سال‌هاست فیلمنامه می‌نویسد به سبک و سیاق خودش! قرارگاه مسکونی و سه در چهار نشان داد که کمدی و طنز خاص خودش را دارد. سال گذشته به برنامه خندوانه آمد و با استندآپ کمدی‌هایش بین مردم به علی مشهدی به شهرت رسید. دیروز عکسی در اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت ازدواج کرده است. با او درباره این اتفاق مهم زندگی‌اش هم‌صحبت شدیم.

ازدواج در سن 44 سالگی؛ چرا دیر به فکر تشکیل زندگی مشترک افتادید؟

سال‌ها به دلیل نگهداری از خواهرزاده‌‌ام ازدواج نکردم. چند سال هم مشکلات مالی داشتم؛ از سال 90 تا 93 مدیران وقت تلویزیون به من کار نمی‌دادند و این باعث شد خیلی بی‌پول شوم. سال قبل اوضاع مالی‌ام بهتر شد، مادرم مریض بود، رفتم پیشش گفت من یک پسر بیشتر ندارم و آرزویم این است که عروسم را ببینم. منم که هرجا کارم گیر می‌کند، پیش امام رضا(ع) می‌روم؛ بدوبدو رفتم پشت پنجره فولاد! همانجایی که می‌دانم آرزوهایم دست‌یافتنی می‌شوند!

پس اعتقاد زیادی به امام رضا(ع) و پنجره فولاد دارید؟

بله، خوشحال یا ناراحت باشم، می‌روم آنجا! زورم به کسی نمی‌رسد؛ می‌روم آنجا، کارهایم روبه‌راه است، می‌روم حرم امام رضا(ع) و...

علی مسعودی: برای ازدواج بدو بدو رفتم پشت پنجره فولاد

خوش به حالتان جای خوبی برای برآورده شدن آرزوهایتان انتخاب کرده‌اید؟

جایی که من انتخاب کرده‌ام، متعلق به همه است؛ فقط بستگی به اعتقاد آدم‌ها دارد. معتقدم امام رضا(ع) مرا خیلی دوست دارد. سه سالی که به من کار نمی‌دادند و مثل توپ فوتبال به این طرف و آن طرف شوتم می‌کردند، رفتم پیش امام هشتم و گفتم: آقا اینها مرا با توپ فوتبال اشتباه گرفته‌اند، خودت به دادم برس! خدا را شکر به دادم رسید.

وقتی مادرم گفت باید زن بگیری، رفتم پشت پنجره فولاد و گفتم یا امام رضا(ع) خودت می‌دانی از مال دنیا چیز زیادی ندارم با 43 سال سن هرجا برای خواستگاری بروم، می‌پرسند چی داری؟ جوان 23، 24 ساله هم نیستم که بگویم آینده دارم، آینده‌ام همین حالاست. از آقا خواستم خودش شرایط ازدواج را برایم مهیا کند، امام رضا(ع) هم درست کرد و من دو روز قبل ازدواج کردم.

پس مادر را به آرزویش رساندید.

بله،‌ مادرم عروس خانم را دید و پسندید! اما چون حال جسمی‌اش خوب نیست برای مراسم عقد نتوانست به تهران بیاید. ما قرار است بزودی به مشهد برویم و در آنجا هم با حضور مادر و اقوام مراسمی برگزار کنیم.

در برنامه خندوانه خاطرات معمولا مربوط به خانواده است و الان هم که ازدواج کرده‌اید و قرار است خانواده تشکیل بدهید، به نظرتان خانواده چگونه می‌تواند، پشتوانه‌ای برای موفقیت باشد؟

چند روز قبل با علی تبریزی (قهرمان سه دوره پرورش اندام جهان) همسفر بودم. او می‌گفت همه موفقیت و پیشرفتش را مدیون همسرش است و در طول زندگی مشترک 20 ساله‌اش با حمایت‌ هایی که از وی کرده، باعث شده تا در حرفه ورزشی‌اش موفق شود.

این تجربه دوستم بود درباره زندگی مشترک، اما من تازه ازدواج کرده‌ام و هنوز در این‌باره نمی‌توانم نظر بدهم، اما تجربه زندگی در خانه پدری به من ثابت کرد که خانواده پشتوانه مهمی برای موفقیت است. همیشه می‌گویم من هرچه دارم از دعای خیر پدر و مادرم است؛ در دنیا هیچی مهم‌تر از دعای والدین نیست.

شهرت در ازدواج شما و انتخابتان نقش داشت؟

شهرتم برای همسرم اهمیت ندارد. به نظر او من آدم بزرگی هستم، چون هفت سال است از خواهرزاده‌ام مراقبت می‌کنم. من بسیار خانواده‌دوست هستم. معتقدم شهرت مثل طبل می‌ماند؛ چندصباحی صدایش می‌پیچد، اما باید ظرفیت داشته باشی وقتی معروف می‌شوی سوءاستفاده نکنی، دل کسی را نشکنی و... در همین دوره است که خدا نگاهت می‌کند تا ببیند چقدر جنبه داری؛ اگر دل کسی را نشکنی، به مردم بی‌احترامی نکنی و... خدا بیشتر بغلت می‌کند وگرنه ولت می‌کند و وای به روزی که خدا بنده‌اش را رها کند. دعای همیشگی‌‌ام این است؛ خدایا مرا از بغل خودت رها نکن.

شاد زندگی کردن به چه چیزهایی نیاز دارد؟ آیا پول می‌تواند شادی‌آور باشد؟

من بی‌پولی را تجربه کرده‌ام. پول شاید خوشبختی نیاورد، اما جلوی خیلی از بدبختی‌ها را می‌گیرد. با قناعت می‌توان به آرامش دست پیدا کرد. اگر زیاد سخت نگیری، می‌توانی شاد باشی. می‌گویند هر گلی، خاری هم دارد. برای لذت بردن از گل باید حواست باشد، دستت سمت خار نرود! ‌اگر قانع باشی و سخت نگیری، شادی هم خودش می‌آید.