«در خواب دیگران» نمایشی که انقلاب را نشانه رفته است!
در خانهای که نادر برهانیمرند تصویر کرده قبل از انقلاب هیچ کس اجازه رکاکی و دشنام را نداشت اما بعد از انقلاب فحش نقل و نبات این خانه میشود. به نظر میرسد این نمایش یک مساله را نشانه رفته و آن هم انقلاب اسلامی است.
به گزارش پارس به نقل از فارس، نمایش «در خواب دیگران» کاری از گروه تئاتر معاصر، این نمایش سه مقطع تاریخی را روایت می کند در خانواده ای متشکل از چهار نفر، پدر بزرگی که به دلیل آلزایمر دوران پهلوی را با دوران قاجار در به هم ریختگی ذهنی اش قاطی می کند. مادری به نام عصمت که در ابتدای نمایش او در حال نگارش رمان است که پدربزرگ آن را مشق می داند. رضا کارمند رادیو است که در کودتای 28 مردادماه اعلامیه مصدق را از رادیو خواند اما به گفته مادر خانواده او اعلامیه شاهی را نخواند و پسرش در خیابان بیسیم دید که پدرش را بردند. اما پسر با نام مهیار در ابتدای نمایش قرار است که به سن پطرزبورگ رفته و در شوروی که او روسیه اش را می پسندد ویلون بنوازد.
فاصله گذاری قسمت های نمایش با خوانش مادر از داستان آغاز می شود . مادر در ابتدای داستان خود نویسنده است اما در مقطع دیگر تاریخ که زمان پیروزی انقلاب را به نمایش می گذارد او در روزنامه مشغول فعالیت است و با دیالوگ هایی که رد و بدل می شود آزادیخواه عنوان می شود. پدر خانواده (رضا) در بحبوبه درگیری ها در خانه است و عصمت خطاب به او می گوید که چگونه است که در این شرایط که همه در خیابان ها هستند تو مرخصی گرفته و در خانه مانده ای و رضا دلیلش را نگهداری از پدر عنوان می کند. پسر در این مقطع تاریخی (پیروزی انقلاب) سرباز است و قرار است که به سفارت آمریکا رفته و مهاجرت کند. اما خانواده متوجه می شود در آن شب حساس او هم دستگیر شده است و به خانه نمی آید.
داستان همین طور که پیش می رود بیشتر، شخصیت افراد و دغدغه هایشان برای مخاطب نمایان می شود. پدربزرگ همچنان از بیماری آلزایمر رنج می برد اما به نظر می رسد هوش و حواسش به درستی کار می کند زیرا عرق خوردن پسر و پدر را به وضوح متوجه می شود و ازآنها می خواهد که به او هم جرعه ای بدهند یا در گرفتن سیگار و کشیدن آن که برایش مضر است اهتمام می ورزد.
اما نادر برهانی مرند پس از پیروزی انقلاب مقطع دیگری را به نمایش می گذارد. او به سراغ درگیری های کالج و هفت تیر در فتنه 88 می رود. گیسو که به قول پدر، رفیق دختر مهیار است اما او تاکید دارد که نامزدش است در آلمان به سر می برد و در ارتباط اینترنتی به مهیار گوشزد می کند که چهار راه کالج شلوغ شده است همچنین میدان هفت تیر که خانه آن ها در این منطقه جغرافیایی واقع شده است . پسر این بار در خانه حبس شده است تا نتواند وارد درگیری ها شود و از پدربزرگش مراقبت می کند. پدربزرگ هم در مقطع انقلاب مذهبی شده است و مدام صلوات می فرستد و وان یکاد می خواند. گیسو (نامزد پسر) از آن سوی مرزها پسر را در جریان امور قرا رمی دهد و رضا پدر پسر مانع اطلاع رسانی او می شود. عصمت مادر خانواده به خانه بازنگشته است. او در حال خوانش کتابی است که توسط نویسنده ای نوشته شده است. وقتی پدر از نبود مادر گله مند می شود و لب به اعتراض می گشاید پسر می گوید مادر فقط کتابی که 32 سال پیش نویسنده ای نوشته می خواند و کار دیگری نمی کند!
در مقطع انقلاب نویسنده و کارگردان قصد دارند انفعال این خانواده روشنفکر که هرکدام هنری در وجود خود داشتند را به تصویر بکشد. مادر که نویسنده رمان بوده است بعد از انقلاب تنها کاری که می کند رمان دیگران را که سالها پیش نوشته و تجدید چاپ شده است می خواند. پسر دیگر در دستش ساز مورد علاقه اش نیست و تنها مجبور است که از پدر بزرگش مراقبت کند و پدر که شغلی دولتی دارد(پیش از انقلاب در رادیو و پس از انقلاب در صدا و سیما) فعال بوده است از ترس این که نکند شغل دولتی اش را از دست بدهد در مقاطع حساس مرخصی گرفته و به خانه پناه می برد.
در این خانه که نادر برهانی مرند تصویر کرده است قبل از انقلاب هیچ کس اجازه رکاکی و دشنام را نداشت اما بعد از انقلاب فحش نقل و نبات این خانه می شود تا جایی که پسر به پدرش می گوید که هرچه فحش بلدی امروز نثار من می کنی!پدر در خانواده شغل دولتی دارد و تنها شغلش را به خاطر پول تو جیبی پسر مجبور می شود که نگه دارد بعد از انقلاب و در زمان درگیری های 88 پدر مجبور به خانه نشینی می شود زیرا از حراست به او بارها تماس گرفتند و از فعالیت همسرش جویا شدند!
سوال اینجاست که نادر برهانی مرند این همه سیاهی و پلیدی که بعد از انقلاب به خورد تماشاچی می دهد از کجا آمده است؟ این نمایش یک مساله را نشانه رفته و آن هم انقلاب اسلامی است. تمام بدبختی های این خانواده و شور و شعور این خانواده پس از انقلاب از بین می رود. مادر دیگر به خانه باز نمی گردد دیگر از نگارش رمان خبری نیست و تنها به خوانش رمان بسنده می کند. پدر خانواده که در صدا و سیما کار می کند مورد بازخواست قرا رمی گیرد و تنها از ترس این مهم که شغل دولتی اش که مورد عتاب و خطاب خانواده است را از دست ندهد در روزهای حساس خانه نشین است. در مقطع فتنه دیگر پدربزرگ علاقه ای به گوش دادن رادیو ندارد و دیگر نمی گوید رادیو را روشن کن! پسر خانواده تلاش هایش به رفتن از ایران ثمر نمی دهد و تنها دلخوشی اش (نامزدش) را هم از دست می دهد و گیسو هم به خارج از ایران عزیمت می کند. و جالب است که مادر (عصمت) و پدر(رضا) در ابتدای نمایش و در فواصل آن به این مهم گوشزد می کنند همه این وقایع را خواب دیده اند! این خواب که برای این خانواده پریشانی و در نهایت نبود مادر را به همراه دارد در مقطعی از انقلاب تعبیر می شود.
نادر برهانی مرند در ارایه سه مقطع تاریخی بحران ها را مورد توجه قرار داده است اما در همه این مقاطع به زیرکی همه بدبختی ها و مشقات این خانواده را در مقطع انقلاب به تصویر کشیده است. و دست آخر پدر بزرگ روی پاهای خودش میایستد و برای مهیار و دیگر اعضای خانواده تنها کاسه های گلی روی سن می چیند و خواب هولناک این خانواده در مقطعی انقلاب تعبیر می شود!
حال باید از مسئولین فرهنگی و معاون هنری وزارت ارشاد این سوال را پرسید که چگونه این اثر که همه بلاهای نازل شده بر سر خانواده را مسببش انقلابی می داند که جالب است این انقلاب به تعبیر بسیاری از جامعه شناسان فرهنگی و از دل توده های مردم شکل گرفته است می تواند این گونه در سالن و در مقطع جشنواره انقلاب که با این نمایش شاید بتوان گفت تنها فجر را یدک می کشد روی سن برود؟
ارسال نظر