.

 

اما اظهار تأسف یزید از کشته شدن امام حسین و معرفی ابن زیاد به عنوان قاتل و لعن وی، نیز خلاف های تاریخی فراوانی دارد؛ زیرا همانگونه که ذکر گردید، با ورود سرها و اسیران به دمشق و مجلس یزید، او ابراز شادمانى کرده و با چوب بر دندان‏هاى سر امام(ع) مى‏زد! همچنین اشعارى مى‏خواند که شعف او از انتقام‏گیرى بنى‏امیه از بنى هاشم در جنگ بدر را نشان مى‏داد. مضاف بر اینکه، شواهد تاریخى گویاى آن است که یزید در آغاز از شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) بسیار خوشحال شد و ابن زیاد را مورد تشویق قرار داد! سبط ابن جوزى سخن از تشویق فراوان یزید نسبت به ابن زیاد، فرستادن هدایاى گران‏قیمت براى او، شب‏نشینى‏هاى همراه با شرب خمر با او و برخورد با ابن زیاد به عنوان یکى از اعضاى خانواده خود سخن به میان آورده است. وى اشعارى را از یزید نقل کرده که به صراحت رضایت و قدردانى او از ابن زیاد را در مورد کشتن امام(ع) بیان مى‏دارد.. همچنین تاریخ گویاى آن است که یزید هیچ اقدامى مبنى بر عزل ابن زیاد از عراق نکرد؛ بلکه پس از رخ دادن قیام ابن زبیر در سال 63 ق، از ابن زیاد خواست تا به جنگ او برود. بنابراین خشمگینى او از ابن زیاد را باید عملى ظاهرى دانست که تحت تأثیر واژگونه شدن شرایط با سخنرانى‏هاى و خطبه های روشنگرانه حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) و در واکنشی منفعلانه، انجام پذیرفته است تا منفوریت و مبغوضیتى را که از این جنایت قتل فرزند پیامبر در افکار عمومی امت اسلام، براى او حاصل آمده بود، به گونه‌‏اى بزداید.

 

بنابراین، یزید، سعی کرد که با برخی رفتارها و حرکات نمایشی همچون اجازه عزاداری به کاروان اسرا و تبری جستن و اظهار بی اطلاعی از نحوه رفتار نماینده خویش در عراق و متهم کردن و لعن ابن زیاد به قتل امام حسین و طلب رحمت برای امام حسین، خویشتن را از قتل امام، مبرا سازد. اما خطبه ها، سخنرانی ها و روشنگری های حضرت زینب و امام زین العابدین(ع) که در کاخ یزید و مسجد دمشق، ایراد گردید و در آن جنایت ‌های بنی امیه یزید را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی برخی از شامیان نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین (ع) به جای آنکه موقعیت او را تحکیم بخشد، ضربه‌ های کوبنده‌ ای بر پایه‌ های حکومتش، وارد آورد.

 

و اگر فرض شود که یزید، واقعاً توبه نمود، باید آثار توبه در اعمال بعدى او در تاریخ مشاهده شده باشد؛ در حالى‏که تاریخ ضدّ آن را نشان مى‏دهد؛ زیرا یزید پس از واقعه عاشورا و در دو سال باقى‏مانده حکومت ننگین خود، دست به دو جنایت عظیم دیگر زد: قتل عام مردم مدینه و مباح کردن آن سرزمین براى سپاهیان خود به مدت سه روز، کشتن بسیارى از صحابه پیامبر اکرم(ص) ساکن در این شهر که در تاریخ به «واقعه حرّه» مشهور شده است و نیز  فرمان حمله به مکه که سپاهیان او با منجنیق به این شهر حمله برده و حرمت خانه کعبه را شکستند و آن را با آتش پرتاب شده از منجنیق‏ها سوزانیدند. بنابراین از نظر تاریخ این نکته مسلّم است که نه تنها هیچ نشانه‏اى دلالت بر توبه یزید وجود ندارد؛ بلکه تمام نشانه‏ها ناشى از عدم توبه او است.

 

سرانجام یزید بن معاویه

 

یزید، که مُجرم اصلى در فاجعه خونبار کربلا بود ، تنها سه سال پس از این فاجعه، در ۳۸ سالگى با ننگ آمیزترینِ مرگ ها، از دنیا رفت و با مرگش ، حکومت ننگین خاندان ابوسفیان نیز پایان یافت. گزارش ها، در باره علّت مرگ ناگهانى یزید ، مختلف اند ؛ امّا مورّخان، اتّفاق نظر دارند که افراط در مِى گُسارى و بَدمستى ، موجب هلاکت او گردید . برخى گفته اند : وى هنگام رقص و در حال بدمستى به زمین خورد و مغزش متلاشى گردید . برخى ، گاز گرفته شدن توسط میمونش را که با وى بازى مى کرد، و برخى ، کثرت مى گسارى و قى کردنِ پیاپى آن را عامل هلاکت او ذکر کرده اند . همچنین گزارش شده که صورت او پس از مرگ ، همچون قیر ، سیاه شد و با ظاهرى چون باطنش ، به عالم آخرت منتقل گردید . گفتنى است که عبّاسیان ، در سال هاى نخست حکومتشان، قبر یزید را به همراه قبر پدرش معاویه را نبش کردند و استخوان هاى باقى مانده آنان را آتش زدند.[36]

 

یزید، در طول سه سال حکومت کوتاه خود، اعمالی انجام داد که در تاریخ سابقه نداشته است و نشان کامل از بی دینی و بی اعتقادی او به مبدأ و معاد  و نبوت پیامبر و مسلمانی، بود؛ مانند: به شهادت رساندن امام حسین (ع)، غارت و تخریب مدینه، کشتن افراد زیادی از صحابه و سنگباران و خراب کردن کعبه. تارخ، گواهی می دهد، حتی وی در اظهار کفر خود، نیز ابایی نداشت. حتی سخنان و اشعار یزید، حاکی از این است که او هیچ اعتقادی به اسلام و پیامبری حضرت محمد، نداشته است:

 

لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ  / فَلا خَبَرٌ جاءَ ولا وَحیٌ نَزَلَ[37]

 

بنی هاشم، با فرمان روایى، بازى کردند و گرنه نه خبرى (قرآنی) آمده و نه وحیى بر محمد نازل شده است .

 

مضاف بر این، یزید، در حدیث قدسی زیارت عاشورا، صریحا لعن شده است که حاکی از این است، که یزید، هیچگاه از رفتار خویش، توبه نکرد و پشیمان نشد. (اللهم العن یزید بن معاویۀ).

 

نکته پایانی

 

اخیرا و در محرم حسینی، جناب آقای سروش، سخنانی، را به امام حسین، نسبت می دهند و چنین عنوان می کنند که امام اگر اجازه می یافت، درصدد حرکت به سمت خلافت شام و مذاکره با یزید بود:

 

"امام حسین می دانست، یزید انعطاف پذیرتر از عبیدالله بن زیاد است و راحت تر می تواند با او (یزید) کنار بیاید"[38]

 

هدف جناب آقای سروش از مطرح کردن "انعطاف پذیرتر بودن یزید نسبت به ابن زیاد"، چه بوده است؟ یعنی اگر یزید در کوفه و کربلا بود، واقعه به گونه ای دیگر رقم می خورد؟ گویی اینکه اگر یزید به جای عمرسعد، در کربلا بود و یا در کوفه به جای ابن زیاد بود، از این جهت که یزید به ادعای آقای سروش، چون انعطاف پذیرتر بوده، پس ممکن است واقعه کربلا، به گونه ای دیگر رقم می خورد؟ آیا واقعا چنین است؟

 

در این نوشتار، برخی از اقدامات و رفتارهای عملی یزید در زمان زمامداری و حکومت خویش در گستره جهان اسلام و نیز اقدامات یزید در مواجهه با قیام امام حسین، در دو مقطع زمانی "قبل از عاشورا" و "بعد از عاشورا"، به اجمال، واکاوی و تحلیل گردید، آنگاه، از مخاطبین چنین پرسش شد: آیا به راستی، این ادعا که یزید دارای روحیه تعامل و انعطاف پذیری بیشتری، بوده است، صحیح است؟

 

بعد از مطالعه و بررسی اقدامات یزید، ممکن است، شما نیز با فرزند امام حسین، همنوا شوید. آری؛ در مجلس شام و کاخ یزید، دختر امام حسین، سکینه بنت الحسین، با فریاد خویش جمله ای ماندگار را بر صفحه تاریخ، ثبت نمود تا مدعیان فهم دین و دینداری، در خلوت خویش، عرق شرم بر پیشانی خویش احساس کنند و چنین نپندارند که یزید نیز انعطاف پذیر و قابل مذاکره، بوده است:

 

وَاللّه ِ ما رَأَیتُ أقسى قَلبا مِن یَزیدَ، ولا رَأَیتُ کافِرا ولا مُشرِکا شَرّا مِنهُ ولا أجفى مِنهُ. [39]

به خدا سوگند، سنگ دل تر از یزید و کافر و مشرکى بدتر و جفاکارتر از او ندیده ام .

 

حال، مجددا، سوالی مطرح می شود: جناب آقای سروش، آیا این بود، میزان انعطاف پذیری یزید بن معاویه؟ آیا فرزند و دختر داغ دیده امام حسین، بیشتر می داند یا شما؟ حتی آیا این ادعای شما با سخنان و رفتار یزید، نیز منطبق است؟

 

با واکاوی سخنان، رفتارها و اقدامات یزید، همچون: دستور به انتقال سر مبارک امام حسین به شام، دستور جشن و پایکوبی و شادمانی در منطقه شام به شکرانه قتل حسین، باغی معرفی کردن فرزند پیامبر و صدور حکم بغی علیه امام حسین و مباح اعلام کردن خون امام حسین، آویزان کردن سر مبارک امام حسین بر مسجد دمشق و ...، همه و همه، آیا حاکی از انعطاف و تعامل پذیری یزید، بوده است؟ هرگز.

 

 

در همین رابطه بخوانید: آیا کربلا و عاشورا درس تعامل و مذاکره بود؟/ شایعه دروغین پذیرش مذاکره امام حسین(ع) با یزید

 

 

------------------------------

مصطفی امیری - دانش آموخته حوزه علمیه قم / رجا

 

------------------------------

[1] . عصر ایران، کد خبر: ۴۹۸۴۴۳، لینک.

[2] . دانشنامه امام حسین : ج 3 ص 366.

[3] . تاریخ الیعقوبی : ج ۲ ص ۲۴۱ .

[4] . ابن طاووس، الملهوف، ص 58.

[5] . بحارالانوار : ج 45، ص 99.

[6] . الملهوف : ص ۱۲۷.

[7] . تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۳۹۰.

[8] . تاریخ دمشق : ج ۴۱ ص ۳۶۷.

[9] . الملهوف : ص ۲۱۸.

[10] . الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج ۱ ص ۴۸۵.

[11] . الإرشاد : ج ۲ ص ۱۲۱.

[12] . الملهوف : ص 207 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 121-124.

[13] . ر.ک: دانشنامه امام حسین : ج 8 ص 222-243.

[14] . الإرشاد : ج ۲ ص ۱۱۹.

[15] . المصباح للکفعمی : ص ۶۷۶ .

[16] . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج ۲ ص ۶۰.

[17] . بستان الواعظین : ص ۲۶۳ ح ۴۱۹ نقلاً عن کتاب التعازی والعزاء .

[18] . تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۴۵۹.

[19] . مثیر الأحزان : ص ۹۸.

[20] . تاریخ الإسلام للذهبی : ج ۵ ص ۱۹.

[21] . الاحتجاج : ج ۲ ص ۱۲۲.

[22] . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج ۲ ص ۵۸.

[23] . الملهوف : ص 215.

[24] . من لایحضره الفقیه : ج 4 ص 419.

[25] . سیر أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۳۱۹.

[26] . الأمالی للصدوق : ص ۲۳۰.

[27] . ر.ک، دانشنامه امام حسین : ج 8 ص 310-325.

[28] . تاریخ الیعقوبی : ج ۲ ص ۲۵۰.

[29] . الملهوف : ص 215.

[30] . برای آگاهی بیشتر، ر.ک: دانشنامه امام حسین : ج 8 ص 274-287.

[31] . تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۵۰۶.

[32] . الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج ۱ ص ۴۸۸.

[33] . الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۵۷۸.

[34] . ، الملهوف : ص 58.

[35] . الکامل فی التاریخ :ج 4 ص 140.

[36] . دانشنامه امام حسین : ج 9، ص 147-153.

[37] . الاحتجاج : ج ۲ ص ۱۲۲.

[38] . عصر ایران، کد خبر: ۴۹۸۴۴۳، لینک.

[39] . الأمالی للصدوق : ص ۲۳۰.