خیلی‌ها زمانی که صحبت از خشونت در سینما می‌شود نگاهشان به سوی خشونت‌های فیزیکی است که نمونه‌هایش را در سینمای روز جهان به وفور سراغ داریم. آثار میشائیل هانکه از این منظر یکی از بی‌پرواترین جلوه‌های خشونت در سینماست. زمانی که به این نوع سینما معترض می‌شویم، طرفداران خشونت در سینما می‌گویند (مثلا) هانکه دارد خشونت را تقبیح می‌کند. در حالی که هیچ وقت نمی‌توان خون را با خون شست. سینمای ایران هم از این امر مستثنا نیست.

واقعیت این است که تماشای صحنه‌های خشن برای تک‌تک اعضای جامعه (نه تنها کودکان) مضر است و هیچ‌گاه و در هیچ قالبی (فیلم، عکس و...) توصیه نمی‌شود. چون انسان، بخصوص اگر مستعد هم باشد با شخصیت‌های فیلم همذات‌پنداری کرده و در نتیجه سرخوردگی‌هایش را با رفتارها و حرکات او تخلیه می کند. حتی اگر این تصاویر تقبیح خشونت باشد، بحث خشونت در سینما ابعادی بسیار گسترده دارد و باید از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد. این گزارش شاید فقط شروعی باشد بر مجموعه‌ای از نظرات، گفت‌وگوها و گزارش‌ها درباره خشونت در سینمای ایران.

اگرچه به طور کلی سینمای ایران نسبت به سینمای هالیوود و بالیوود و آسیای شرقی به لحاظ نمایش خشونت بسیار سالم‌تر است و خشونت در آن به طور ملموس کمتر دیده می‌شود اما در چند سال اخیر در سینما شاهد مواردی بوده‌ایم که در آنها تلاش شده تا شکلی از خشونت فیزیکی یا کلامی بر پرده سینماها نشان داده شود. نمونه‌هایی که مثلا رد آن را در فیلم خانه پدری می‌توان دید. فیلمی که در یک صحنه از آن پسری نوجوان، سر خواهرش را داخل گونی می‌کند و بعد با یک جسم سنگین آنقدر به سر او می‌کوبد که خواهر می‌میرد. بعد با کمک پدر چاله‌ای می‌کند و جنازه دختر را (که به پاکدامنی او مشکوک شده‌اند) در آن می‌اندازند و با خاک می‌پوشانند. یا صحنه‌ای که پدر به وجود جنازه در چاله شک می‌کند و پسر را مجبور می‌کند از روی خاک، شمشیر تعزیه را داخل خاک فرو برد و شمشیر خونی را بیرون بکشد و ...

در فیلم‌هایی نظیر «خشم و هیاهو» و «لانتوری» هم نمایش صحنه‌های خشن پررنگ شده و گرایش بیشتری نسبت به سال‌های گذشته (در سال‌های گذشته هم شاهد فیلم‌هایی نظیر«همه چیز برای فروش» و... بودیم که رگه‌هایی از خشونت در آن دیده می‌شد) برای خشونت وجود دارد. در چرایی این موضوع در سینما منتقدان نظرات مختلفی دارند.

به تصویر کشیدن بخشی از واقعیت جامعه

رضا درستکار با بیان این که پاستوریزه کردن و سرپوش گذاشتن روی واقعیت‌های موجود در جامعه کمکی به پاک کردن اصل ماجرا نخواهد کرد، در این باره توضیح می‌دهد: «این خشونت در اغلب فیلم‌های امسال نظیر «خشم و هیاهو»، «لانتوری» و... دیده شد و این مسأله به هیچ وجه اشکالی از جانب فیلمساز نیست. چرا که او سعی می‌کند بخشی از خشونت پنهان در جامعه را در فیلم بازتاب دهد و بخشی از جذابیت فیلم اتفاقا مدیون این صحنه‌های خشونت است. بدیهی است ژانر ترور، وحشت و اکشن سرشار از خشونت است و برای تماشاگر به‌نوعی جذابیت دارد ؛ اما چرا در فیلم‌های سینمای ما که مدعی اخلاقیات و در ظاهر بری از خطا هستیم، این‌گونه مسائل به تصویر کشیده می‌شود؟ در واقع وجود چنین سکانس‌هایی بیانگر گریزی است که فیلمساز به باطن جامعه می‌زند. اگر صفحات حوادث روزنامه‌ها را مطالعه کنید قطعا متوجه می‌شوید که حوادث و خشونت به تصویر کشیده در این فیلم‌ها در بطن جامعه بسیار زیاد است. در تمام سال‌هایی که سعی در ممیزی ناهنجاری‌های اخلاقی و کتمان واقعیت شد، آیا درصدی از این جرایم کاهش پیدا کرد؟ قطعا اینچنین نشد و نتیجه معکوسی از آن گرفته شد. بدون شک به تصویر کشیدن بخشی از واقعیت موجود در جامعه به نوعی یک هشدار تلقی می‌شود و اگر این هشدارها داده نشود یقینا درصد این فجایع بیشتر خواهد شد.»

سینمای ایران پاک است

از سوی دیگر امید روحانی نظری دیگر درباره خشونت در سینمای ایران دارد. او معتقد است:

سینمای ایران، سینمایی خشن نیست. در واقع فیلم‌های ایرانی فیلم‌هایی دارای صحنه‌های خشن سینمایی نیستند. صحنه‌های نمایشی از خشونت در فیلم‌های ایرانی کمتر دیده می‌شود. در کمتر فیلمی یا بندرت در یک فیلم ایرانی صحنه یا صحنه‌هایی از یک برخورد خشونت‌آمیز، خشونت و خونریزی، مرگ و آدمکشی، آزارهای فیزیکی و جسمی (و جنسی) می‌توان سراغ گرفت و از این بابت به نسبت سینمای آمریکا و آسیای شرقی و حتی هند، سینمایی «پاکیزه» و «مجاز» و حتی معصوم جلوه می‌کند. صحنه‌های «اکشن» در فیلم‌های ایرانی اغلب، گهگاه، عمدتا و به طور متوسط و میانگین به رد و بدل کردن یکی دو مشت و هل دادن و پرت شدن و یکی دو تصادف نصفه‌‌نیمه خلاصه می‌شود که در عرف و استاندارد سینمای امروز جهان، شوخی یا کودکانه محسوب می‌شود. این رویکرد سالم و «تمیز» طبعا به کنترلی مربوط می‌‌شود که مسئولان تصمیم‌گیرنده‌ سینما و نمایش در ایران به کل فرآیند ساخت، فکر، طرح، تولید و نمایش در ایران اعمال می‌کنند اما از سوی دیگر، به گمان من اصلا به ذهنیت ایرانی ـ انسان ایرانی ـ برمی‌گردد که دست‌کم تاکنون، به رغم خشونت بی‌امان و عنان‌گسیخته‌ای که در زندگی روزمره‌اش وجود دارد، تماشای آن را در فیلم‌ها و سینماها دوست ندارد و نمی‌پسندد.

تقویت هنجارهای اجتماعی خشونت

عباس بهارلو در این مورد عنوان می‌کند: از «خانه پدری» که بگذریم، فیلم‌هایی که امیر نادری در دهه 1350 ساخت به پاره‌ای ویژگی‌های اجتماعی اشاره دارند که در تشدید خشونت فردی موثر است. در این فیلم‌ها که بارزترین‌شان «تنگنا» (1352) است، ساختار اجتماعی به شکلی نشان داده می‌شود که خشونت پدیده‌ای طبیعی به‌نظر می‌رسد. آدم‌ها در زندگی‌شان در موقعیتی قرار می‌گیرند یا شرایطی را تحمل می‌کنند که تعارض‌های اجتماعی و خانوادگی راه‌حلی جز استفاده از خشونت در برابر مصایب زندگی برای آنها باقی نمی‌گذارد. در واقع این آدم‌ها با رفتار خود هنجارهای اجتماعی خشونت را تقویت می‌کنند.

همه چیز برای فروش

مردی می‌خواهد با شرخری پول عمل جراحی برادرش را تامین کند و در این میان فضای فیلم بشدت سیاه، تلخ و مایوس‌کننده است.

تمام فضاهای فیلم، تگزاسی است و در بیابان می‌گذرد و همین، به نامانوس و غیرقابل باور بودن فضا برای مخاطب ایرانی کمک می‌کند.

این ویژگی البته باعث می‌شود ما با یک فیلم کاملا مردانه و بشدت خشن مواجه باشیم که مجموع سکانس‌هایی که زنان در آن هستند به کمتر از پنج دقیقه هم نمی‌رسد.

لانتوری

لانتوری یک فیلم خشن است که ساختار و روایتش از همان آغاز مشخص می‌شود. عده‌ای رو به دوربین در حال تعریف و آشنا کردن بیننده با شخصیت‌های اصلی داستان هستند که گروهی خلافکار به نام «لانتوری» را تشکیل می‌دهند، اما در ادامه یکی از افراد گروه با نام پاشا (با بازی نوید محمدزاده) با دختری که مددکار اجتماعی است آشنا می‌شود و این ماجرا سیر داستان را به سمتی دیگر می‌برد. فیلم عامدانه تماشاگر را آزار می‌دهد و به مرز انزجار می‌رساند. مشخص نیست هدف فیلمساز از طرح چنین مضمون خشن و نمایش بیش از حد جلوه‌های بصری آن (حملات اسیدپاشی، زورگیری، به کارگیری الفاظ ناپسند و...) چیست؟ می‌خواهد در مخاطب حس تنفری نسبت به شرایط اجتماعی ایجاد کند؟ یا وضعیت اجتماعی را نقد کند؟ یا...

خشم و هیاهو

«خشم و هیاهو» درباره یک خواننده مشهور به نام خسرو پارسا (با بازی نوید محمدزاده) است که همسرش به قتل رسیده و او و معشوقه‌اش حنا مظنونین اصلی این جنایت هستند. این فیلم در واقع زندگی بی‌قید و بند و دور از اخلاق خواننده‌ای را بیان می‌کند که هویتی ندارد و شهرت پرست است. ظاهر نامتعارف، لحن زننده و دور از ادب و... او همه نشان‌دهنده عدم ثبات شخصیتی‌اش است. هیچ کس و هیچ چیز برایش مهم نیست و از هر وسیله‌ای برای مقاصدش استفاده می‌کند. فیلم مملو از صحنه‌های خشونت، الفاظ رکیک و ارتباطات ناهنجار است، ارتباطاتی که در آن فقط زنان نابود می‌شوند و بس.