به همان اندازه که سینمای ایران از فقر سناریو رنج می‌برد و برخلاف سینمای ایران که کارگردانانش از نویسندگانش بهترند، در تلویزیون ایران این همتای مقام کارگردان در سینما، یعنی سردبیر است که کیمیاست. واقعیت این است که مدیران صدا و سیما نمی‌خواهند بپذیرند که برنامه‌سازی در رادیو و تلویزیون بیش از آنکه شبیه ساخت تیزر تبلیغاتی باشد و حتی قبل از آنکه از جنس فیلمسازی باشد، از گونه روزنامه‌نویسی است. ژورنالیسم در جهان امروز محدود به مطبوعات و نشریات نیست و به رادیو و تلویزیون هم تسری یافته است و در واقع این آمیزه پیام و بیان است که روزنامه‌نویسی و ژورنالیسم را می‌سازد و این تعبیر از برنامه‌سازی به‌مثابه روزنامه‌نگاری، هنوز در ایران به اندازه کافی درک نشده است. صدا و سیمای ما هنوز یک سازمان اداری است همچون وزارت فلان و سازمان بهمان با کارمندان فراوان که هر روز یک وظیفه مشخص نهادی، حاکمیتی را انجام می‌دهند و آن وظیفه هم پر کردن آنتن است. سازمان‌دهی صداوسیمای ایران به‌گونه‌ای است که کوچکترین رقابتی در آن مجال نمی‌یابد چون قرار است همه زیر سقف یک نهاد واحد فعالیت کنند. برای توضیح این اداعا فکر کنید وزارت ارشاد اسلامی تصمیم بگیرد همه روزنامه‌ها را به یک روزنامه بدل کند که صفحه اول آن اطلاعات، صفحه دوم آن همشهری، صفحه سوم آن کیهان، صفحه چهام اعتماد، صفحه پنجم رسالت، صفحه ششم هفت صبح، صفحه هفتم ایران و البته صفحه آخرش سینما باشد! در چنین روزنامه‌ای چه فرقی میان سید محمود دعایی، حسین شریعتمداری، الیاس حضرتی و فریدون جیرانی است؟ چه کسی انگیزه رقابت دارد؟ ولو آنکه روزنامه مذکور هشتاد صفحه شود؟

گفته‌اند که هر روزنامه/ رسانه‌ای طعم سردبیرش را می‌دهد و روزنامه/ رسانه‌ای که سردبیر نداشته باشد هیچ طعمی نمی‌دهد. مشکل رادیو و تلویزیون ما این است که سردبیر ندارد. هیچ شبکه‌ای به معنای دقیق کلمه، سردبیری نمی‌شود و انگیزه رقابت با شبکه دیگر را ندارد. چند برنامه موفق مانند نود، خندوانه و... هم چون سردبیر دارند و اتاق فکر و انگیزه رقابت، سرپا هستند اما درست به اندازه همین سردبیران، افرادی از درون و بیرون سازمان وجود دارند که آنها را از پا در آورند مانند تلاش برای حذف هفت (فریدون جیرانی)، مردم ایران سلام (محمدرضا شهیدی‌فر)، شب شیشه‌ای (رضا رشیدپور)و... که همه در نوع خود، برنامه‌های موفقی بودند چون طعم سردبیرشان را می‌دادند و البته متاسفانه قربانی همین ستاره‌سازی شدند در کشوری که ستاره شدن گناه است و همه شما را به عادی‌سازی و معمولی شدن و درویش‌مابی و نهان‌روشنی سوق می‌دهند. 

با وجود این اگر نخواهیم فقط تلخ‌اندیشی کنیم باید از رویکرد نسل تازه برنامه‌سازی در صدا و سیما استقبال کنیم و برنامه‌هایی مانند صدبرگ، چرخ و 180 درجه را به فال نیک بگیریم. برنامه‌هایی که سردبیر دارند. بدون شک شم و سابقه مطبوعاتی منصور ضابطیان، برادران صفاریان و سید مرتضی فاطمی در این توفیق مهم بوده است. فاطمی در سردبیری مجله پنجره هم نشان داده بود که به عنوان نسل تازه روزنامه‌نگاران اصولگرا، نمی‌خواهد فقط از دریچه ایدئولوژی به روزنامه‌نگاری بنگرد و می‌داند ذات ژورنالیسم به‌عنوان یک تکنولوژی فرهنگی، بر تکثرگرایی بنا شده است. اگر مهدی نصیری و وحید یامین‌پور یا امید روحانی و کیومرث پوراحمد ساعت‌ها هم روبروی هم می‌نشستند برنامه جذابی نمی‌شد که خلق دوقطبی‌ها و دوگانه‌ها کار را جذاب می‌کند آن هم در برنامه‌ای که به صراحت از جناح‌بندی حزب‌اللهی/ روشنفکر در دهه 60 و 70 حرف می‌زند. من با وجود نقدهای جدی جدی که بر رفتار بخش‌های خبری و سیاسی صدا و سیما به خصوص در برخورد با دولت و جبهه اصلاحات دارم، فکر می‌کنم آقایا سرافراز و پورمحمدی به جای گله از کمبود بودجه، اگر بدنه مطبوعاتی کشور را وارد کار (و نه کارمندی) با صدا و سیما کنند و برنامه‌های صدا و سیما را برون سپاری کنند و خود تنها وظیفه نظارت را برعهده بگیرند، بسیار موفق‌تر از یک تلویزیون دولتی خواهند شد و با درآمد آگهی می‌توانند خود را اداره کنند. واقعیت این است که از زمانی که دولت پهلوی تلویزیون خصوصی را دولتی کرد تا امروز با همه احترامی که باید برای کارمندان صدا و سیما قائل شد، این نهاد به آن اندازه که فربه شده، کارآمد نشده است و بلای دولتی بودن، آفت جانش شده که فقط نگاه ژورنالیستی هم یکی از نمادهای آن است. 

تمام توفیق نسبی شبکه‌های ماهواره‌ای در این سال‌ها، جذب روزنامه‌نگاران موفق و حتی متوسط و اداره آنان ذیل نگاه ژورنالیستی و سردبیری قوی بود. ما با صدا و سیما در دید سیاسی اختلاف داریم اما در ایجاد یک فضای امن فرهنگی برای مخاطب و خانواده ایرانی که در معرض تهدید سبک زندگی دگرباشانه است چرا نتوان در همین رادیو و تلویزیون میهنی برنامه

‌های سرگرم‌کننده، تفکربرانگیز و پرمخاطب ساخت؟ موقع پخش 90 و خندوانه و شب کوک و حتی همین هفت (با اجازه بهروز افخمی) به شدت حراف، چند نفر به «من و تو» یا «بی‌بی‌سی» نگاه می‌کنند؟ چرا سریال مثل «شهرزاد» یا برنامه‌ای مثل «دید در شب» از صدا و سیما نمی‌تواند پخش شود؟ ای کاش آقایان سرافراز و پورمحمدی یک بار امتحان کنند و هنگام پخش برنامه شصت دقیقه از بی‌بی‌سی فارسی، برنامه « دید در شب» و هنگام پخش سریال گوزل از شبکه جم، سریال شهرزاد را پخش کنند تا احیای صدا و سیما را به چشم ببینند. وقتی شب‌کوک کپی شده از استیج مخاطب دارد و وقتی فریدون آسرایی می‌تواند روی صحنه رونق را حداقل از رها اعتمادی بگیرد، چرا امساک می‌کنیم؟ ای کاش همتای مدیران شبکه‌های مختلف، سردبیرانی وجود داشتند که انگیزه رقابت داشتند و می‌خواستند به قول معروف، پوز حریف را به خاک بمالند! ای کاش نصف و حتی یک دهم کسانی که در صدا و سیما کارمند داریم و مدیر، روزنامه‌نگار داشتیم که برای به دست آوردن یک داستان خوب برای گزارش، روایت و گفتگو می‌جنگیدند... ای کاش با فشار مردان نیمه پنهان (!!!) همین حداقل میزان جرات و جسارتی که در مدیران جدید صدا و سیما هست، نخشکد!