ماجرای خواندنی شیعه شدن یک جوان وهابی
عموم وهابیت معتقدند که وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفت کسی را بهعنوان جانشین معرفی نکرد و وقتی این موضوع را به دوستم گفتم او ماجرای غدیر خم را برایم بازگو کرد که چگونه پیامبر(ص)، پسرعمویش حضرت علی(ع) را به جانشینی خود به امتش معرفی کرد، من وقتی این همه مستندات را با چشم خود دیدم تصمیم گرفتم شیعه شوم.
شبهای ماه مبارک رمضان و بهویژه شبهای عزیز قدر فرصت خوبی است تا بهعنوان یک مسلمان شیعه، گریزی به کارنامه اعمال یکساله خود بزنیم تا ببینیم در این مدت بهعنوان کسی که نام مسلمان را یدک میکشد چه اعمال خیر و نیکی انجام دادهایم که فردای محشر بتوانیم سرمان را بالا نگه داریم و در مقابل آلالله شرمنده و رسوا نشویم.
* مسلمانی به شناسنامه شیعه داشتن نیست
مسلمانی و شیعه بودن به تنهایی و فقط به صرف اینکه در شناسنامه دین اسلام و مذهب شیعه نگاشته شود نیست و باید در عمل نشان داد که پیرو واقعی این مکتب هستیم.
روزبهروز از عمر کره زمین میگذرد و با وجود اسلامستیزی و اسلامهراسی به مراتب بر تعداد مسلمانان جهان اسلام اضافه میشود، شاید شما هم هر از گاهی شنیده باشید که در فلان گوشه دنیا انسانی چشم دنیاییاش را بسته و با چشم بینای اُخروی دین مبین اسلام را برگزید تا رستگار شود.
با وجود اینکه قرنها از زمان بعثت پیامبر(ص) و جهالت اعراب میگذرد اما هنوز هم در بسیاری از کشورها گرویدن به اسلام ناب محمدی، بزرگترین جرم محسوب میشود و فردی که مسلمان میشود مستوجب مرگ خواهد بود.
این خفقان و سختگیری در مورد روی آوردن به دین اسلام سیاه و سفید و مرد و زن نمیشناسد، فرقی نمیکند آن فرد در آفریقا باشد یا در دل اروپا و یا حتی در یک کشور به ظاهر مسلمان.
همیشه برایم جالب بود تا با کسی که از همه چیز حتی خانواده میگذرد تا به یگانگی خداوند شهادت دهد آشنا شوم و انگیزه و هدفش را از این کار جهادی جویا شوم.
بالاخره در این شبهای قدر این موقعیت نصیبم شد و پای صحبت فرد وهابی نشستم که امروز یک مسلمان شیعه است و به این بزرگی افتخار می کند.
* انگویی، اولین شیعه شهر مویه نه دیتو
دکتر ثبیتی انگویی، جوان 30 ساله از کشور کنگو است که در جامعةالمصطفی شهر قم در حال تحصیل حوزوی است، وی اولین شیعه شهر «مویه نه دیتو» است.
جامعةالمصطفی العالمیه در سال 1386 از تجمیع دو مجموعه سازمان مدارس و حوزههای علمیه خارج از کشور و مرکز جهانی علوم اسلامی تشکیل شد و نهادی آموزشی، پژوهشی در شهر قم در رشتههای علوم انسانی و اسلامی برای متقاضیان غیرایرانی تحصیل در این علوم است و از بین افراد غیرایرانی در مقطع دکترا دانشجو میپذیرد.
این طلبه جوان با بیان اینکه جمعیت فعلی کشور کنگو در حدود 80 میلیون نفر است، اظهار کرد: 80 درصد این جمعیت مسیحی و کاتولیک و 15 درصد آن مسلمان هستند که از این 15 درصد، 10 درصد را سُنی و 5 درصد را شیعه تشکیل دادهاند و زبان رسمی کشور کنگو فرانسوی است و مردم این کشور به 425 لهجه و گویش حرف میزنند.
* به لطف انقلاب اسلامی تشیع به کنگو آمد
کنگو از جمله کشورهایی است که مدت زمان زیادی تحت استعمار غربیها بوده و امروز هم غیرمستقیم بر آن تسلط دارند و 30 سالی است که شیعیان میتوانند در این کشور فعالیت کنند.
سفیر ایران در کنگو فردی به نام سید مهاجر بود که بعد از پیروزی انقلاب که با خون شهدا آبیاری شد به کشور ما آمد و با رایزنیهای خود توانست به دانشگاههای ما ورود پیدا کرده و نوجوانان و جوانان را با جهان تشیع آشنا کند و به لطف انقلاب اسلامی تشیع به کنگو آمد.
* از بچگی به من آموختند شیعیان کافر هستند
من شیعه نبودم و بهشدت از تشیع بیزار بودم، چون در یک خانواده وهابی مذهبی بهدنیا آمدم و پدرم نیز امام جمعه وهابیت بود و از بچگی به من آموختند شیعیان کافر هستند، زیرا وهابیت طرفدار وهب هستند و ویژگی بارز آنان تکفیر مذاهب دیگر است.
آنها خون مذاهب دیگر را وقف میکنند و معتقدند با کشتن دیگر مذاهب، تطهیر شده و درهای بهشت به رویشان باز میشود.
آنها گرایش به شیعه را بدعت و کفر میدانستند و من با این فکر که شیعیان کافر هستند و علی(ع) را میپرستیدند بزرگ شدم.
در سال 2008 دیپلم گرفتم و به اصرار پدرم باید به دانشگاه میرفتم و چون در شهر خودم رشته پزشکی نداشت به ناچار به شهر دیگری رفته و مشغول خواندن درس در رشته پزشکی شدم.
بهدلیل اینکه دولت کنگو دولتی لائیک است در دانشگاهی که درس میخواندم سه یا چهار مسلمان بیشتر نبودند. با یک دانشجوی مسلمان در دانشگاه دوست شدم و قصه شیعه شدنم از همینجا شروع شد.
* با خودم گفتم باید به دوستم نصیحت کنم که وضو و نمازش اشتباه است
وی به آشنایی با فرد شیعه در دانشگاه اشاره و اظهار کرد: روزی با این دوست به نمازخانه رفتیم تا نماز بخوانیم، خوب که به رفتارش دقت کردم متوجه شدم وضو گرفتنش با وضو گرفتن ما فرق دارد.
ما برای وضو گرفتن، صورت، دست، سر و پا را کاملاً میشوئیم اما دوستم فقط مسح کشید، این سؤال در ذهنم بهوجود آمد که این چه نوع وضویی است؟!، برای خواندن نماز آماده شدیم، دیدم او از جیبش تکه سنگی درآورد که بعدها فهمیدم به آن مهر میگویند و این کار او برای من تعجبآورتر شد.
بالاخره نماز تمام شد و من به خانه رفتم اما تمام مدت کارهای او جلوی چشمم بود و با توجه به اینکه پدرم امام جمعه بود و هر شب برای ما صحبت میکرد با خودم گفتم باید به دوستم نصیحت کنم که وضو و نمازش اشتباه است و باید دوباره نماز بخواند.
فردای آن روز به او گفتم که شرایط وضو و نمازخواندنت اشتباه است و او نگاهم کرد، لبخندی زد و گفت: من شیعه هستم و نمازم صحیح است.
* برای دین و جوانی خودت چه کردهای؟
با شنیدن این جمله و اینکه فهمیدم او یک شیعه است بهشدت عصبانی شدم و او را به این دلیل که به من نگفت به باد توهین و ناسزا گرفتم و به او گفتم نباید در مسیر من قرار میگرفتی زیرا از پدرم آموختم شیعیان کافر هستند.
اما دوست شیعهام تنها گوش کرد و بعد از پایان صحبتهایم به من گفت: شما الان پزشکی میخوانی که به مردم کمک کنی وقتی از دنیا میروی در روز قیامت از تو سؤال نمیکنند پدرت چه کار کرده و چه گفته است بلکه میپرسند برای دین و جوانی خودت چه کردهای؟!
این جمله آن جوان شیعه مرا به فکر واداشت و به خودم گفتم من متولد خانواده مذهبی هستم اما درباره دین خودم تحقیق نکردم.
* بین پدر وهابی من و دوست مسلمان شیعهام تفاوتهای زیادی وجود داشت
از او پرسیدم: «چرا شیعه شدی و کافر؟» او در جوابم گفت: «درباره شیعه چیزی نمیدانی»، و بعد کتابی را به من هدیه داد که در آن بهطور جامع در مورد دین و شیعه توضیح داده بود و من طی سه روز آن را خواندم و در آن کتاب مباحثی را دیدم که تا به حال از پدرم نشنیده بودم و در آن کتاب به همه تهمتهای ناروایی که به شیعیان زده بودند پاسخ داده میشد اما بعد از خواندن آن کتاب باز هم قانع نشدم و به او گفتم شاید یک شیعه آن را نوشته باشد و از او خواستم چهره به چهره با هم حرف بزنیم تا او قانعم کند و او اینبار قرآن را به من معرفی کرد و دیدم با قرآن ما هیچ فرقی ندارد.
بین پدر من که یک وهابی بود و دوستم که یک مسلمان شیعه بود، تفاوتهای زیادی وجود داشت، یکی از این تفاوتها این بود که دوستم هرگز از سؤال کردن خسته نمیشد و با کمال آرامش و صبوری به سؤالاتم پاسخ میداد و این یکی از ویژگیهای خوب شیعیان است اما هرچه از پدرم راجع به دین میپرسیدیم میگفت بدعت و کفر است و از جواب دادن طفره میرفت.
تفاوت بعدی اینکه من وهابی بودم و اگر کسی به من میگفت تو مشرک و کافر هستی بهشدت از او عصبانی میشدم اما من هر چیز خواستم به دوستم گفتم و او را کافر خواندم اما او باز هم دم نزد و فقط با تبسم با من حرف میزد.
* با دیدن مستندات شیعه شدم
عموم وهابیت معتقدند که وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفت کسی را بهعنوان جانشین معرفی نکرد و وقتی این موضوع را به دوستم گفتم او ماجرای غدیر خم را برایم بازگو کرد که چگونه پیامبر(ص)، پسرعمویش حضرت علی(ع) را به جانشینی خود به امتش معرفی کرد، من وقتی این همه مستندات را با چشم خود دیدم تصمیم گرفتم شیعه شوم و شیعه شدم.
بعد از شیعه شدنم با دوستم همانند او نماز خواندم و او دعاهایی به من یاد داد که با خواندنش آرام میشدم و آن جوان طوری مذهب شیعه را تبلیغ کرد که من به آن علاقهمند شدم.
بعد از اتمام درسم به شهر خود بازگشتم و شیعه شدنم را از خانواده مخفی کردم، زیرا اگر میگفتم محب اهل بیت(ع) شدهام مطمئناً بلایی بر سرم میآوردند.
با پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، راهی ایران شدم و تصمیم گرفتم در قم زندگی و تحصیل کنم.
* شیعیان باید قدر نماز خواندن و عبادت کردن در آرامش را بدانید
شیعیان باید قدر نماز خواندن و عبادت کردن در آرامش را بدانید چون آنها در دنیا مظلوم واقع شدهاند و همیشه مورد اذیت و آزار دشمنان خود قرار دارند، هستند کسانی که دلشان برای حضرت علی(ع) و خاندانش میتپد اما نمیتوانند آزادانه عزاداری کنند.
به گزارش فارس، این جوان کنگویی به حقانیت دین اسلام و مذهب شیعه پی برد و در حال حاضر در شهر قم زندگی کرده و آموزش حوزوی را فرا گرفته است.
ارسال نظر