آن بزرگوار (امام سجاد (ع)) تقریبا سی و چهار سال بعد از حادثه کربلا، در محیط اسلامی آن روز زندگی کرد و این زندگی، از همه جهت یکی از زندگیهای پر از درس است، که ای کاش کسانی که از کیفیات عالی این زندگی آگاهی دارند، آن را برای مردم، برای مسلمین و حتی برای غیر مسلمانان تشریح میکردند، تا معلوم میشد که چگونه چهارمین امام بزرگوار ما، بعد از حادثه عاشورا که ضربه عظیمی بر پیکر اسلام ناب و راستین بود، توانست یک تنه بایستد و مانع از ویران شدن بنای دین شود. اگر تلاشهای امام سجاد نبود، شهادت امام حسین (ع) ضایع شده بود و آثار آن نمیماند. سهم امام چهارم، سهم عظیمی است. در زندگی امام چهارم، چند رشته کار وجود دارد که یکی از آنها، همین رشته اخلاق است؛ یعنی تربیت و تهذیب اخلاق جامعه اسلامی.
امام سجاد (ع) به تعلیم و تغییر اخلاق در جامعه اسلامی کمر بست. چرا؟ چون طبق تحلیل آن امام بزرگوار، بخش مهمی از مشکلات اساسی دنیای اسلام که به فاجعه کربلا انجامید، ناشی از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامی برخوردار بودند، یزید و ابن زیاد و عمر سعد و دیگران نمیتوانستند آن فاجعه را بیافرینند. اگر مردم آن طور پست نشده بودند،آن طور به خاک نچسبیده بودند، آن طور از آرمانها دور نشده بودند و رذایل بر آنها حاکم نمیبود، ممکن نبود حکومتها – و لو فاسد باشند؛ و لو بیدین و جائر باشند- بتوانند مردم را به ایجاد چنان فاجعه عظیمی؛ یعنی کشتن پسر پیغمبر و پسر فاطمه زهرا (ع) وادار کنند. مگر این شوخی است؟!
یک ملت وقتی منشا همه مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود. این را امام سجاد (ع) در چهره جامعه اسلامی تفحص کرد، کمر بست به اینکه این چهره را از این زشتی پاک کند و اخلاق را نیکو گرداند. لذا دعای «مکارم الاخلاق» دعاست؛ اما درس است. «صحیفه سجادیه» دعاست اما درس است.
ارسال نظر