وقتی با استادی کاهانی، «پوچی» مشق میشود
پوچگرایی «من» باعث شده نه تنها از اندیشه های پشت افعال خلافکارانه آذر چیزی نفهمیم بلکه حتی تا پایان فیلم هم نمی توانیم درک کنیم این آدم اصلا چه عقبه خانوادگی دارد.
من" در پوچگرایی تابع نگاهی است که عبدالرضا کاهانی در آثار مختلفش از "هیچ" گرفته تا "استراحت مطلق" و از "اسب..." گرفته تا "بیخود و بی جهت" بروز داده است.
این تبعیت البته که عجیب نیست. سهیل بیرقی کارگردان جوان "من" نه تنها سالها دستیاری کاهانی را کرده بلکه در گفتگوهایش صراحتا به حمایت کاهانی از تولید فیلمش اذعان داشته و حتی گفته اگر کاهانی نبود "من" تولید نمی شد.
پوچ گرایی "من" اگر مجالی بود صرفا برای آن که کارگردان به سنت رویاپردازی برای سرگرم کردن مخاطبان بپردازد می شد محصول را به عنوان اثری تجاری که می کوشد در گیشه دخل و خرج کند طبقه بندی کرد اما پوچگرایی "من" با استهزای تمامی سیستمهای قانونی کشور پیش می رود و این استهزا هرچند با یک پایان بندی ممیزانه جمع می شود ولی اثر بدیهی خود را بر ذهن مخاطب به جا می گذارد.
*هر آتشی که بخواهد می سوزاند
"من" یک زن یکه و تنها دارد به نام "آذر" که همتای نامش قادر است فقط به کمک تعدادی فایل صوتی و البته یکی دو ارتباط هر آتشی که می خواهد بسوزاند. او به سادگی قادر است برای یک سرباز فراری، معافیت قانونی بگیرد، قادر است 13 افغانی را به طور قانونی و آن هم یکی دو روزه به آلمان بفرستد، قادر است ظرف چند روز برای زمینی که مالکش فوت کرده سند قانونی درست کند و...
تمامی این افعال قانونی(!) هم با استهزای قانون است که انجام می شود. او به سادگی هر چه تمامتر پزشک معتمد اداره معافیت نظام وظیفه را می خرد و ساده تر از آن آدمهایی در اداره گذرنامه دارد که برای او پاسپورت جور می کنند و...
از همه خنده دارتر اینکه این زن با مجوز کارخانه آب معدنی، در مقیاس کلان مشروبات الکلی تولید کرده و وارد شهر می کند و انگار نه انگار!
*هیچ هدفی پشت افعال نیست
آذر از این کارها چه نفعی می برد؟ او ذاتا انسانی است درونگرا و کم حرف و سرد که حتی علاقه ای به مناسبات اجتماعی هم نشان نمی دهد.
به نظر نمی آید مشکل مالی هم داشته باشد که حتی اگر چنین مشکلی وجود می داشت همان صادرات آب معونی(!) برای زندگی مرفهانه اش کافی بود.
از آن طرف این همه درآمد کمترین نمودی در زندگی او ندارد و حتی در وضعیت ظاهریش هم این همه پولی که به چنگ می آورد تاثیر خود را نشان نمی دهد.
پوچگرایی "من" باعث شده نه تنها از اندیشه های پشت افعال خلافکارانه آذر چیزی نفهمیم بلکه حتی تا پایان فیلم هم نمی توانیم درک کنیم این آدم اصلا چه عقبه خانوادگی دارد؟ آیا او جداافتاده از همسر و فرزند است؟ آیا او زمین خورده اجتماع است و حالا در حال انتقام گیری است؟ آیا پدر و مادر یا شوهری در زندان دارد که باید نجاتش دهد؟
هیچ نشانه ای از درستی این فرضیات در فیلم به چشم نمی خورد و همه چیز به پوچگرایانه ترین شکل پیش می رود.
*چگونگی عبور از سد ممیزان
عجبا که این فیلم پوچگرایانه با pov یک مامور(؟/با صدای کاهانی!) که به آذر هشدار می دهد مواظب افعالش باشد و جز صادرات آب معدنی(!) کار دیگری نکند آغاز می شود اما پوزخندهای آذر به مامور و انجام یک سلسله رفتارهای کاملا خلافکارانه به طریق قانونی است که کل فیلم را شکل می دهد.
یکی از نخستین پرسشهای متعاقب تماشای فیلم آن است که این فیلم چگونه پروانه ساخت گرفته؟ و بعد از ساخت چگونه پروانه نمایش گرفته؟
ممیزانی که یک واژه دوپهلو مانند "حصر" که ممکن است از آن معنایی سیاسی متبادر شود را بی جایگاه واژه در دیالوگهای یک درام حذف می کنند مبادا مشکل ساز شود،آیا استهزای سیستم های قانونی در "من" را دیده اند و پای پروانه نمایش آن را امضاء کرده اند؟
*امتداد این پوچگرایی کجاست؟
این استهزا و تصویرسازی غلطی که از مناسبات قانونی در ایران ارائه می شود فارغ از ایجاد تصور غلط برای مخاطب آن سوی آبها نوعی نومیدی و یاس را پیش روی جوان و نوجوان ایرانی می گذارد. آیا سهیل بیرقی که خود جوانیست رشد کرده در دل سیستم توانسته به همین سادگی که در فیلم می بینیم خدمت سربازی را بپیچاند؟؟؟ یا او به همین سادگی می تواند پاسپورت برای تعدادی مهاجر جور کند؟
هدف او از نمایش فساد گسترده موجود در سیستمهای حاکمیتی چه بوده است؟ آن هم بی توانایی در خلق حتی یک شخصیت موجه.
در جامعه ای که نه فقط تاریخ سی سال اخیرش که حتی صفحات حوادث روزنامه هایش پر شده از ماجراهای دراماتیک و البته واقع گرایانه این رفتن به سراغ پوچگرایی تخیلی چه دلیلی می تواند داشته باشد جز تقلید از کاهانی که خودش هم در این سالها به بن بست مطلق رسیده؟
*ترس از آینده جوانی که استعداد دارد
ترس از عاقبت این نگاه است؛ بیرقی کارگردانی است که در همین "من" نشان داده هم ریتم را می شناسد و هم اجرای درست سکانسهای بیرونی را. درست است که فیلمش شخصیت پردازی ندارد اما حتی از نابازیگران هم بلد بوده درست بازی بگیرد.این استعداد اگر بخواهد منطبق بر منطق بی منطقی کارش را ادامه دهد سرنوشتی بهتر از کاهانی پیدا نمی کند.
حتی هواداران افراطی کاهانی هم به این نکته واقفند که غلبه نوعی پوچگرایی بی دلیل و استهزای مداوم عرف در آثار وی در نهایت او را به وادی بی اخلاقی عجیب و غریبی کشاند که به توقیف تمام و کمال ساخته آخرش منجر شد. آیا بیرقی هم می خواهد پنج سال دیگر کاهانی امروز باشد؟
پاسخ این پرسش را باید در ساخته بعدی وی جستجو کرد
ارسال نظر