«بی‌تردید در میان سیاستمداران معاصر، امام راحل الگوی بی‌بدیل ورود به سیاست از دریچة «اخلاق»‌ است. او سالها پیش از آغاز پیکار بی‌امان خود با دشمنان دین‌باوری،‌ به مجاهدتی پیگیر و طولانی در تهذیب نفس پرداخته بود تا در مقام مبارزه اندیشه و عمل او تنها معطوف به «خدا» باشد.

در گفت و گوی حاضر، این مجاهدت پیگیر و مبارک را، عالم جلیل و شاگرد دیرین و برازندة امام حضرت آیت‌الله حاج شیخ جعفر سبحانی به شرح و توضیح نشسته است. استاد سبحانی را با امام مؤانستی است دیرین و آنچه می‌خوانید تنها بخشی است از گفتنی‌های ایشان از سیرة استاد با سپاس از ایشان که ساعتی با ما به گفت و گو نشستند.»

*از دیدگاه جنابعالی به عنوان یکی از شاگردان مبرز امام، ابعاد ناشناخته یا حداقل کمتر شناخته شده شخصیت ایشان کدامند؟

شخصیت حضرت امام‌(ره) از جهات مختلفی قابل بحث است. ایشان روز تولد حضرت زهرا، یستم جمادی الثانی 1320 هجری قمری،در یک خانواده اهل علم متولد شده و در همان کودکی پدرشان را از دست دادند و تحت تکفل برادر بزرگشان، حضرت آیت‌الله پسندیده درآمدند و گویا قسمتی از ادبیات فارسی را هم خدمت ایشان خواندند. در سال 1329 قمری برای تحصیل عازم عراق شدند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در سال 1316 در اراک حوزه را تأسیس کردند که تا سال 1324 بود و بعد منحل شد. در سال 1332 دوباره تشکیل حوزه می‌دهند و گویا امام‌(ره) در سلال 1340 ملحق می‌شوند به حوزة ایشان و مشغول تحصیل ادبیات عرب می‌شوند. در همین سال حاج شیخ به قصد زیارت وارد قم شدند که بعد از استخاره و درخواست جمله علما، ایشان در قم قصد اقامت می‌کنند و نامه می‌نویسند به دوستانشان در اراک که همگی، از جمله حضرت امام قدس سره منتقل می‌شوند به قم. امام‌(ره) پس از چهار سال دوره دروس سطح را تمام می‌کنند و از سال 1344 وارد درس مرحوم حاج شیخ می‌شوند تا سال 1355 قمری یعنی 11 سال نزد حاج شیخ درس فقه و اصول می‌خوانند، چون ایشان در اراک فقط ادبیات خوانده بودند. بعد یک مقدار هم پیش استاد فقید خوانساری در قم بودند. عروض و قوافی را هم نزد آقا سید محمدرضا مسجدشاهی خواندند و برای آشنایی با افکار مادی مسلکها، کتاب نقد فلسفة داروین را هم از ایشان درس گرفتند و هیئت قدیم و جدید را هم نزد آقای رفیعی خواندند. در ضمن درس حاج شیخ، گویا با ایشان مباحثه هم داشته‌اند که از اعضای آن مباحثه می‌توان آقا سید احمد زنجانی رضوان‌الله و آیت‌الله داماد را نام برد. امام‌(ره) به رغم سایر دوستانشان که مایل به منقول بودند، از همان جوانی علاقه خاصی به ماوراءالطبیعه داشتند. روح عرفانی در ایشان از سال 1325 پیدا شد،‌ اما اینکه این سیر و سلوک را زیر نظر چه استادی طی کردند، هرگز نگفتند. از سن 26 یا 27 سالگی مراحل سیر و سلوک ایشان شروع شد و یک شب هم تهجد ایشان ترک نشد. شرح فصوص قیصری را ایشان قریب پنج سال و نیم نزد مرحوم آقای شاه‌آبادی درس گرفتند و علاقه خاصی هم به معظم‌له داشتند و می‌فرمودند، «من تاکنون انسانی به این لطیفی ندیده‌ام.» در میان اساتید منقول به آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری خیلی علاقه داشتند. فلسفه را هم نزد مرحوم آقا سید ابوالحسن قزوینی خواندند. البته منظومه و مقداری هم اسفار را خوانده بودند و بقیه را خودشان تدریس می‌کردند. یک وقت من از ایشان سئوال کردم که میل شما به عرفان و اسفار باعث ترک بحث فقه و اصول در شما نشد؟ گفتند، «نه. من هیچ وقت درس فقه و اصول را ترک نکردم.»

*نگارش کتاب «کشف‌الاسرار» در چه شرایطی صورت پذیرفت؟

در سال 1322 پسر حکمی‌زاده کتابی نوشت به نام اسرار هزار ساله در رد تشیع و اسلام و ترویج وهابیت. این کتاب در آن زمان خیلی سر و صدا به راه انداخت و او با طرح سئوالهایی که تا آن روز کمتر مطرح شده بود، دلها را لرزاند و بعضی‌ها را وسوسه کرد. امام‌(ره) می‌فرمود، «به من مراجعه شد و من کتاب کشف‌الاسرار را در ظرف دو ماه با تعطیل کردن درسم نوشتم.» ایشان می‌فرمود، «من اسمم را ننوشتم چون نمی‌خواستم معروف بشوم، ولی عکس آن شد.» و بعد اضافه کردند،«بعد از انتشار کتاب، حکمی‌زاده برای من پیغام فرستاد و گفت، «جوابهایی که نوشته‌اید بسیار متین است.» و بعد گفت «من غرضی نداشتم از انتشار کتاب جز اینکه سئوالها برای مردم مطرح بود و من می‌خواستم کسی مثل شما جواب بدهد.» حضرت امام‌(ره) در کشف‌الاسرار که عمدتاً کتابی فلسفی و توحیدی در بحث امامت است، خیلی مسائل سیاسی را پیش کشیدند، از جمله طرح این مسئله که چرا رضاخان با علما مخالف است. در آنجا طرز فکر امام‌(ره) کاملاً روشن است. ایشان در آن کتاب صحبت از اصلاح نظام نمی‌کنند، بلکه فکرشان این است که این شخص باید خلع ید بشود. البته بسیاری،‌ از پیش کشیدن این حرفها واهمه داشتند و مرتب می‌گفتند، «حاج آقا! اگر این دستها قوی بشوند، مزاحم شما می‌شوند.» چون در سالهای 22 و 23 با حضور متفقین در ایران، دستگاه ضعیف بود، اما ایشان اعتنا نمی‌کردند.

*انگیزة حضرت امام از تلاش برای حضور آیت‌الله بروجردی در قم چه بود و بعدها مقصود ایشان تا چه میزان محقق شد؟

از همان زمان یعنی سال 1322 افکار سیاسی در ایشان تقویت شد و در سال 1324 که مرحوم آقای بروجردی آمدند قم، یکی از دعوت کنندگان ایشان حضرت امام‌(ره) بود و الحق خیلی برای زعامت ایشان کار کردند. بعد از فوت مرحوم آقا سید حسن، تنها کسی را که امام‌(ره) با نوشتن نامه به بلاد معرفی کردند، ایشان بودند. بعد امام‌(ره) وضعش عوض شد. گویا نظرشان این بود که مرحوم آیت‌الله بروجردی مسئولیت دارند، ایشان باید به این امور بپردازند. البته در عین حال «النصیحه لائمه المسلمین» را داشتند. در سال 1334 آقای فلسفی مسئله بهائیت را عنوان کردند و آقای بروجردی هم نامه نوشتند به آقای فلسفی و ایشان نامه را از رادیو خواندند و بعد به ناگزیر مسئله را رها کردند، امام‌(ره) می‌فرمودند، «من هر روز می‌روم آقا را آماده می‌کنم برای تعقیب مسئله و بیرون راندن بهائیان از دستگاه دولت و ادارات، اما فردا که می‌روم می‌بینم که آقا دوباره سرد شده‌اند.» این بود که چون ایشان زعامت را حق آقای بروجردی می‌دانستند، دیگر کار سیاسی به این معنی انجام نمی‌دادند. همین طور در سال 1334 که مرحوم نواب و دوستانش دستگیر شدند و در آستانة اعدام قرار گرفتند، ایشان سه نامه نوشتند: یکی به آقای بهبهانی، یکی به مرحوم صدرالاشراف و یکی هم به حاج آقا رضا رفیع. من بعدها که از ایشان راجع به جواب نامه‌ها سئوال کردم فرمودند، «من خط آقای بهبهانی را نمی‌شناسم و خطوط سیاسی ایشان را نمی‌دانم، اما جواب نامه را ظاهراً به یک بچه دوازده ساله‌ای گفته بودند و او نوشته بود.» واقعاً این سکوت و بردباری حضرت امام‌(ره) در زمان مرحوم بروجردی، آدم را به یاد علی‌(ع) می‌اندازد که 13 یا 14 هزار خطبه، نامه و کلمات قصار ایشان همه مربوط به دورة پس از فوت پیامبر اکرم(ص) است و در زمان حیات پیامبر یک کلمه از ایشان نقل نشده است.

*در نیمة دوم دهة 20 و نیز دهة 30، حضرت امام نسبت به فعالیتهای سیاسی روز، چه رویکردی داشتند و علت آن چه بود؟

در انتخابات زمان دکتر مصدق که گروهی در قم شخصی را کاندید کرده بودند و دوستان ما هر چه به ایشان اصرار کردند که شما هم اقدام کنید می‌فرمودند، «ما فعلاً وظیفه‌مان درس گفتن است.» یعنی ایشان کار معینی دارد و امور به عهده آقای بروجردی است. اما بعد از فوت مرحوم بروجردی در سال 1340 وضع ایشان عوض شد. در مجالس از عَلَم انتقاد می‌کردند که این دین ندارد و دولت سوء نیت دارد به اسلام. از آن طرف دستگاه در رادیو مرتب می‌گفت موانع برداشته شده‌اند و ما داریم برنامه‌های اصلاحی خودمان را پیاده می‌کنیم و از قول شاه نقل می‌کردند که گفته، «در حوزه علمیه قم آدم حسابی به چشم نمی‌خورد.»  چون او می‌کوشید مرجعیت را به شخص منتهی کند. تلگرام تسلیتی هم شاه به عنوان مرحوم آیت‌الله حکیم مخابره کرده بود که به ضرر ایشان تمام شد.

*نخستین اقدام آشکار امام‌(ره) در عرصة سیاست چه بود و به کجا منتهی شد؟

این قضایا بود تا مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد و روز 15 مهرماه 1341 بود که روزنامه کیهان آیین‌نامه آن را اعلام کرد که در آن سه خلاف به چشم می‌خورد. یکی از آنها قسم به «کتاب آسمانی» به جای «قرآن» بود. ایشان وقتی مطلع شدند مرحوم آقای اشراقی را به خانة حاج شیخ فرستادند و بقیة آقایان را هم دعوت کردند تا راجع به این پیشامد فتوا بگیرند. تلگرافها در آنجا نوشته شدند، ولی تلگراف امام‌(ره) از نظر کوبندگی و بی‌اعتنایی به دستگاه خیلی خاص و القاب در آن خیلی کم بود. امام‌(ره) پس از آن کوشش کردند و به همه علمای بلاد نامه نوشتند و آنها را برای برخورد آماده کردند. دولت هم البته با فریبکاری مسئله را تمام کرد. یعنی گفت من الغا می‌کنم و البته کرد و به صورت مواد شش‌گانه درآورد و حق و باطل را با هم مخلوط کرد. امام‌(ره) در آن زمان دو کار انجام دادند. یکی اینکه روز شش بهمن ماه 1341 را عزای عمومی اعلام کردند که این برای دستگاه خیلی گران تمام شد و بعد قضیة بیست و پنجم شوال پیش آمد که آیت‌الله العظمی گلپایگانی ختم گرفته بودند در مدرسه فیضیه به مناسبت رحلت امام صادق‌(ع) و فضلا و طلاب جمع شده بودند در مدرسه که مولوی رئیس ساواک تهران با کماندوهایش آمد و حمله و عده‌ای را زخمی کرد. امام‌(ره) آنجا اعلامیه‌ای کوبنده دادند که در سراسر زندگی‌شان دو سه تا از این اعلامیه‌ها داده‌اند. ایشان نوشتند که شاه غارتگری و هتک نوامیس اسلام می‌کند و از این قبیل عبارات. این اعلامیه در سراسر ایران پخش شد و خیلی مؤثر بود و مردم کم‌کم رهبر انقلاب را شناختند و همین سبب شد که قضیه 15 خرداد پیش بیاید که منجر به دستگیری ایشان و رفتن به ترکیه شد. ایشان در ترکیه بودند که کتاب تحریرالوسیله را نوشتند. ایشان از وسیله همیشه خیلی تعریف می‌کردند. می‌گفتند که وسیله بالاتر از کتاب آقای آیت‌الله نائینی است. ولی آنچه مسلم است وسیله مباحثی نداشت و خود ایشان قریب یک ثلث از کتاب را به آن اضافه کردند. در نجف هم که اطلاع دارید با هسته‌های مقاومت و دوستانشان در داخل و خارج رفت و آمد داشتند که سرانجام منجر به انقلاب شد. این عصاره زندگی ایشان بود از کودکی تا دوران نجف و بعد تا انقلاب.

*از منظر شما کدامین خصال و اوصاف امام در توفیقاتشان تأثیر بیشتری داشت و چرا؟

دو صفت در ایشان مهم است و چنانکه در حدیث است کسانی هستند که از ذلت تبری می‌کنند و حاضر نیستند یک سئوال کوچک،‌ ولو به خاطر یک کار بزرگ از کسی بکنند و منت بپذیرند. ایشان هم این‌طور بود. هیچ نمی‌گفت و می‌گذشت. صفت دیگر اینکه ایشان تفکرشان بر تتبعشان غلبه داشت. یعنی  اندیشیدن ایشان بیش از تتبع در کتب بود. مثلاً وقتی درس مکاسب را می‌گفتند، من یک مقدار کتاب بردم خدمتشان و عرض کردم که اینها را هم ملاحظه بفرمایید. فرمودند، «همه را ببرید. من باید خودم فکر کنم. کسی که این همه را نگاه کند برای فکرش مجالی نمی‌ماند.» و بعد فقط حاشیه صدیق و حاشیة دیگری بر مکاسب را برگزیدند و بقیه را برگرداندند. البته بی‌تتبع هم نبودند، اما نه آن تتبعی که مثلاً مرحوم آقای بروجردی انجام می‌داد. صفت دیگر ایشان طرح مسائل به صورت قاطعانه بود. ما دو جور درس داریم: درسی داریم دیالکتیکی که انسان با سئوال و جواب مسئله را تمام می‌کند و این شیوة درسی مرحوم آقای بروجردی بود. سئوال می‌کردیم و ایشان هم چیزی می‌گفتند و در واقع از شاگردان کمک می‌گرفتند. این روش به روش سامرایی معروف بود. اما امام‌(ره) نه. ایشان مسئله را قاطعانه مطرح می‌کردند و نظرات دیگران را می‌گفتند، نظر خودشان را هم می‌گفتند و بعد دنبال استدلال می‌گشتند یعنی مسائل را مردد مطرح نمی‌کردند. آنچه شاید به نظر من از همه صفات ایشان برجسته‌تر باشد دور بودن ایشان از هر نوع ریاکاری و عوام فریبی و تظاهر بود. من هیچ وقت ندیدم که تسبیحی دست بگیرند و ذکر بگویند. هیچ وقت حاضر نبودند لباس کهنه و کفش پاره بپوشند. از نظر وضع ظاهری خیلی مرتب بودند. می‌فرمودند، «اینها در زمان سابق نشانه تقدس و تقوا بود، اما حالا نشانه تکدی است و باید نشانی تکدی در روحانی نباشد.» از نظر نظافت هم خیلی مقید بودند. ایشان در عین حال که عرفان واقعی داشتند، از مجالس انس غفلت نمی‌کردند و می‌فرمودند، «مجالس انس کمکی است برای مسائل علمی و فکری» و می‌گفتند، «ما در دوران جوانی پنج شنبه و جمعه‌ای نگذشت که برای انس به باغهای اطراف نرویم و این واقعاً تقویت می‌کرد ما را در طول هفته از نظر علمی و درسی.»

*شروع درس اخلاق امام‌(ره) که از گیرایی و جذابیت خاصی برخوردار بود؛ از چه زمانی بود و چه مباحثی در آن مطروح می‌شد؟

ایشان دو سه نوع درس داشتند. می‌دانید که در زمان رضاخان هر نوع اجتماعی ممنوع بود، الا اجتماع درسی، ولو بین دو سه نفر که روضه هم بخوانند و حضرت امام‌(ره) برای اینکه به اصطلاح جلسه صورت قانونی داشته باشد، درس اخلاق را شروع کردند. در سال 1356 آنها که آن زمان را درک کرده‌اند می‌دانند شخصی که یک جلسه می‌رفت آن را،‌ خارج که می‌شد دیگران او را اسیر دنیا تلقی می‌کردند. امام‌(ره) اشاراتی داشتند در آن درس به نحوی که بعد دستگاه فهمید و آمد فیضیه جلوی درسشان را گرفت و ایشان درس را به مدرسه حاج ملا صادق منتقل کردند و کتاب اربعین قسمتی از همین درسهای اخلاق ایشان است که در سال 1358 از تألیف آن فارغ شدند. تدریس فلسفه را هم ایشان از سال 24 ادامه دادند تا سال 1327 که مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی آمدند قم و ایشان به احترام آقای آشتیانی درس معقول را ترک کردند و بعد که آقا میرزا مهدی به عللی از قم رفتند، حضرت امام‌(ره) فقط یک معاد اسفار را برای چند نفر تدریس کردند. یعنی آقایان جوادی، منتظری و مرحوم مطهری. درس دیگری هم در سطوح داشتند و از سال 1324 درس خارج را از مباحث عقلیه اصول شروع کردند. ایشان متجاوز از دو دوره و نیم اصول را تدریس می‌کردند و درس مرحوم آقای بروجردی را از اول تا حجیت ظن به قلم خودشان نوشته بودند، اما درس مرحوم حاج شیخ را ننوشتند، مگر نکات تازه‌ای را که داشتند. ایشان دیوان قطوری هم در شعر داشتند که ظاهراً اینها گم شده و این قریحه بعدها در اثر غرق شدن در مسائل علمی البته کم شده است.

*کتابهای عرفانی امام‌(ره) از جمله شرح دعای سحر یا اسرار الصلوه محصول چه سالهایی از ایام عمر ایشان بوده است.

امام‌(ره) زمانی که عرفانش شکوفا شد، اولین کتابی که نوشت شرح دعای سحر بود در سال 1347 و همان سال هم گویا با صبیه مرحوم آقای ثقفی ازدواج کردند. کتاب دیگر ایشان مصباح الهدایه فی الولایه و الخلافه است. بخشی است عرفانی در اسماء و صفات که کمتر عارفی می‌تواند به عمق این نوشته پی ببرد. کتابهای دیگرشان شرح بر فصوص و شرح بر مصباح الانس است. اسرار الصلوه هم در واقع موضوعش عرفان است و می‌فرمودند، «در واقع نوعی آداب الصلوه است و اشتباهاً آن را اسرار الصلوه نامیده‌اند.»

*در وادی تقیّدات اخلاقی کدام ویژگی در ایشان برجسته‌تر بود؟

خصیصة دیگری که من می‌خواستم بگویم دوری از غیبت بود. امام حاضر نبودند در مجلس ایشان کسی حرفی را بزند که به ضرر کسی تمام بشود و در جلوگیری از غیبت، اصلاً‌ مقام طرف را رعایت نمی‌کردند و می‌گفتند، «آقا حرف نزن!» به نماز اول وقت و به جماعت هم خیلی مقید بودند. ایشان هر روز می‌آمدند فیضیه و می‌نشستند تا آقای زنجانی نماز می‌خواند و نوافل را می‌خواند و بعد با او برمی‌گشتند. جالب است بدانید که ایشان قلمدانی داشت و با قلم نی می‌نوشت. همه کتابها را هم ایشان با قلم نی نوشته‌اند، مگر بعد از انقلاب که مجبور به تندنویسی بودند و از خودنویس استفاده می‌کردند.

*اندیشة سیاسی حضرت امام‌(ره) و رویکرد ایشان به مسائل و رویدادهای اجتماعی از چه زمانی قوت گرفت.

خانواده ایشان در خمین در شمار خانواده‌هایی بود که مورد ستم قرار گرفته بودند و پدر ایشان جزو شهداست. هر دو اخوی امام‌(ره)، آقای هندی و پسندیده فکر سیاسی داشتند. مجموعاً خانواده، خانواده خیلی مستعدی بود. خمین شهر کوچکی بود، اما افراد زبده خیلی داشت. ارتباط امام‌(ره) با خارج هم قطع نبود. به روزنامه و کتابهای روز هم آن مقدار که در آن زمان مقدور بود، دسترسی داشتند و همین حد هم در آن زمان رسم نبود. ایشان از اول از ظلم و ستم متنفر بودند. در سال 1342 که ایشان فعالیتشان را توسعه دادند، مردم می‌گفتند اصلاً روحانیت از دستگاه چه می‌خواهد؟ ایشان با بقیه فرق داشتند. دوستان مدرس ما آن زمان نامه نوشته بودند به دستگاه ساواک و در آن خواسته بودند که مثلاً ساواک فقط جنبه اطلاعاتی داشته باشد و حق قضاوت و زندان نداشته باشد. یا این که مثلاً فرهنگ دست روحانیت باشد و از این قبیل. من نامه را نزد امام‌(ره) آوردم که ایشان امضا کنند و ایشان هفت هشت خط اضافه کردند و ما هرچه اصرار کردیم امضا نکردند. گفتند، «این را خوب است شما منتشر کنید، اما من غیر از این می‌خواهم.» ما البته نمی‌فهمیدیم ایشان چه می‌گویند. اما پیدا بود که ایشان آزموده بود سه انقلاب قبلی را که ریشه‌ای نبودند: انقلاب مرحوم میرزا شاخه‌ها را زد، انقلاب مشروطه حفظ نظام بود و اصلاحات روبنایی مرحوم کاشانی هم با اینکه مورد علاقه ایشان بود، گویا کارشان را ریشه‌ای نمی‌دانستند و از اینجا فهمیده بودند که باید فکر دیگری کرد.

*در میان شیوه‌های مختلف تفسیر قرآن کریم کدام یک بیشتر مورد پسند حضرت امام‌(ره) بود و اصولاً کدام یک از علما را در فقه و فلسفه و عرفان بیشتر می‌پسندیدند؟

در تفسیر، روش مرحوم فیض را که در مقدم است می‌پسندیدند. در میان علما از نظر فلسفه به صدرالمتألهین خیلی معتقد بودند و از نظر عرفان به قاضی سعید قمی، تا آنجا که کتاب شرح توحید قاضی را پاکنویس و استنساخ کردند. در فقه هم فکرشان ممزوج بود از دو روش آقای بروجردی و مرحوم حاج شیخ. روش حاج شیخ را گرفته بودند از نظر تتبع و بحث و روش آقای بروجردی را گرفته بودند از نظر تتبع.