وقتی به تهران آمد یک جوان بیست و چند ساله بود. در سبزوار که زادگاهش بود، چندی فعالیت سیاسی داشت. به قول معروف از همان دوران سرش بوی قرمه‌سبزی می‌داد. همین کارهایش آخر کار دستش داد و مجبور شد که زادگاهش را ترک کند و رخت سفر ببندد به مقصد تهران. تهران در آن زمان محفل و قلب تپنده فعالیت‌های سیاسی علیه شاه بود. شاید در آن زمان کمتر کسی می‌دانست که این سفر، آغاز یک سفر معنوی برای شاعر سبزوار هم خواهد بود.

زندگی حسین آقا ممتحنی معروف به حمید سبزواری را می‌توان  در دو بخش تقسیم کرد؛ سبزوار و تهران. او با ورودش به تهران جریانی را در مسیر رود خروشان انقلاب ایجاد کرد که بعدها کمتر کسی توانست همانند او جریان‌ساز باشد. منزل او جزو نخستین محفل‌های شعری انقلاب بود که به دور از چشم امنیه و دستگاه‌های اطلاعاتی شاه، شعرهای حماسی آن زمان را به جریان انقلاب تزریق می‌کرد. روزها از حضور سبزواری در تهران می‌گذشت و آنچه در خیابان‌ها و بر منابر و محافل از سروده‌های او نقل می‌شد، خود بهترین پاداش برای یک شاعر انقلابی بود.

این وجه از زندگی سبزواری بارها از سوی کارشناسان و شعرا مطرح شده است، اما آنچه که در زندگی انقلابی و تأثیرگذاری سبزواری بر شعر انقلاب نادیده گرفته یا کمتر به آن پرداخته شده، وجه شاگردپروری او بود. هرچند او را پدر و جلودار شعر انقلاب می‌دانند، اما نباید از خاطر دور داشت که این سبزواری بود که با در اختیار قرار دادن منزل مسکونی‌اش به عنوان پایگاهی برای شاعران تازه‌کار در حوزه شعر انقلاب، سعی در تربیت نسلی جدید برای این حوزه داشت. خانه سبزواری در شریعتی ملجأیی برای شاعران انقلاب بود.

از سوی دیگر، او خود در سروده‌های انقلابی‌اش که عمدتاً در قالب‌های سنتی گفته شده‌اند، از وجوه مختلفی حائز اهمیت است؛ انتخاب درست لحن حماسی در سرودها، استفاده از دایره واژگان متولد شده در بستر انقلاب و از همه مهمتر، زبان ساده و در عین حال استوار، سبب شد که سرودهای او هر یک بر تارک ادبیات معاصر ایران بدرخشد. علاوه بر این، سبزواری در سروده‌هایش مرز میان شعار تا شعارزدگی را نیز رعایت کرده و اجازه نمی دهد ابیاتش به سطح شعارزدگی تنزل کند. 

همه این‌ها از او یک استاد تمام عیار برای شعر انقلاب ساخته بود. او که هر ساله در جلسات شعرخوانی رهبر معظم انقلاب در نیمه رمضان حضور داشت و «حمید» خطابش می‌کردند، امسال بزرگترین غایب این جلسه است. او نماینده تمام عیار یک شاعر انقلابی بود که تا روزهای پایانی حیاتش نیز بر این باورش پایبند بود. با وجود آنکه گرد نسیان بر ذهن و خاطرش نشسته بود، اما با یادآوری خاطرات دوران انقلاب لبخند رضایت می‌زد. او در تمام جهت‌گیری‌های سیاسی سال‌های اخیر، یک مسیر داشت و آن پایبند بودن به انقلاب ناب امام(ره) بود.

تکیه زدن بر صندلی خالی سبزواری کار آسانی نیست. باید دید کدامیک از شاعران ریش سپید کرده این راه می‌توانند همچون سبزواری ذو وجه باشند؛ هم جریان‌ساز، هم شاگردپرور و هم شاعر. باید دید کدامیک از فرزندان، پاسدار میراث معنوی پدر هستند.