عبدالحسین خسروپناه، رئیس موسسه پژوهشی حکمت وفلسفه چندی پیش در کانال شخصی خود در تلگرام بحثی راجعه به تعارض میان علم و دین مطرح کرده بود که مشروح آن در ادامه می آید؛

راه‌حل‌هاى تعارض علم و دین

متفکران غربی و اسلامی برای حل تعارض علم و دین، به راه‌حل‌هایی تمسک کرده‌اند. برخی به تفکیک زبانی علم و دین رو آوردند. تفکیک زبانی بدین معناست که زبان دین، ابزارانگار و زبان علم، واقع‌گرا یا اینکه زبان دین، واقع‌گرا و زبان علم، ابزارانگار است. تمایز زبانی علم و دین می‌تواند تعارض‌های گزاره‌ایی را حل کند. تفکیک قلمرو علم و دین و انحصار هر یک از علم و دین به موضوع معین و دخالت نکردن در موضوع دیگری، می‌تواند تعارض علم و دین را حل کند. راه حل دیگر، تفسیر علمی آموزه‌های دینی است. اگر معنای ظاهری آیه یا روایتی با دستاورد علمی تعارض پیدا کرد؛ دست از معنای ظاهری برداشته و دیدگاه علمی را بر آن حمل کرده و تفسیر علمی از آیه یا روایت ارایه می‌کنیم. دسته‌ای نیز به بررسی یقین و ظن در معرفت دینی و معرفت علمی و با تقدم یقین بر ظن، به حل تعارض پرداختند. پس راه‌حل‌های تعارض علم و دین عبارتند از: تفکیک زبانی علم و دین، تفکیک قلمرو علم و دین، تفسیر علمی دین و بررسی یقین و  ظنّ معرفتی است. برخی دیگر بر این باورند که اگر علوم تجربی، بر مبانی و جهان بینی الهی بدست آیند و علم دینی تولید گردد؛ تعارض علم و دین برچیده می‌شود. اینک به نمونه‌هایی از حل تعارض علم و دین که متفکران بیان کرده‌اند، اشاره می‌کنیم:

یکی از راه‌حل‌های تعارض علم و دین، تفکیک قلمرو علم و دین است. این تفکیک با رویکردهای مختلفی بیان شده است.

*رویکرد گالیله:

کوشش گالیله، به مدلى مکانیکى از جهان انجامید و با بهره‌گیرى از فرضیه‌هاى ستاره‌شناسانی همچون: کپلر، کپرنیک و تیکو براهه، و با استفاده از ابزار ریاضى‌ و ترکیب نظریه و آزمایش، به مسئله  زمین گردشى و خورشید مرکزى، حکم راند. وى بر این باور بود که این نظریه قطعی با متون مقدس تعارضى ندارد؛ البتّه در صورتى که تفسیر صحیحى از آن عرضه گردد. گالیله،خداوند متعال را نگارنده  کتاب تکوین طبیعت و فرستنده  کتاب تدوین وحى دانست و نمی‌توان با وجود سرچشمه  واحد دو معرفت، تعارض پدید آید.گالیله با دو روش به حل تعارض پرداخت: نخست، باید متشابهات کتاب مقدس با محکمات علم جدید، تفسیر گردد تا چالش میان علم و دین حل گردد.دوم، باید قلمرو دین از قلمرو علم تفکیک شود. کتاب مقدس، در بردارندهمعارف معنوى- نه حقایق علمى-است و به کار رستگارى انسان بر می‌آید. 

نگارنده بر هر دو راه حل گالیله ملاحظه دارد؛ ملاحظه نخست این است‌که منشأ راه‌حل‌های گالیله، تعارض‌های علم مدرن و دین مسیحیت است و نمی‌توانند بر ادیان دیگر جاری و ساری باشند.دومین ملاحظه این است‌که چرا و به چه دلیل کتاب مقدس، متشابه و علم جدید، محکم تلقّى شده است؟ به ویژه اینکه نظریه‌های علمی، توان ارایه نتیجه  قطعى و یقینى را ندارند.ملاحظه سوم این است‌که دین و وحی الهی، توسط حق تعالی نازل گردیده و انحصار آن به معارف معنوی توسط بشریت، دخالت بی‌دلیل در فعل و وحی الهی است.

*رویکرد کانت:

امانوئل کانت، فیلسوف آلمانى قرن هیجدهم، با توجه به تعارض‌های علم مدرن و دین مسیحیت و نقد عقل نظری و تبیین ضرورت نظام اخلاقی و کارکرد عقل عملی به تفکیک قلمرو علم و دین پرداخت.وی، وظیفه  علم را کشف عالم طبیعت و وظیفه  دین را راهنمایى و روشن‌گرى، ایثار اخلاقى و آرامش بیش‌تر و جامع‌تر و ضمانت اجرایى وجدانیات اخلاقى معرفى کرد و دین را در اعتقاد به خدا و اختیار و وجود نفس انسان منحصر ساخت.  مهمترین نقد بر راه حل کانت، انحصار بی‌دلیل قلمرو حداقلی دین الهی است.   

*رویکرد فیلسوفان اگزیستانسیالیست:

اگزیستانسیالیسم، یکى دیگر از مکاتب فلسفى معاصر است‌که به دو نحله  الهى و الحادى منشعب می‌گردد. کارل بارث، متفکر سوئیسى، قلمرو دین را در درمان دردهاى مشخصى منحصر مى‌نماید و مسائل و مباحث علمى را از عرصه  دین دور مى‌سازد. همچنین رودولف بولتمان، ایمان به گزاره‌هاى دینى و مذهبى را براى مرتفع ساختن دلهره‌هاى انسانى و تشویش‌هاى روحى ضرورى مى‌داند؛ یاسپرس، اندیشه  خدا را براى جامعه و برقرارى نظم و هماهنگى لازم مى‌شمارد. مارتین بوبر، به تفکیک رابطه  شخص با شخص و رابطه  شخص با شىء و انحصار علم به رابطه  دوم و دین به رابطه  اوّل اقدام مى‌کند و خلاصه اینکه با جداانگارى گستره  شریعت از گستره  علم، به تعارض علم و دین پاسخ مى‌دهد. 

به نظر نگارنده، تلقّى اگزیستانسیالیست‌ها از دین و دین حداقلى، حتّى در دین مسیحیت هم ناتمام است؛ گرچه کارکردهاى دین از دیدگاه آنها صحیح است. متون دینى، نقش مؤثرى در تبیین دین‌شناسى و گستره  آن دارند؛ در ضمن، دین به رابطه  شخص باشىء نیز مى‌پردازد و از عالم طبیعت نیز گزارش مى‌دهد.

در ادامه به دیدگاه افراد مختلف درباره رویکرد تفکیک زبانی اشاره می شود؛

*دیدگاه گالیله: 

گالیله، علاوه بر رویکرد تفکیک قلمرو علم و دین، به رویکرد زبانی هم رو آورد. وی برای نجات از محاکمه، زبان علم را ابزارانگار و زبان دین را واقع‌گرا دانست تا مشکل تعارض زمین گردشی علم با زمین مرکزی دین را حل کند. این رویکرد را گالیله قبول نداشت و زبان علم را واقع‌گرا و زبان دین را ابزارانگار شمرد تا به زعم خود، با محکمات علم به تفسیر جدید متشابهات دین بپردازد و مشکل تعارض را حل کند.

*دیدگاه اوسیاندر:

اندریاس اوسیاندر (۱۵۵۲ ـ ۱۴۹۸.م) مقدمه‌اى بر کتاب دگرگونى‌هاى کُپرنیک نوشت و در آن کوشید تا این کتاب را براى جامعه  علمى و متألّهان کلیسا خوشایند سازد. او معتقد بود که فرضیه  خورشید مرکزى صرفاً  ابزارى مناسب براى پیش بینى حرکاتِ اجرام سماوى است و تفسیرى منطبق بر واقع از علل حرکات اجرام سماوى نیست. علم، مصنوعات ریاضى را صورت‌بندى مى‌کند؛ امّا الهیات واقعیت را توصیف مى‌نماید. 

*دیدگاه دوهم:

برخی از فیزیک‌دانان و ریاضى‌دانان اواخر قرن نوزدهم، مانند پى‌یر دوهم، نیز به ابزارانگاری زبان علم رو آوردند. دوهم، در کتاب «ساختمان و هدف تئورى‌هاى فیزیکى»، گزارش می‌دهد که فیزیک سماوى از قدیم، ابزارانگار و فیزیک زمین، واقع‌گرا بوده و در نزاع گالیله و کلیسا باید به کلیسا مى‌آموختند که فیزیک سماوى و ارضى، ابزارانگار است؛ یعنى قواعد فیزیکى از واقعیت خارجى گزارش نمى‌دهند و تنها ابزارى براى زندگى بهترند. وجود تئورى‌هاى کارساز در عالم نادیده‌ها و ترم‌هاى تئوریک در تئورى‌هاى علمى و ریاضى بودن آراى علمى، مؤیّد این دیدگاه است. مفاهیمى، مانند اتم، انرژى، انتروپىو... جملگى ترم‌هاى تئوریک‌اند که از استقراى مبتنى بر حس به دست نیامده‌اند؛ بنابراین، یکى از ادله  ابزارانگارى علم این است‌که نظریات علمى، متضمن ترم‌هاى تئوریک است‌که واقعاً تصویر عالم خارج نیستند؛ بنابراین، انرژى و ... ترم‌هایى هستند که ما ساخته‌ایم، نه اینکه بر مسمّاى واقعى و خارجى دلالتى داشته باشند؛ بدین‌ترتیب، تئورى‌هاى علمى، افسانه‌هاى مفیدند و هیچگاه با آموزه‌هاى دینى که حکایت از واقع دارند، به چالش بر نمى‌خیزند. شایان ذکر است که راه‌حل دوهم، در تعارض علم و دین، تنها در گستره  تئورى‌هاى کار آمد است و همه نمونه‌های  تعارض میان قوانین علمى و آموزه‌هاى دینى را شامل نمى‌شود؛پس باید نسبت به تعارض ظاهری گزاره‌های علمی- تجربی واقع نما با گزاره‌های دین، چاره  دیگری اندیشید.

*فلسفه پوزیتیویسم و تحلیل زبانی:

برخى از فلسفه‌هاى معاصر غرببرای حل تعارض، به زبان دین و زبان علم رو آورده وارز این طریق، گزاره‌هاى علمى و دینىمتعارض را تفکیک کردند. پوزیتیویست‌ها، زبان دین و گزاره‌هاى دینى را فاقد معنا و تنها گزاره‌هاى تجربه‌پذیر را معنادار دانستند. فلسفه  تحلیل زبانى و افرادی مانند: بریث ویث، زبان دین را نمادین و سمبلیک و غیرشناختاری خواندند.  گرچه غیرشناختاری خواندن زبان دین و شناختاری دانستن زبان علم یا بی‌معنا دانستن زبان دین و معنادار خواندن زبان علم، تعارض را حل می‌کند؛ ولی اینگونه حل کردن به معنای پاک کردن صورت مسأله و حاشیه راندن دین است. اگر دین الهی از سوی خدای سبحان، برای هدایت بشر نازل شده باشد؛ بشر چه حقی دارد در دین الهی تصرف کند و گزاره‌های دینی را غیر واقعی بداند.

*دیدگاه استیس:

والتر استیس، فیلسوف تحلیلى انگلیسى در حل تعارض علم و دین، به رویکرد جداانگارانه رو آورد. وى، آموزه‌هاى دینى را اسطوره و صورت‌هاى خیالى معرفى کرد؛ صورت‌هایى که به معانى حقیقى‌شان دلالت ندارند؛ بلکه به طریقه‌اى از زندگى و حقیقتى ژرف‌تر اشاره مى‌کنند. وى، گوهر دین را عرفان دانسته و در بیان ویژگى‌هاى احساس و حالت دینى مى‌نویسد:«منطقى است‌که بگوییم وقتى انسان‌هاى معمولى، به تعبیر خودشان نوعى احساسات دینى دارند، چه همراه با تصور آگاهانه‌اى از خدا در اذهانشان باشد، چه بدون آن، چه در نماز و نیایش در کلیسا، چه در میان صحنه‌هاى طبیعت، شکوه و هیبت و برافراشتگى کوه‌ها، غروب‌هاى آفتاب یا دریاها، چنین احساسات دینى مبهم، بى‌صورت، نامعلوم، تقریباً بیان ناشدنى، ضعیف، تیره و خموش، انگیختگى اعماق بینش عرفانى‌اند.» دین‌شناسى استیس نیز با ادیان آسمانى به ویژه اسلام سازگارى ندارد؛ علاوه بر این که تبیین وى از عرفان نیز با مشارب مختلف عرفانى ناسازگار است و در ضمن دین باید براى بیان طریقه  زندگى از واقعیّت و جهان هستى گزارش دهد.