کارگردان‌ «قتل‌های اسنو تاون» در گفت و گو با ایندی واریر از نمایش دومین فیلمش «مکبث» در این جشنواره و همکاری‌اش با مایکل فاسبندر و ماریون کو تیارد گفته. چهار سال بعد از نمایش «قتل‌های اسنو تاون» در جشنواره فیلم کن، جاستین کرزل، کارگردان استرالیایی بار دیگر برای نمایش فیلمش به این جشنواره بازگشته بود. به گزارش تجربه، اقتباس بی‌رحمانه و خشن کرزل از نمایش شکسپیر برای کارگردانی که «قتل‌های اسنو تاون» او فیلمی به همین اندازه خشن اما بازیگرانی ناشناس و در مقیاسی کوچک‌تر بود، جهش بلند محسوب می‌شود. «مکبث» در اسکاتلند و توسط سوپرتهیه کننده‌ای به نام هاری واینشتاین فیلمبرداری شد، همچنین دو ستاره بزرگ، مایکل فاسبندر و ماریون کو تیارد در آن حضور پیدا کردند.


*حضور «قتل‌های اسنو تاون» در هفته منتقدها تا رقابت برای نخل طلا (برای مکبث) جهش بزرگی است. وقتی متوجه شدی «مکبث» در بخش اصلی جشنواره پذیرفته شده، چه حسی داشتی؟

حس غرور. حضور در این بخش همیشه هدف من بوده،‌ من اولین بار با فلم‌های کوتاهم به اینجا آمدم و به همراه پنج نفر دیگر در یک آپارتمانی در فاصله 30 دقیقه‌ای جشنواره زندگی می‌کردم. «قتل‌های اسنو تاون» اولین فیلم من بود و اضطرابی را که موقع تجربه و تماشای فیلم برای بار اول همراه با تماشاگران داشتم به یاد دارم. به همین دلیل عاشق حضور و فرهنگ اینجا هستم و احساس می‌کنم به طور ویژه‌ای به حضور در این رقابت مفتخر شده‌ام. حضور در این بخش اهمیت زیادی دارد، خیلی خیلی مهم است، به خصوص برای یک کارگردان،‌حضور در اینجا با اثری که برای همه آشنا است، با «مکبث‌‌»‌ی که شکل‌های مختلفی از آن دیده شده و این حقیقت که اثر،‌ بزرگی خاص خودش را دارد،‌ فکر می‌کنم هیجان‌انگیز باشد.

*درباره همین که اثر بزرگی‌های خاص خودش را دارد،‌ آیا از این مسئله استفاده کردید تا مردم را ا نگاه خودتان شفگت‌زده کنید؟

من روی فیلم دیگری کار می‌کردم که به نتیجه نرسید، همان موقع با مایکل (فاسبندر) ملاقات کردم که تازه «قتل‌های اسنوتاون» را دیده بود، با او درباره همکاری مشترک صحبت کردیم. اتفاق فوق العاده‌ای بود، تهیه کننده‌ها با  پیشنهاد این اقتباس پیش من آمدند و گفتند مایکل هم در این پروژه حضور دارد که خیلی برای من هیجان انگیز بود. مایکل لحنی به فیلم می‌داد که فکر می‌کنم کاملاً تازه باشد. فیلم‌نامه را خواندم، فیلم‌نامه‌ای که واقعاً غربی بود و نوعی نما و خشونت از دنیایی داشت که فکر کردم راه متفاوتی را نشان می‌دهد که در آن شخصیت‌ها عجیب و غریب‌اند، به خصوص رابطه میان دو شخصیت اصلی. 
 

در حال ساخت «عقیده آدمکشی» هستم!
 

این جاه‌طلبی‌ها برخلاف عطشی برای قدرت برخاسته از مکانی از سوگواری یا مرگ بود و بیشتر شبیه پر کردن چیزی بود یا جایگزین کردن چیزی حس کردم این‌ها خیلی انسانی و هیجان انگیز هستند،‌می‌توانستم نتیجه کار با بازیگرانی چون مایکل و ماریون را حدس بزنم اما حضور آن‌ها در آغاز فیلم بیش از انتظارم بود. مکبث مثل یک تصادف کلاسیک است، خودرویی را می‌بیند که با 160 کیلومتر به سمت دیوار آجری حرکت می‌کند و کار خاصی هم نمی‌توانید بکنید، شخصیت‌ها هم تلاش می‌کنند خودرو را متوقف کنند اما نمی‌توانند. سریال «برکینگ بد» را بارها تماشا کرده‌ام و تماشایش هر بار هیجان انگیز بوده، شما می‌دانید که انتهای داستان اتفاق‌های بدی می‌افتد، اما نمی‌توانید چشم از آن‌ها بردارید. این ایده که شخصیت‌ها این چنین خود را خلع سلاح کنند همیشه برای من جذاب بوده. «قتل‌‌های اسنوتاون» هم به نوعی همین طور بود.

خشونت به طور مختص شما را به عنوان یک فیلم ساز به هیجان می‌آورد، در «قتل‌های اسنوتاون» هم این وجود داشت. چه چیزی در خشنونت و شاخ و برگ‌های آن وجود دارد که شما را شیفته خود کرده است؟

اینکه چطور خشونت افراد را تعریف می‌کند برایم جالب است نحوه استفاده مردم از آن برای پر کردن خلایی در زندگی خود برایم جالب است. فکر می‌کنم مکبث در دنیایی از خشونت متولد شده، او یک جنگجو است،‌ او توسط خشونت احاطه شده و بخشی از آن است. این ایده که او همیشه از این خشونت رها می‌شود، به خصوص با قتل دانکن و غرق شدن در آن،‌ نوعی صلح در خود دارد که برای من جالب بود فکرمی‌کنم، معمولاً، گناه نقش پررنگی در این نمایشنامه دارد، فکر می‌کنم این ایده که مردی با این گناه زیر و رو شود، یک ایده قوی است. اما در کنار آن حس کردم نمایشنامه مشکلی دارد؛ مشکل، دیدگاه و نقطه نظر مکبث است؛ جایی که خشونت به او آزادی می‌دهد و او نمی‌تواند خود را از این تاریکی بیرون بکشد. وقتی لیدی مکبث در صحنه «کژدم‌های ذهن من» به او نگاه می‌کند، هیچ نقطه بازگشتی نمی‌ّبیند. تراژدی بزرگی است،‌ او نمی‌تواند مکبث را نجات دهد. به همین دلیل من به توجه مردم از خشونت علاقه دارم،  برایم جالب است که مردم چطور از آن استفاده می‌کنند و چطور نوعی عادی بودن در آن می‌یابند. وقتی این اتفاق می‌افتد، به نظرم،‌ ویران کننده است و این مسئله به طور ویژه برای من جذاب بود. در غرب از این دست اتفاقات زیاد می‌بینید، در محیطی است که افراد تراژیک زیادی را تحمل کرده، چرا که به طور کامل توسط خشونت به فساد کشیده شده است.

در حال ساخت «عقیده آدمکشی» هستم!


*چرا مکبث، چرا الان؟

سرخوردگی خاصی در مکبث وجود دارد. جزئیات زیادی هم درباره خانواده‌اش وجود دارد، به طور ویژه دو شخصیت که نا‌امیدانه تلاش می‌کنند خانواده را جایگزین کنند و تمام اتفاقات و نداشته‌هایشان را به آن‌ها یادآوری می‌کند. فکر می‌کنم این مسئله یک موضوع سراسری و جهانی است. من پدرم را از دست دادم و وارد یک فرآیندی از سوگواری شدم که می‌خواستم چیزی را جایگزین این غم بکنم، به نحوی آن را پر کنم و فکر می‌کنم روشی که این کار را انجام می‌دادم بسیار ناامیدانه بود. همه ما می‌خواهیم به چیزی تعلق داشته باشیم،‌ می‌خواهیم میراثی از خود به جای بگذاریم، و وقتی می‌بینید که این میراث از دو شخصیت گرفته شده، فکر می‌کنم احساسی خیلی واقعی  و انسانی باشد. درباره نمایش چیز خاصی وجود دارد،‌ فکر می‌کنم به همین دلیل است که مردم عاشق تماشای این نمایش هستند و بارها اجرا شده است. فکر می‌کنم نومیدی که در آن وجود دارد یک روش روزانه است.

*قبل از ساخت این فیلم، چند بار نمونه‌های قبلی را دیده بودی؟ 

من خودم قبلاً آن ر اتولید کرده‌ام! من طراح تولید بودم و واقعاً آن را تولید کرده بودم.

*جداً!؟

بله، و همسرم که بازیگر است نقش لیدی مکبث را بازی کرد، نسخه‌های خوب وبد زیادی از مکبث دیده‌ام. تأثیر گرفتن از آن‌ها اجتناب ناپذیر است، اما به شکلی،‌ خوب هم هست. شما مجبورید در فرآیند انجام کار صادق باشید و به جذابیت‌های دنیای خود پاسخ و واکنش نشان دهید. مجذوب اسکاتلند بودم، مجذوب نماها شده بودم، از حضور سینما در آن مکان‌ها به شدت هیجان زده بودم و اینکه آن اشعار و نثرها اغلب در آن لحظات دوستانه و صمیمی بودند. گاهی احساس می‌کردم صحنه‌ای «رفقای خوب»‌ را تماشا می‌کنم. چنین صمیمیت خارق العاده‌ای در آن وجود داشت و نوعی وسعت که فکر می‌کنم رقصی میان اینکه چطور می‌شود با این اشعار صمیمی شد‌؟ اینکه چگونه باید دوربین را چنان نزدیک بیاورید و اجازه بدهید اشعار مانند یک اقرار یا زمزمه شوند و به شکلی گفته شوند که انگار برای اولین بار است؟ 

چه رویکردی در اقتباس از «مکبث» داشتی؟

همه چیز همان‌طوری بود که شخصیت‌ها بودند، به همین دلیل لباس‌ها به شکلی بود که انگار خودشان آن‌ها را تهیه کرده‌اند و شما می‌توانستید بافت و دوخت آن را حس کنید. تاج با استخوان ساخته شده بود. جهان طبیعی، خشن و عادی حس می‌شد،‌ مانند غرب،‌ و به نوعی چشم اندازها به طور مداوم به شخصیت‌ها یادآور می‌شدند که تا چه اندازه کوچک هستند. همه چیز خیلی طبیعی بود، فیلم تلاشی برای وفادار بودن به مکان و انجام این اشعار در مکان‌های بیرونی و اجازه داده به عوامل طبیعی برای تبدیل شدنی جانانه به شعر بود. حتی در موسیقی هم همین‌طور بود. فکر می‌کنم اولین بار که آن را می‌ساختیم قرار بود از جایی بیاید، جایی که قرار بود و حشی و خشن باشد، می‌شد حس کرد از درون یکی از کتاب‌های کورمک مک کارتی آمده باشدو همه چیز به همین شکل دیکته شد شش هفته فیلمبرداری داشتیم.
 

در حال ساخت «عقیده آدمکشی» هستم!


*برای چنین فیلم بزرگی زمان کمی است. بیشتر صحنه‌‌ها هم بیرونی است، سخت بود؟

خیلی سخت  بود یکی از بدترین زمستان‌هایی بود که بریتانیا سال‌ها تجربه کرده بود. ماریون به یک باتلاق که وحشتناک سرد بود،‌ افتاد. مایکل در حالی که لباس خوابی پوشیده بود به درون دریاچه رفت. شرایط بی‌رحمانه‌ای بود، کار مایکل خیلی شجاعانه بود، اما فکر می‌کنم طبیعتی در تمام آن‌ها وجود داشت و سختی آن روی پرده نمایش داده شد. فکر می‌کنم این مسئله درفیلم بسیار مهم است که مکبث قوی هیکل و تنومند باشد، فکر می‌کنم بیشتر این موارد از چشم‌اندازها و طبیعت فراموش نشدنی آن به دست آمد. انجام این کار و فیلمبرداری در اسکاتلند بسیار زیبا بود. احساس می‌کردیم اتفاقات ماوراء طبیعی در آنجا رخ می‌داد، چشم ‌اندازها واقعاً خوفناک بودند. برای من که از استرالیا می‌آیم جالب بود، چرا که چشم‌اندازها در استرالیا به همین اندازه و بر حسب وسعت و فضا وحشی بودن خوفناک بودند. همیشه مجذوب دست کاری محیط در شخصیت‌ها بوده‌ام.

پس تصمیمی هم ندارید که در فیلم بعدی‌تان از پرده سبز استفاده کنید؟

(می‌خندد) مطمئن نیستم. در حال ساخت «عقیده آدمکشی» هستم، کمی هم پرده سبز در آن وجود دارد.نمی خواهم وانمود کنم آن را می‌شناسم ... بازی کامپیوتری است؟ خیلی اهل بازی‌های کامپیوتری نیستم.بله، بازی کامپیوتری است و بسیار هم هیجان انگیز است. درون مایه و ایده‌های داخل آن خیلی جذاب و قوی هستند. تمام آن بر پایه اتفاقات واقعی تاریخی است.

*ماریون و مایکل هر دو در آن حضور دارند، پس فکرمی‌کنم علی‌رغم شرایط سخت در ساخت مکبث به آن‌ها خوش گذشته است.

به هم ما خوش گذشت! مشتاق ادامه همکاری با هم بودیم. فیلم بعدی با مکبث متفاوت است. همیشه کارهایی را انجام می‌دهم که ‌از آن‌ها می‌ترسم و این قطعاً یکی از آن‌ها است. 

در حال ساخت «عقیده آدمکشی» هستم!


*درباره بازیگران،‌ شما در «قتل‌های اسنوتاون» با بازیگران گمنام کار کردید،‌ اما در این فیلم با دو تن از شایسته‌ترین بازیگران زمانه ما کار کردید. چطور برای هدایت این دو غول آماده شدید؟‌ آیا احساس می‌کردید به طور کامل آماده و قادر به اداره آن ها هستید؟

جالب بود. این‌ها بازیگران باتجربه‌ای هستند و باید با جزئیات هدایت شوند، چرا که بسیار دقیق و شگفت‌انگیز هستند. اعتماد به بازیگران جدید باری من درس بزرگی بود،‌ اما این بازیگرها ( فاسبندر و کوتیارد) خیلی غریزی هستند هر دو به طور کامل کامل آماده می‌شوند و در برابر یکدیگر شنوندگان خوبی هستند، لحظات برای آن‌ها جذاب است، و مجذوب اتفاقاتی هستند که پیش‌تر تکرار نشده است. جذاب‌ترین و پرشورترین نکته در فیلم‌سازی هدایت بازیگران است، همان لحظات میان «اکشن» و «کات»، چرا که شما هرگز نمی‌توانید این لحظات را به عقب بازگردانید. استرس هر برداشت لحظات هیجان انگیزی  را ایجاد می‌کند، به همین خاطر این بازیگرها هرگز با ایده‌های از پیش آماده شده درباره کاری که قرار است انجام دهند وارد صحنه نمی‌شوند و از همه مهم‌تر آن‌ها به یکدیگر متصل هستند. آن‌ها نسبت به هم شنوندگان بسیار خوبی‌اند و تماشای آن‌ها و بخشی از این رفتار بودن خیلی شگفت‌انگیز است.

*چه ایده‌ای پشت انتخاب ماریون کوتیار بود؟

فکر کردم ما به ایده مادرانگی در او علاقه داریم. ما به شکنندگی و نومیدی که در او وجود دارد علاقه داریم. همدلی که او در بیشتر نقش‌هایش به همراه دارد همیشه تازه و سرگم کننده بوده است. فکر کردم شأن خیره کننده‌ای به این نقش می‌بخشد که همین طور هم شد. برای لیدی مکبث هیستریک شدن بسیار آسان است،‌ به خصوص با توجه به وراثت دیوانگی او، فکر کردم ماریون می‌تواند چیز جدید و بسیار اساسی‌تری به این توارث اضافه کند.