غلامحسین ابراهیمی دینانی (چهره ماندگار فلسفه ایران و عضو مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران) می گوید:

قومی به هوای حج در قطع بیابان‌ها/ جمعی ز نشاط می در طوف گلستان‌ها

یک طایفه دیگر با داغ غمت فارغ/ هم از طلب این‌ها، هم از طرب آن‌ها

نه راه به دیری شب، نه روز به معبدها/ خوردند بسی خون‌ها کندند بسی جان‌ها

در این شعر مرحوم عبدالرحمن جامی در عالم تخیل شاعرانه خود سه قوم را تصور و مردم را به سه طایفه تقسیم کرده است؛ نخست قومی که در طلب حج و راه رسیدن به کعبه پیاده طی طریق می‌کنند و طالب مقصود هستند، قوم دیگر به دنبال طرب و نشاط در گلستان‌ها و گلزارها مشغول عیش هستند اما طایفه سوم کسانی هستند که نه فکر باغ و گلزار هستند و نه در طی بیابان و رسیدن به کعبه هستند، اینها سر به جیب و تفکر فرو برده‌اند و مقصود طلبشان حقیقی و اندیشیدن به معشوق حقیقی است.

طایفه سوم هم نوعی سلوک را در پیش گرفته‌اند و به این معنی هم اهل گلزار و ریاضت هستند و هم نیستند. جامی از این بیان می‌خواهد بگوید که طایفه سوم ارجح و بالاتر نسبت به دو طایفه دیگر هستند.

هر انسانی مطلوبی دارد و هیچ انسانی بدون مطلوب نیست، اما هر کس به نوعی به دنبال مطلوب می‌رود، از این سه مرحله به اعتقاد من مادامی که ما ندانیم چقدر می‌توانیم بیاندیشیم و به چه چیز می‌اندیشیم نمی‌توانیم بدانیم، به چه چیز باید امیدوار و چه کاری می‌توانیم انجام دهیم، بنابراین آنچه که اصالت دارد اندیشیدن است و ما باید راه درست اندیشیدن را بدانیم.

ما با اندیشیدن حقایق فیزیکی جهان را درک می‌کنیم، اما حقایق فیزیکی جهان نمی‌توانند اندیشه ما را دریابند، ذکر و فکر هر دو تؤامان با هم هستند، فکر اندیشیدن و ذکر یعنی یادآوری و توجه حق تبارک و تعالی است، ذکر بی‌فکر بی‌اثر و فکر بی ذکر، بی‌اثر و جامد است.

انسان همیشه در اکنون و اینجا است، هیچ آدمی نیست که اکنون و اینجا نداشته باشد، اما هر انسانی که همواره در این اکنون و اینجا زندگی می‌کند دو چیز دیگر نخست خاطره و دوم خواهش دارد. انسانی را تصور کنید که در اینجا نشسته اما هیچ خاطره‌ای ندارد، حتی در اکنون و اینجا نیز قرار ندارد و در واقع زمان را از دست داده است.

زمان چگونه از دست می‌رود؟ شاید کسی تصور کند یک کاری را باید انجام می‌داده اما نداده و زمانش را از دست داده، اما این معنی دقیق از دست دادن زمان نیست، این یعنی فرصت از دست دادن. به معنی واقعی کلمه زمان از دست رفته یعنی کسی که هیچ خاطره‌ای ندارد و این یعنی اکنون و آینده نیز ندارد.

در نهایت انسان باید با ذکر، فکر کند، مشکل دنیای امروز این است که افراد فکر می‌کنند اما بدون ذکر! زمانی که فکر بدون ذکر آمد گرفتاری‌ها، سطحی‌نگری‌ها و مشکلات ایجاد می‌شود، بنابراین با ذکر، فکر انسان هم اصالت پیدا می‌کند.