فیلم «نهنگ عنبر» با سیاق و روال کمدی های رایجی که در طول یکسال اخیر ساخته شده، بسیار متفاوت است. جنس، لحن و ریتمش از مدل کمدی های تخدیری رایج نیست. فیلمنامهای دارد که دیدگاهی تقریبی به فرهنگ عامه پنجاه سال گذشته دارد و برای خنداندن مخاطب، از مدل های تخریبی رایج بهره نمیبرد.
روایت فیلم راجع به «ارژنگ صنوبر» است که در خانوادهای زیست میکند که مادرش دلبستگی های پوشالی و ساده انگارانهای نسبت به زندگی دارد. به همین دلیل است که همسر(نادر سلیمانی) و ارژنگ را ترک میکند. کاراکتر مادر خیلی زود از فیلم حذف می شود اما اثرش را تا پایان فیلم می توان درک کرد. اوج آمال های مادر ارژنگ، یافتن ژیگولویی تازه،کوچ به غرب و زندگی در «یوناینت استرس» است. فرار مادر قبل از انقلاب اتفاق می افتد و به صورت ناپیوسته، وضعیت، دلایل مهاجرت و ترک میهن پس از انقلاب، در کاراکتر رویا، به صورتی کاملا آسیب شناسانه دنبال می شود. از دیدگاه مولفان، «هیچ خواهی» «ناکجاآبادی»هم نسلان مادر ارژنگ تا نامزدش رویا (مهناز افشار)، پشتوانه عقلانی و منطقی ندارد و خلاهای فرهنگ عامه است که اصالت زندگی در سرزمین مادری را از بین می برد.
وضعیت داخلی لبریز از تعدد نقصان است چه فردی، چه جمعیتی،چه اقتصادی و چه اجتماعی. حُسن نهنگ عنبر در سیر آسیب شناسانه اش این است که تاریخ به قبل و بعد اجتماعی پس از سال 57 تقسیم نمیشود، چون فیلم روی جمعیت زنانه و حوائج اتوپیاخواهی اش تاکید دارد و از قیاس دو شرایط زیستی متفاوت اجتماعی تاریخی پرهیز کرده است . آنچه دستمایه دراماتیک است؛ مدل زیستی مادر ارژنگ است که با کاراکتر رویا دنبال می شود. هر دو دلبسته عکس گرفتن زیر مجسمه آزادی اند، هر دو زندگی متعارف خویش را رها میکنند و دلخوش به همان قاب عکس می شوند.
مولفان اثر هر دو نمونه زنانه و دلبستگی هایشان را بی پروا نقد میکند. مادر ارژنگ به قول این کاراکتر تا قبل از فرار با ژیگولو ی عکاس، تمام وقتش در جلوی میز آرایش و سشوارش می گذارند، گویی به اندازه یک عمر خود را بزک می کند تا با ژیگولو کنار مجسمه بزرگ عکس بگیرد. نامزد ارژنگ به قول خود او، هر چه در معرض محصولات مدیایی وارداتی بیشتری قرار می گیرد، پای گریزش از میهن تندتر می شود. اما نهنگ عنبر صادقانه فرهنگ عامه زنانه را با بی پروایی مثال زدنی، طی 50 سال اخیر مورد نقد قرار می دهد.
رویکرد نقادانه اجتماعی فیلم به همین نخ دراماتیک خلاصه نمی شود، بلکه نخ های دیگری را می توان در فیلم جستجو کرد. در بازنمایی ابتدایی محیطی، نهنگ عنبر با پس زمینه موسیقایی به مخاطب و بعد به مدیران فرهنگی اثبات می کند که فرهنگ عامه دهه شصت، بشدت تحت تاثیر فرهنگ پس مانده گذشته و فرهنگ لوس آنجلسی است. آیا در این گذار سیاسی،تولید فرهنگی دیگری توانست جایگزین شود و فرهنگ عامه دهه شصت را تحت تاثیر قرار دهد؟ پس از چندی ارژنگ با فرناز ازدواج می کند و توضیح می دهد که یا کانال دی ترکیه را تماشا میکردند، یا مهمانی می رفتند یا دعوا میکردند. یعنی خلاء تولید فرهنگی بومی که بر شکل دهی فرهنگ عامه موثر باشد جایش خالی است. فرهنگ عامه قالب شکل گرفته ای ندارد و بلوغ و هدفمندی در کاراکترهای فیلم به همین دلیل شکل نمی گیرد. یعنی رویا پرسوناژ کم عقل فیلم هنوز در حال و هوای کلاغ دم سیاه زندگی می کندو به همین دلیل است که بیهوده وارد مسیر نه چندان روشنی با دکتر می شود.
«نهنگ عنبر» در واقع مجموعه ای از نخ های فراوانی را برای نقد اجتماعی دنبال میکند. یکی از اساسی ترین لحظات در نیم ساعت دوم فیلم اتفاق می افتد. پرسوناژ خیلی جذاب «پناه گردشگری» (رضا ناجی) تنها رفیق ارژنگ و پدرش پاسپورت جعلی درست میکند وپس از یک دهه امتیاز نشر و انتشار روزنامه را می گیرد بعد وارد حوزه نامقدس «بساز بفروشی» می شود. شخصیت پناه خود دستمایه ای برای یک فیلم سینمایی مستقل می تواند باشد. «شعبان بی مخ ها معاصر» که در دهه شصت مشغول به فعالیت های زیرزمینی بودند و در اواخر دهه هفتاد دفاتر چند منظوره تاسیس می کردند و در اواخر همان دهه روزنامه دار شدند.
اما فیلم یک عطف اساسی فوق العاده دارد که خیلی بیشتر از عبارت هوشمندانه را می توان در موردش به کار برد. گلی که حمید استیلی به آمریکا می زند، سرآغاز اتفاقات تازه ای است که با توجه به سانسور و ممیزی بی دلیل فیلم نشانگان عمده فیلم از بین رفته اند. دقیقا زمانی که گل استیلی نشان داده می شود خبر طلاق رویا توسط فرناز به ارژنگ منتقل می شود. رویا از همسر اَلکی و قماربازش که اخیرا زیر سرش بلنده شده جدا شده، نکته جالب برای اتوپیابازان خیال پردازانی که با تصور سرزمین آزادی و شهر فرشتگان خیال خام بافته اند ونقطه عطف زندگی خود را عکس نگاری زیر مجسمه دلفریب آزادی می دانند، فرو ریزی هیبت شهر فرشتگان است. عاقبت زندگی با مردی الکی، عدم توانایی پرداخت هزینه های یک پر کردن ساده دندان و طلاق سرانجام زندگی در شهر فرشتگان برای رویاست.
نهنگ عنبر با عطف دقیق بصری گل حمید استیلی موضوع طلاق رویا را بر ملا میکند و جالب اینجاست که در نخستین برخورد با یک المان ساده ریخت شناسی اقتصادی خوبی را مطرح میکند. مهناز افشار دندانش درد میکند و برای درمان دندان خود به ایران آمده است. فیلم خیلی زیربینانه با دستمایه دندان درد رویا به مسئله بهداشت و هزینه های پزشکی در شهر فرشتگان می پردازد. ارژنگ در تیمار کردن رویا همتا ندارد اما رویا چشم ارژنگ را به خوبی ببیند. شاید ذات ارژنگ را نمی بیند یا اینکه دلش نمی خواهد پشت ستاره حلبی، قلب طلایی ارژنگ را درک کند. الگوی اصلی زنانه، مادر ارژنگ است، اتفاقا مادر ارژنگ مهمترین پرسوناژ فیلم است که اثرش زندگی ارژنگ را تحت الشعاغ قرار می دهد. با دیدن نسخه مثله شده نهنگ عنبر می توان حدس زد چه لحظات بکر و عالی در فیلم بوده که تلف شده اند. متاسفانه در ممیزی هنوز به این بلوغ نرسیده ایم که مفهوم به محتوا اصالت دارد. وقتی مفهوم نیکو و زیباست چرا فرصت داده نشد که محتوای فیلم بسط بیشتری داشته باشد با لحظات جذابتر.
اما نکته مهمتر در مورد این فیلم این است که نهنگ عنبر محصول روشنفکری مردمی است. عبارت «روشنفکری بومی و مردمی » در مورد این فیلم و بخشی از جریان اصلی سینما، نیاز به بسط و توضیح بیشتری دارد. ترجمان «روشنفکری بومی» که مردم به مدل سینمایی آن اقبال نشان می دهند نوعی تفکرنمایی شبه انتلکتئولی مبتنی بر خودباختگی نیست. به اعتقاد نگارنده هر متفکری اعم از نویسنده و سینماگران در هر برهه زمانی با غلطهای فرهنگ عامه چالش کند و پیش فرض ها و آمال های غلط رایج در فرهنگ عامه را به چالش بکشد باید او را ستود. این مدل روشنفکری که هراس از نقد فرهنگ عامه ندارد مردمی و ستودنی است. فیلم نهنگ عنبر ادامه آثار ارزشمندی است همچون در دنیای تو ساعت چنده؟! ، ادامه فیلم رد کارپت عطاران است و نهنگ عنبر با فیلم من سالوادور هستم با تاکید به یک مفهوم بومی ادامه پیدا میکند. نوعی نگرش خاص و ارزشمند که تقریبا با داریوش مهرجویی پررنگ شد.
ارسال نظر