امروز بیشتر منتقد داریم تا داستاننویس
مدرس داستاننویسی گفت: امروز تحت خطر یک رقیب بزرگ تمدنی هستیم، این رقیبی جدی است و اگر میخواهیم در آن مضمحل نشویم باید همان کاری را بکنیم که هزار و یکشب کرده است. امروز داستان کم داریم و منتقدان بیشتری داریم تا داستاننویس.
سیزدهمین نشست تخصصی ادبیات داستانی شهرستان ادب با عنوان «جهان رمان، جهان هزار و یکشب» برگزار شد.
در این جلسه، ابراهیم اقلیدی، نویسنده و مترجم کتاب «هزار و یک شب» و مسعود بُربُر، مدرس داستاننویسی به بررسی این داستان کلاسیک و تأثیرات آن در تمدن و فرهنگ ایرانی اسلامی پرداختند.
اقلیدی در ابتدای این نشست که در محل موسسه شهرستان ادب برگزار شد به معرفی این داستان پرداخت و روایتی کوتاه از ترجمه آن ارائه کرد. به گفته وی، «هزار و یکشب در ایران شناخته شده نبود، ابتدا به زبان فرانسه ترجمه شد و یکی از شاهزادگان قاجار در پاریس متوجه این اثر شد و آن را به ایران آورد. سپس عبدالطیف تسوجی آن را برای نخستین بار در اواخر حکومت قاجار به فارسی ترجمه کرد.» این مترجم افزود: «این کتاب یک ویژگی مهم دارد و آن اخلاقی بودن آن است.»
او همچنین در ادامه با اشاره به برخی گفتههای پژوهشگران درباره هزار و یکشب اظهار داشت: «من با برخی نگاهها به هزار و یکشب موافق نیستم، از جمله اینکه مثلا میگویند که در پایان داستان یک شخص شریر درس عبرت میگیرد و به فردی اخلاقی تبدیل میشود. این کتاب بیش از هر چیزی برای لذت بردن است. خیلی از افراد این کتاب را خواندهاند و از آزار زنان هم دست برنداشتهاند، بنابراین در این زمینه نباید زیاد افراط کرد و از آن طرف بام افتاد.»
کشش و تعلیق در داستان
سپس مسعود بربر، مدرس داستاننویسی به بررسی تکنیکهای داستاننویسی در آثار قدیم فارسی پرداخت و از جمله توضیح داد: «در همه داستانهای کهن از همان ابتدای قصه، پایان داستان را لو میدهند، مثلا در ابتدای داستان سیاوش از بخت سیاه او طبق پیشبینی منجمان میگوید، یا در ابتدای داستان رستم و اسفندیار از مرگ او خبر میدهد. از نظر سیروس شمیسا این نکتهای منفی است. البته هدف شاعر در این موارد، روایت بهتری از داستان در قیاس با روایتهای پیشین بوده است چون این داستان برای مردم آن زمان آشنا بوده است و همه ماجرایش را میدانستند.»
او افزود: «در ابتدای داستانهای کهن نیز نسخهنویسان عبارتی میآوردند که کل داستان را لو میداد، این نیز به گفته شمیسا نکتهای منفی است که به داستان و جذابیت آن ضربه میزند. البته دلیلش آن بوده است که همه مردم نمیتوانستند آن اشعار پیچیده را درک کنند.»
این پژوهشگر ادبیات به تأثیر این شیوه روایت بر داستان اشاره کرد و گفت: «در داستاننویسی عنصر مهمی به نام «تعلیق» داریم، به معنای اینکه نویسنده بخشی از اطلاعات را به خواننده نمیگوید تا او را به دنبال خود برای کشف آن بکشاند. دکتر شمیسا معتقد است که این مواردی که گفتیم به تعلیق در داستان ضربه میزنند.» بُربُر سپس این موضوع را در هزار و یک شب بررسی کرد: «این موارد هیچکدام نه تنها در هزار و یکشب دیده نمیشود بلکه به نوعی تعلیق در آن بسیار پررنگ است و بنیان آن بر تعلیق است چون در انتهای هر داستان شهرزاد لب فرو میبندد و بقیه داستان را به فردا وامیگذارد تا خواننده منتظر بماند. بنابراین تعلیق در داستان ایرانی وجود داشته است، و حتی در آثار نظری مربوط به داستاننویسی در غرب نیز مثالشان برای تعلیق همین هزار و یکشب است. ضمن اینکه در داستانهای مدرن از همان ابتدا گاه داستان را لو میدهند، مثال این سبک نیز داستان «خنده در تاریکی» نوشته ولادیمیر ناباکوف است که از همان ابتدا در چند سطر کل داستان را تعریف میکند و آن چیزی که در ادبیات فارسی به آن برائت استهلال میگوییم عنصری ضدداستانی نیست.»
سریال لاست و هزار و یکشب
این مدرس داستاننویسی به ساختار داستانی هزار و یکشب پرداخت و توضیح داد: «هزار و یکشب از نظر ساختاری دارای یک روایت مادر و تعدادی روایت فرعی است، این ساختار در دوران مدرن به ژانری بسیار مهم تبدیل شده است و آن «سریالسازی» است. سریال «لاست» را ببینید: یک هواپیما سقوط میکند و حالا این افراد باید تلاش کنند که جان خود را حفظ کنند و زنده بمانند و در نهایت نجات پیدا کنند. این روایت اصلی و مادر است. در هر قسمت داستان گذشته آنها را میبینیم و این در غرب جدید است اما در کشور ما بسیار قدیمی است. در ادبیات امروز ما «عزاداران بیل» چنین ساختاری دارد.»
به گفته بربر «نویسنده باید جهانی بسازد که نظام علت و معلولی آن در ذهن خواننده رسوخ کند. مثالهای موفق این نوع قصه، صد سال تنهایی مارکز است. در آنجا گفته میشود که فرزندان نامشروع دم دارند، ابتدا این مسأله شگفتانگیز است اما خواننده کمکم آن را باور میکند.» بربر به چگونگی استفاده نویسندگان آمریکای لاتین از ادبیات داستانی غربی پرداخت و اظهار داشت: «نویسندگان آمریکای لاتین از غرب آگاهی کسب کردند و بعد شیوه داستانی مختص خود را پی ریختند. آنها میخواستند پس از مطالعه غرب، واقعیت خود را بگویند. خود آنها نیز میگفتند که ما با خواندن داستانهای غربیها متوجه شدیم که این قصهها اصلا نمیتوانست بیانگر درونیات ما باشد. آن واقعیتها در داستانهای آمریکای لاتین به جادو تبدیل شد و موفق نیز بود، چون برای غرب این موضوع جدید و جذاب بود.»
شهرزاد رهاییبخش
به گفته او «نویسندگان قصههای رئالیسم جادویی، زیستبوم خود را در داستانهای غربی ریختند، مثلا در داستان پدرو پارامو نوشته خوان رولفو، بیابان چنین نقشی دارد.» این نویسنده افزود: «ما نیز از این نظر صاحب ذخیره فرهنگی غنی هستیم که یک نمونه آن هزار و یکشب است که بیش از دویست حکایت دارد. ما میتوانیم این جهان داستانی ایرانی را بشناسیم، با آن زندگی کنیم و آن را ثبت کنیم.»
در بخش نهایی صحبتهای خود، او با اشاره به اهمیت این کتاب برای تمدن ایرانی و نویسندگان امروز توضیح داد: «هزار و یکشب آوردهای مهم برای ما دارد و آن «سخن رهاییبخش» است. سخن رهاییبخش هر شب یکی از زنان را نجات میدهد اما بالاتر از آن، یک تمدن بزرگ را نجات میدهد و بقای آن را تضمین میکند. امروز همه کسانی که دل در گروی تمدن اسلامی دارند، این دلبستگی را از آثاری مانند شاهنامه یا هزار و یکشب دارند. امروز نیز ما تحت خطر یک رقیب بزرگ تمدنی هستیم، این رقیبی جدی است و اگر میخواهیم در آن مضمحل نشویم باید همان کاری را بکنیم که هزار و یکشب کرده است. ما امروز داستان کم داریم، با آنکه از آن زیاد حرف میزنیم و نقد میکنیم اما داستان نداریم. ما امروز منتقدان بیشتری داریم تا داستاننویس. اگر میخواهیم آن نبرد تمدنی به نبرد آخرزمانی ما تبدیل نشود باید جهان خود را ثبت کنیم و از آثار بزرگی که نیاکانمان نوشتهاند درس بگیریم و آنها را ثبت کنیم.»
در موسسه شهرستان ادب نیز پیش از این نشستهای تخصصی ادبیات دینی، ادبیات روستایی، ادبیات سیاسی، تاثیر اسطورهها و کهن الگوها بر ادبیات داستانی، موانع رشد رمان در ایران، جوهر رمان در نسبت با جامعه و انسان ایرانی، چالش خاطره و داستان، تاثیرات متقابل جنگ و ادبیات، کارِ نویسنده، جهان رمان، جهان عطار و فراوقعیت در داستان ایران برگزار شده بود.
ارسال نظر