در حال و هوای زندگی دکتر شفیعی کدکنی
احترام و ارادتی که به دکتر شفیعی دارم فقط ناشی از مقام علمی او نیست بلکه احترام به سیره اخلاقی و ایمان و اعتقاد او نیز هست.
دکتر حداد عادل در ماهنامه «فرهنگ امروز» نوشت: آشنایی من با آقای شفیعی کمِ کم به 50 سال نزدیک میشود و به نخستین روزهایی برمیگردد که از دانشکده علوم به دانشکده ادبیات رفته بودم و دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه بودم. در همه این سالها از طرف من آنچه بوده ارادت و از سوی او محبت. نخستین نکتهای که میباید در باب زمینه رشد شفیعی به آن توجه داشت، خراسانی بودن وی و تعلق او به نیشابور است. آن سرزمین کهن و این شهر فرهنگپرور و تمدنساز، خاستگاه بزرگان علم و ادب بوده است. شفیعی در چنین سرزمینی دیده به جهان گشوده و در چنین حال و هوایی تنفس کرده و بالیده است.
شفیعی در نوزدهم مهرماه 1318 در خانوادهای روحانی - کشاورز به دنیا آمد و از نعمت داشتن پدری که هم علوم دینی میدانسته و هم کشاورز بوده، بهره برده است و در دامن مادری که او نیز بانویی فاضل و فرهیخته و فرزند روحانی - کشاورز دیگری بوده پرورش یافته است.
شفیعی از پدر و مادر و پدربزرگ مادری، مادربزرگ مادری خود که در استحکام شالوده شخصیت او سخت مؤثر بودهاند به نیکی یاد کرده است. شفیعی با داشتن ذوق و استعداد و حافظهای قوی و آموختن مقدمات علوم دینی از پدرش در نوجوانی قدم به حوزه علمیه مشهد میگذارد و در آنجا نزد استادان درجه نخست به تحصیل فقه و اصول و فلسفه میپردازد.
این خراسان و این حوزه علمیه همان کانون همواره زنده و زایندهای است که در دوران ما، استادان درجه اولی مانند بهار، فروزانفر، راشد، مطهری، دکتر مهدی محقق و محمدرضا حکیمی را به ایران هدیه کرده است.
اما 15 سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد پایان کار شفیعی نیست بلکه آغاز راه دیگری است که دانشگاه نام دارد. از میان همه آنچه در حوزه مشهد خوانده، شعر و ادب فارسی بیش از همه چیز او را جذب میکند و عرفان پلی میشود میان معارف اسلامی و شعر و ادبیات فارسی. بخت با او یار میشود در دانشگاه مشهد هم با استادانی روبهرو میشود که هم آنها قدر او را میدانند و هم او قدر آنها را! نردبانی که شفیعی پای بر آن نهاده هنوز پلههای بیشتر و بالاتری دارد که او را به جانب بالا فرا میخواند. چنین است که شفیعی از دانشگاه مشهد به دانشگاه تهران میآید و از دریاچه به دریا میرسد.
در تهران این فروزانفر است که او را شیفته و دلبسته خود میسازد. خانلری نیز برای او از جهاتی الگو میشود. به ویژه با مجله سخن خود و محافل ادبی و روشنفکری پیرامون آن، پای شفیعی را به حلقههای روشنفکری آن روزها باز میکند. در این سالهاست که شفیعی با امثال آقایان هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان ثالث، شاملو، غلامحسن ساعدی، اسماعیل خویی، حسن قائمیان، بهرام صادقی، اسماعیل شاهرودی، فریدون مژده و محمود کیانوش آشنا میشود و در محیطی قرار میگیرد که از بسیاری جهات با آن حوزه علمیهای که مبدأ عزیمت وی بوده است زمین تا آسمان فرق دارد.
پس از اخذ درجه دکترا و استخدام در دانشگاه تهران، از اواخر دهه 40 جای خود را به عنوان یک استاد دانشمند در دانشگاه و یک شاعر درجه نخست ادبی در تهران باز میکند.
هنوز مرحله دیگری پیش است که شفیعی را به سوی خود میخواند و آن، محیط علمی و ادبی مغربزمین است.
در این مرحله است که میتوان سراغ شفیعی را از کنفرانسهای برلن و پاریس گرفت و خبر اقامت و تدریس او را از دانشگاههای پرینستون و توکیو دریافت کرد. اکنون شفیعی در راهی که از روستای کدکن آغاز شده تا بزرگترین و معروفترین دانشگاههای دنیا به پیش رفته است.
او نه فقط بر زبان و ادب فارسی و عربی که بر زبان انگلیسی نیز تسلط پیدا میکند. به این زبان درس میدهد و مقاله مینویسد و از انگلیسی به فارسی کتاب ترجمه میکند. این نهال نازک بوستان حوزه علمیه و دانشگاه مشهد، به برکت ریشه عمیقی که در ژرفای سنت و فرهنگ ایران اسلامی داشت و حرکت بیوقفهای که در جاده علم و فرهنگ از خود به ظهور رسانده بود به تدریج به «درختی گشنبیخ و پر شاخ و برگ» مبدل شده بود که سایه و ثمرش از مرزهای ایران نیز فراتر رفت.
از لحاظ آموزشی هم باید گفت که شفیعی نزدیک به 50 سال است که در دانشگاه تدریس میکند و در نیمقرن اخیر عموم دانشآموختگان رشتههای ادبیات فارسی دانشگاه تهران از کلاسهای درس و بحث او استفاده کردهاند.
اکنون پس از این تصویر شتابزده که از شفیعی ترسیم کردم، من از خواننده منصف این نوشته میپرسم انصافاً در طول 82 سال که از تأسیس دانشگاه تهران میگذرد در میان استادان واجبالاحترام دانشکده ادبیات این دانشگاه کدام استاد دیگر را میشناسید که از حیث جامعیت در شعر و ادب دیروز و امروز و آگاهی از ادبیات فارسی و عربی و معارف اسلامی و حوزوی و دروس دانشگاهی و جریانات روشنفکری و ادبی معاصر و نظریههای زبانشناسانه و تسلط به دو زبان عربی و انگلیسی، همتا و همپایه شفیعی کدکنی باشد؟
احترام و ارادتی که به دکتر شفیعی دارم فقط ناشی از مقام علمی او نیست بلکه احترام به سیره اخلاقی و ایمان و اعتقاد او نیز هست.
من تلاش مؤثر دکتر شفیعی را در گسترش اندیشهها و مفاهیم عرفان اسلامی میستایم و آن را شایسته تحسین و تقدیر میدانم. شفیعی پس از انقلاب هم در ایران ماند و به تدریس و تحقیق خود ادامه داد. بخش عمدهای از آثار وی در همین سالها پدید آمد و منتشر شد.
او نمادی از دانشمندی است که ریشه در سنت دارد و چشم به دنیای معاصر خود. اگرچه علم را محدود و محصور به مرزهای سیاسی و جغرافیایی نمیداند اما عمیقاً دلبسته وطن خویش است.
ارسال نظر