پیام زندگی امام رضا (ع) برای ما چیست؟
رهبر انقلاب فرموده اند: ما نباید فقط به مرقد امام علیبن موسیالرضا اظهار ارادت کنیم؛ او امام ماست، زندگی او برای ما درس است، از زندگی او باید درس بگیریم؛ زندگی او برای ما یک پیامی دارد، آن پیام چیست؟ من آن پیام را در یک کلمه خلاصه میکنم...
مقام معظم رهبری در بیاناتشان در جمع مردم مشهد در آستان مقدس رضوی 03/09/1363در تبیین بعد مبارزه سیاسی امام رضا و اولویت و گستردگی میزان آن در زندگانی امام رضا(ع) فرمودهاند: «پیام زندگی علیبن موسیالرضا(ع)چیست؟ ما که نباید فقط به مرقد امام علیبن موسیالرضا اظهار ارادت کنیم؛ او امام ماست، زندگی او برای ما درس است، از زندگی او باید درس بگیریم؛ زندگی او برای ما یک پیامی دارد، آن پیام چیست؟ من آن پیام را در یک کلمه خلاصه میکنم. بدانید پیام زندگی پرماجرای علیبنموسیالرضا(ع) به ما عبارت است از مبارزهی دائمی خستگیناپذیر.»
ایشان به مناسبتهای مختلف ردپای این عنصر سیاسی در زندگانی حضرت را هم در دوره بیست سالهی حضور حضرت در مدینه، نحوه پذیرش ولایتعهدی و اعلام آن، نحوه حرکت حضرت در مسیر مدینه تا مرو و هم در نوع تقابل با عملکرد و نقشههای مامون، سراغ میدهند.
در این مختصر به برخی از این فصول مبارزاتی حضرت که در بیانات رهبر معظم به زیبایی بیان شده اشاره مینماییم.
* مبارزه حاد سیاسی امامان بعد از عاشورا
زندگی امام هشتم(ع) که قریب بیستسال از این دوره تعیینکننده و مهم را فراگرفته ازجمله برجستهترین بخشهای آن است که بهجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم بهکار رود.
مهمترین چیزی که در زندگی ائمه علیهمالسلام، بهطور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسی» است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی بهطور آشکار با پیرایههای سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهل بیت علیهمالسلام، مبارزه سیاسی خود را بهشیوهای متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند.
اینمبارزه، بزرگترینهدفش تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود. بیشک تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحی و رفع تحریفها و کجفهمیها از معارف اسلامی و احکام دینی نیز هدف مهمی برای جهاد اهل بیت بهحساب میآمد. اما طبق قرائن حتمی، جهاد اهل بیت به این هدفها محدود نمیشد و بزرگترین هدف آن، چیزی جز تشکیل حکومت علوی و تأسیس نظام عادلانه اسلامی نبود. بیشترین دشواریهای زندگی مرارتبار و پر از ایثار ائمه و یاران آنان بهخاطر داشتن این هدف بود و ائمه علیهمالسلام، از دوران امام سجاد علیهالسلام و بعد از حادثه عاشورا به زمینهسازی درازمدت برای این مقصود پرداختند.
در تمام دوران صدوچهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدی امام هشتم(ع)، جریان وابسته به امامان اهل بیت یعنی شیعیان، همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههای خلافت بهحساب میآمد. در این مدت بارها زمینههای آمادهای پیش آمد و مبارزات تشیع که باید آنرا نهضت علوی نام داد به پیروزیهای بزرگی نزدیک گردید.
اما، در هر بار موانعی برسر راه پیروزی نهایی پدید میآمد و غالبا بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مرکز اصلی این نهضت، یعنیشخص امام در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آنحضرت وارد میگشت و هنگامیکهنوبت به امام بعد میرسید، اختناق و فشار و سختگیری بهحدی بود که برای آماده کردن زمینه به زمان طولانی دیگری نیاز بود.
ائمه علیهمالسلام، در میان طوفان سخت این حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابهلای گذرگاههای دشوار و خطرناک گذراندند و خلفای اموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند و این خنجر برنده همواره در پهلوی دستگاه خلافت، فرورفته ماند و بهصورت تهدیدی همیشگی آسایش را از آنان سلب کرد. هنگامیکه حضرتموسیبنجعفر(ع)، پس از سالها حبس در زندان هارونی مسموم و شهید شد، در قلمرو وسیع سلطنت عباسی اختناقی کامل حکمفرما بود. در آن فضای گرفته که به گفته یکی از یاران امام علیبن موسی(ع)، «از شمشیر هارون خون میچکید»، بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامت بدارد و از پراکندگی و دلسردی یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیهآمیز و شگفتآوری جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفای بنیعباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم، مبارزات عمیق امامت را ادامه داد.
تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران دهساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنجساله جنگهای داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند اما به تدبر میتوان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهل بیت علیهمالسلام را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهتگیری و همان اهداف ادامه میداده است. هنگامی که مأمون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امین فراغت یافت و خلافت بیمنازع را به چنگ آورد، یکی از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود، او برای این منظور، تجربه همه خلفای سلف خود را پیش چشم داشت. تجربهای که نمایشگر قدرت، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانی دستگاههای قدرت از ریشهکن کردن و حتی متوقف و محدود کردن آن بود. او میدید که سطوت و حشمت هارونی حتی با بهبندکشیدن طولانی و بالاخره مسموم کردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسی، نظامی، تبلیغاتی و فکری شیعیان مانع شود. او اینک در حالی که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهای داخلی میان بنیعباس، سلطنت عباسی را در تهدید مشکلات بزرگی مشاهده میکرد، بیشک لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدیتری بنگرد. شاید مأمون در ارزیابی خطر شیعیان برای دستگاه خود واقعبینانه فکر میکرد. گمان زیاد بر این است که فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بهویژه فرصت پنجساله جنگهای داخلی، جریان تشیع را از آمادگی بیشتری برای برافراشتن پرچم حکومت علوی برخوردار ساخته بود.
* نبرد قائله ولایتعهدی
مأمون این خطر را زیرکانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و بهدنبال همین ارزیابی و تشخیص بود که ماجرای دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامی ولیعهدی به آنحضرت پیش آمد و این حادثه که در همه دوران طولانی امامت کمنظیر و یا در نوع خود بینظیر بود، تحقق یافت.
در حادثه ولایتعهدی، امام هشتم علیبن موسیالرضا(ع)، در برابر یک تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن میتوانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.
در این نبرد، رقیب که ابتکار عمل را بهدست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود، مأمون بود. مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم ودرایتی بیسابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز میشد و میتوانست آنچنان که برنامهریزی کرده بود کار را به انجام برساند، یقینا به هدفی دست مییافت که از سال چهل هجری یعنی از شهادت علیبن ابیطالب(ع)، هیچیک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دستیابند، یعنی میتوانست درخت تشیع را ریشهکن کند و جریان معارضی راکه همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافتهای طاغوتی فرو رفته بود بهکلی نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مامون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی که خود بهوجود آورده بود بهطور کامل شکست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشهکن نشد بلکه حتی سالدویست و یک هجری، یعنی سال ولایتعهدی آنحضرت، یکی از پربرکتترین سالهایتاریختشیع شد و نفس تازهای در مبارزات علویان دمیده شد؛ و این همه به برکت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حکیمانهای بودکهآناماممعصومدراین آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
بعد از حرکت حضرت رضا به طرف ایران و آمدن به خراسان، یکی از اتفاقاتی که افتاد، همین بود.... که قبل از آن، شیعیان در همهجا تک و توک بودند؛ اما بیارتباط به هم، ناامید، بدون هیچ چشماندازی، بدون هیچ امیدی؛ سلطة حکومت خلفا هم که همهجا بود؛ قبلش هم هارون بود با آنقدرت فرعونی. حضرت که به طرف خراسان آمدند و از این مسیر عبور کردند،(ایران) شخصیتی در مقابل مردم ظاهر شد که هم علم، هم عظمت، هم شکوه، هم صدق و هم نورانیت را جلوی چشم آنها میگذاشت؛ اصلاً مردم مثل چنین شخصیتی را ندیده بودند. قبل از آن، چقدر از شیعیان میتوانستند از خراسان حرکت کنند و به مدینه بروند و امام صادق را ببینند؟
اما در این مسیر طولانی، همهجا امام را از نزدیک دیدند؛ چیز عجیبی بود؛ کأنّه انسان پیغمبر را مشاهده کند. آن هیبت و عظمت معنوی، آن عزت، آن اخلاق، آن تقوا، آن نورانیت و آن علم وسیع - که هرچه میپرسی و هرچه میخواهی، در دستش هست؛ چیزی که اصلا مردم آنرا ندیده بودند - ولولهای راه انداخت.
امام به خراسان و مرو رسیدند..... بعد از یکی دو سال هم که شهادت حضرت بود و مردم داغدار شدند. هم ورود امام - که نشان دادن جلوهای از چیزهای ندیده و نشنیده مردم بود - و هم شهادت آنبزرگوار - که داغ عجیبی بنا کرد. در واقع تمام فضای این مناطق را در اختیار شیعه قرار داد؛ نه اینکه حتماً همه شیعه شدند، اما همه محب اهل بیت شدند.
در این فضا، شیعیان ریختهاند کار کنند. شما میبینید ناگهان سر و کله اشعریین در قم پیدا میشود. اینها چرا آمدند؟ اشعریین که عربند. اینها پا شدند به قم آمدند و بساط حدیث و معارف اسلامی را در قم پهن کردند و آنجا را پایگاه قرار دادند.
در ری هم امثال کلینی بلند شدند. کسی مثل کلینی ابتدا به ساکن از شهری بلند نمیشود؛ باید محیط شیعه باشد، باید محیط معتقد باشد تا بتواند جوانی را با این خصوصیات پرورش دهد که بعد او بشود کلینی.
بعد همینطور که این حرکت ادامه پیدا کرده، شما ببینید شیخ صدوق(ره) تا هرات و خراسان و جاهای دیگر رفته و برای شیعه حدیث جمع آوری کرده؛ این خیلی مهم است.
محدثین شیعه در خراسان چه کار میکنند؟ محدثین شیعه در سمرقند چهکار میکنند؟ در سمرقند چه کسی هست؟ شیخ عیاشی سمرقندی. عیاشی سمرقندی در همان شهر سمرقند بوده که گفته این در بیانات شیخ کشّی هست. خود شیخ کشّی، سمرقندی است. بنابراین حرکت امام ؛ کان بیته مرتعاً لشیعة و لعلماء و بعد شهادت مظلومانة آنبزرگوار کاری کرد که این فضا دست ائمه علیهم السلام افتاد؛ ائمه هم بنا کردند به استفاده کردن.
ارسال نظر