غولی که شکست خورد!
غول بزرگ مهربان یه جورهایی میشود گفت مشابه قصهی «ایتی» با رنگ و لعابی تازه! تلخی ماجرا این جاست که فیلم در رقابت با جدیدترین انیمیشن پیکسار، شکست سختی را تجربه کرده.
اگر یادتان باشد، پاییز پارسال درام تاریخی «پل جاسوسها» با بازی تام هنکس و مارک رایلنس روی پرده رفت و علاوه بر موفقیت در گیشه، به سرعت وارد گود رقابتهای جوایز اسکار شد؛ موفقیتی دیگر در کارنامهی حرفهای فیلمساز شصت و نه ساله، هر چند کم سر و صداتر از همیشه. حالا بعد از گذشت نه ماه، حدود سه هفته است که فانتزی «غول بزرگ مهربان» جدیدترین ساختهی استیون اسپیلبرگ در سینماهای دنیا روی پرده رفته و افتتاحیهی ضعیف فیلم تهیهکنندگان، منتقدان و هوداران پر و پا قرص کارگردان برندهی اسکار را شوکه کرده است. این فیلم هم با بازی رایلنس، بازیگر انگلیسی برندهی اسکار و با اقتباس از یکی از قصههای محبوب ادبیات کودک جلوی دوربین رفته و قصهی یک کودک تنها را دنبال میکند. یک جورهایی میشود گفت مشابه قصهی «ایتی» با رنگ و لعابی تازه! تلخی ماجرا این جاست که فیلم در رقابت با جدیدترین انیمیشن پیکسار، شکست سختی را تجربه کرده. به همین خاطر، یک سوال خیلی مهم ذهن طرفدارها را این روزها به خودش مشغول کرده: دوران فیلمساز کار بلدی مثل اسپیلبرگ به سر آمده؟ با این شکست سنگین را باید صرفاً دست اندازی در کارنامهی حرفهای موفقترین کارگردان سینمای تجاری تلقی کرد و به بازگشت او امیدوار بود؟ موافقید چند دقیقهای عینک منتقدان را به چشم نزنیم و ببینیم برای غول فیلمسازی دنیا دقیقا چه اتفاقی افتاده؟!
*فلاش بک به روزهای طلایی
سال 1975 است؛ زمانی که «آروارهها» تماشاگران را به هیجان میآورد و رکوردهای گیشه را میشکند. حالا کارگردان نوظهوری به نام استیون اسپیلبرگ به طلایهدار عصر مدرن فیلمهای پرهزینه و اصطلاحاً «بلاک باستری» تبدیل شده؛ دورانی است که کارگردانهای آمریکایی هنوز نگاهی محدودتر و صمیمیتر به سیاست، جامعه و جرم و جنایت دارند که نمونهی بارزش را در فیلمهایی مثل «دیوانه از قفس پرید» (پرواز برفراز آشیانهی فاخته) و «بعدازظهر سگی» میشود دید. هر دو فیلم جزء پرفروشهای گیشهی سالن هستند اما اسپیلبرگ دارد در جهت مخالف جریان آب شنا میکند. سینمای او نوید دهندهی سرگرمی است؛ از آن مدلهایی که باید فقط روی پرده از تماشای آن لذت برد.
*غوغای برندی به نام اسپیلبرگ
دهههای بعدی از راه میرسند و همچنان هیچ کارگردانی نمیتواند در به دست گرفتن رگ خواب عامهی سینماروها تا این حد اثبات و حرفهای عمل کند. برند اسپیلبرگ جادو میکند. «مهاجمان صندوق گمشده»، «ایتی، موجود فرازمینی» و «پارک ژوراسیک» برای نسلی از عشاق سینما تبدیل به اسطورههای سرگرمی میشوند و نام اسپیلبرگ مترادف میشود یا بلاک باسترهای تابستان؛ یعنی به انتظار فصل گرما بنشینی تا جدیدترین فیلم آقای کارگردان روی پرده بیاید. پدر و مادرها دست بچههاشان را بگیرند و با یک بغل ذرت بود داده در صف بلیت بایستند تا ببینند اسپیلبرگ این بار با چه جادویی قرار است سرگرمشان کند و چند ساعتی از دنیای واقعی ببردشان به دنیای خیال و فانتزی.
کودتای تماشاگران
فراموش نکنید که اگر در سراسر آمریکا با هر نقطهی دیگر دنیا از کسی بخواهید از یک کارگردان سینما نام ببرد، بیشک او در فهرست سرشناسترینهاست. اسپیلبرگ برندی قدرتمند است. با این حال، ظاهراً ذائقهی تماشاگران تغییر کرده. «غول بزرگ مهربان» (The BFG) از یکم جولای(11تیر) روی پرده میرود و در همان هفتهِی افتتاحیه شکست سختی میخورد-به ویژه در گیشهی آمریکای شمالی، جایی که طبق پیش بینی استادان کارشناس استودیوهای «دیزنی»، «آمبلین» و «والدن مدیا» بیشترین هواداران کارگردان برندهی اسکار، منتظر اکران فیلم جدید او هستند اما نتایج عجیب و غریبند. بحران شروع شده. باید اتاق فکر تشکیل داد. چه بلایی به سر کارگردان بزرگ سینما آمده؟ آن هم در حالی که فیلم دو ماه قبلتر، برای اولین بار در بخش غیررقابتی جشنوارهی فیلم کن روی پرده رفته و بیشتر منتقدها دوستش داشتهاند. این چه استقبال سردی از جدیدترین ساختهی غول فیلمسازی دنیاست؟ در کلهی سینماروها چه میگذرد که به اسپیلبرگ پشت کردهاند؟
*خانهای روی آب
بیایید منتقدهای صاف و صادقی باشیم و بدون تعصب به دور و برمان نگاه کنیم. تلخ است اما احتمالاً از حالا به بعد، اسپیلبرگ را باید متعلق به نسل دیگری از فیلمسازان دانست؛ فیلمسازی که دیگر با روح زمانهاش همسو نیست! فانتزی 140 میلیون دلاری غول بزرگ مهربان که در اصل متعلق به سینمای کودک است، به لحاظ مضمون تداعی کننده «ایتی»است؛ از یک طرف با کودکی تنها روبهرو هستیم و از طرف دیگر با بازدیدکنندهای که متعلق به دنیای دیگری است و ناگهان ملاقات عجیبی شکل میگیرد؛ برخورد از نوع اسپیلبرگیاش. «والدن مدیا» و «دیزنی» حق داشتند تصور کنند یک پروژهی بفروش در دست تولید دارند. نه تنها قرار بود اسپیلبرگ را یک بار دیگر به ژانر فیلمهای خانوادگی برگردانند، بکله قصد داشتند اقتباسی سینمایی از کتاب قصهی محبوب رال دال، داستاننویس انگلیسی را روی پرده سینما بیاورند. فیلمنامه هم که نام نویسندهی سرشناسی مثل ملیسا متیسن، فیلمنامهنویس «ایتی» را با خود یدک میکشید. هر دو استودیو و سرمایهگذاران پروژه فعلا در شوک به سر میبرند. تمام حساب و کتابها غلط از آب در آمده و نیتجهی به دست آمده با چیزی که روی کاغذ بود، زمین تا آسمان فرق دارد.
*به شهادت بازیگر برندهی اسکار
مارک رایلنس که در نقش غول داستان ظاهر شده و دومین همکاریاش را با کارگردان برندهی اسکار پشت سر گذاشته، حالا به یکی از مهرههای ثابت اسپیلبرگ تبدیل شده و حتی در فیلم بعدی او حضور دارد. وقتی در کن امسال، از رایلنس پنجاه و شش ساله پرسیدند: مهمترین درسی که تا امروز از استیون اسپیلبرگ یاد گرفتهاید، چیست؟ جوابش این بود: این که قصهات رو چطور تعریف کنی. بازیگر انگلیسی در تکمیل حرفهایش گفته بود: استیون همیشه و همه جا فکرش دائم مشغول این موضوع بود. شبها نمیخوابید وقتی ازش میپرسیدم چرا دیشب نخوابیدی، با این که فیلمبرداری از نیمه گذشته بود، میگفت چون هنوز نمیدونم داستان فیلم دقیقا چیه. در نتیجه، به عنوان بازیگر واقعاً احساس اعتماد به نفس پیدا میکنی از این که قراره اجرایت بخشی از چنین روایت ماهرانهای باشه. اما ظاهراً دنیای فانتزی سینماروهای امروزی تغییر کرده و این مدل روایتها دیگر به مذاقشان خوش نمیآید.
*کالبد شکافی واقعیت
بله، مسئله این جاست که برند اسپیلبرگ دیگر جادوی گذشتهاش را ندارد. افتتاحیهی افتضاح غول بزرگ مهربان با فروش بلیتهایی که درآمد حاصل از آن، روی هم رفته به 6/19 میلیون دلار میرسد، باعث شده اسپیلبرگ یکی از بزرگترین شکستهای کارنامهی حرفهایش را تجربه کند. او قبلاً هم با کمدی «1941» که در سال 1979 روی پرده رفت، نظیر چنین شکستی را تجربه کرده بود و این در حالی است که حالا به مراتب باتجربهتر و پختهتر از آن دوران است. شاید بخشی از شکست غول بزرگ مهربان را باید ناشی از تغییر حساسیت هنری اسپیلبرگ در گذر زمان دانست. از همان ابتدا نام او تبدیل به تیتری شد که از هر فیلمی یک رویداد پر سر و صدا میساخت تا جایی که امضای او حتی به افزایش محبوبیت فیلمهایی مثل «گزارش اقلیت» و «جنگ دنیاها» در بحبوحهی نبرد فیلمها در گیشهی تابستان کمک کرد. اسپیلبرگ در یک دههی گذشته از ساخت آن مدل فیلمها فاصله گرفته و بیشتر به سمت کارگردانی درامهای تاریخی مثل «اسب جنگی» ، «لینکلن» و «پل جاسوسها» رفته است. همان طور که او پا به سن گذاشته، سن مخاطبانش هم بالاتر رفته . عمده مخاطبان فیلمهای یاد شده همان کسانی هستند که با تماشای «آروارهها» و «برخورد نزدیک از نوع سوم» بزرگ شدهاند و حالا تبدیل به مخاطب بزرگسال تولیدات اخیر او شدهاند و این برای تکرار موفقیتهای گذشته کافی نیست.
*بحران روز
فیلمهایی که این روزهای با اقتباس از کتابهای مصور و قصههای ابر قهرمانی روی پرده میروند، شدیداً نزد عامهی سینماروهای سراسر دنیا گل کردهاند؛ بی موویها یا بلاک باسترهای علمی-تخیلی، همان ژانری از فیلمسازی که نام او را سر زبانها انداخت و تبدیل به برندی قدرتمند کرد، دیگر خریدار ندارند و وقتی نوبت به سینمای کودک میرسد، واقعیت این است که در حال حاضر «پیکسار» و تولیداتش حرف اول را میزنند. در چند هفتهی گذشته، انیمیشن «در جست و جوی دری» جدیدترین دنبالهی انیمیشن فوق العاده محبوب «در جست و جوی نمو»(2003)، «غول بزرگ مهربان» را در همان هفتهای اول اکرانش به زانو در آورد و خودش برای سه هفتهی پیاپی صدرنشین گیشهی آمریکا شد.
*بازی اشکنک داره!
بی شک، اسپیلبرگ تمام تلاشش را به کار میبندد تا ثابت کند غول بزرگ مهربان شکستی گذرا در کارنامهی حرفهای او بوده و اصلا ربطی به این ندارد که دوران فیلمساز بزرگی مثل او هم به سر آمده. او تا دو سال دیگر، با فیلم اقتباسی «بازیکن شمارهی یک آماده» (Ready Player One) به سالنهای سینما میآید؛ پروژهای که براساس زمانی پرفروش با همین عنوان جلوی دوربین رفته است و جهان واقعیت مجازی را به تصویر میکشد. اگر این فیلم جواب بدهد، اسپیلبرگ دوباره به روزهای اوجش برمیگردد و میتواند جایگاهش را در میان نسل جوان سینماروهای امروز تثبیت کند.
ارسال نظر