به گزارش پارس به نقل از تسنیم،  با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی، دوره اجرای سیاستهای نوین استعمار انگلیس فرا رسید. سیاست مذهب زدائی و استحاله فرهنگی از طریق اشاعه فرهنگ تجددگرایی غربی در دستور کار هیأت حاکمه قرار گرفت.

جامعه ایران برای تبدیل شدن به جامعه ای بی هویت و غیر مولد باید از فرهنگ و ارزشها و سنتهای اسلامی - ملی تهی می شد. از آنجا که به دلیل ریشه دار بودن تفکر دینی و تقیدات مذهبی و عرفا و سنن ملی، سیاست مذهبی زدایی با مشکلات جدی و مقاومت اجتماعی مواجه بود، بنابراین دولتمردان رژیم جدید همانند تجربه اروپا تهاجم به مذهب را ابتدا از طریق رواج سکوالاریسم و لاقیدی و بی اعتنایی و تحقیر نمادهای دینی و سنن ملی آغاز کردند.

از اواسط دهه 1300 و با رشد جریانهای روشنفکری غرب زده، انتقاد به حجاب آغاز شد و  گروه‌های فعال جنبش زنان از حجاب انتقاد می‌کردند. نشریه عالم نسوان در سال 1310 بحثی دربارهٔ حجاب باز کرد و فراخوانی برای این بحث چاپ نمود. روشنفکران غرب زده که متاثر از فرهنگ غربی بودند، تنها راه پیشرفت را پیروی از فرهنگ غربی می دانستند.

با روی کار آمدن رضاشاه، به تدریج لباس‌های اروپایی زنان با کنسرت‌های بی‌حجاب قمرالملوک وزیری در باشگاه ایران به بنیان‌گذاری تیمورتاش وزیر دربار بانفوذ و نوگرای رضاشاه، به میان مردم آمد. نخستین شایعات درباره کشف حجاب، به سال 1308 بازمی گردد که امان‌الله خان و ملکه ثریا، شاه و ملکه افغانستان به ایران آمدند. ملکه افغانستان در این سفر بی‌حجاب بود. رضا شاه پس از تنها سفر خارجی‌اش به ترکیه در 12 خرداد 1313، تحت تأثیر اقدامات غرب‌گرایانه آتاتورک قرار گرفت. در این دوره نیز شایعاتی دربارهٔ ممنوعیت حجاب در مدرسه‌های دخترانه پخش شد، ولی قانونی در این راستا تصویب نشد.

حضور میسیونهای مذهبی و تأسیس مدارس خارجی در آن ایام، بازگشت فرزندان خانواده های اشرافی از فرنگ پس از اتمام تحصیل، نشر برخی مطبوعات متأثر از فرهنگ غربی و نهایتا فکر تشبه به غرب از جمله عوامل داخلی بود که زمینه اندکی را آن هم محدود به طبقه اشراف جامعه شهری برای اجرای سیاست کشف حجاب فراهم کرد.

همراهی زنان دربار با قافلهٔ تمدن غربی

در آبانماه سال 1314 به هنگامی که شاه پس از بازگشت از سفر مازندران از میزان موفقیت و پیشرفت بی حجاب کردن بانوان سؤال می کرد، وزیر معارف پاسخ داد: «اکنون دختران خردسال باروی گشاده به مدرسه می روند ولی نسبت به زنان سالخورده، تنها این اقدام معارف کافی نیست، باید در خانواده های عالی مملکت یک عمل جدی به ظهور برسد، و اگر شخص اعلیحضرت همایونی پیشقدم شوند، مردم همه تأسی خواهند کرد که از قدیم گفته اند: «الناس علی دین ملوکهم»». شاه پس از شنیدن سخنان وزیر معارف و در حالی که بنظر قبلا در این زمینه هماهنگی شده است، پاسخ داد: «بسیار خوب، دیگران که اقدام نمی کنند، من پیرمرد حاضرم که جلو بیفتم و سرمشق بشوم».

از این به بعد و در شرایطی که شاه آماده می‌شد تا با برداشتن حجاب زنان دربار، ملکه و دخترانش، آنان را با قافله تمدن غربی همراه سازد و از حرم خود وسیله ای برای تعمیم فرهنگ تشابه به غرب در جامعه ایران بسازد، جریان اجبار محصلین به کشف حجاب در تهران و شهرها ادامه یافت.

سه اصل ضروری رفع حجاب

غالباً مطالبی که در ضرورت رفع حجاب از سوی شاه و اطرافیان تحت عناوین متعدد از جمله نهضت آزادی زنان مورد تاکید قرار می گرفت این بود که وجود حجاب اولا «خلاف تمدن» ثانیا «خلاف قانون طبیعت» بوده و ثالثا «سبب عدم حضور زن به عنوان نیمی از مردم جامعه در عرصهٔ کار» می شود. مخبرالسلطنه هدایت که خود بیش از شش سال و سه ماه به عنوان رئیس الوزراء در خدمت رضا شاه بود در خاطرات خود سه اصل یاد شده را این گونه تحلیل می کند: «در این اوقات (سالهای بعد از تصویب تغییر لباس به تاریخ 6 دی 1307) روزی به شاه عرض کردم تمدنی که آوازه‌اش عالمگیر است، دو تمدن است: یکی تظاهرات در بولوارها، یکی تمدن ناشی از لابراتوارها. تمدنی که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشی از لابراتوراها و کتابخانه ها است. گمان کردم به این عرض من توجهی فرموده اند. آثاری که بیشتر ظاهر شد تمدن بولوارها بود که به کار لاله زار می خورد و مردم بی بند و بار خواستار بودند.»... در جای دیگر ضمن استهزاء «روز 17 دی 1314» در مورد نقش زن ایرانی در اقتصاد کشور می نویسد:17 دی روز ورود به صحنه تمدن است. مملکت را آوازهٔ تمدن و ترقی فرا گرفته است . مسرورم که می‌بینم خانم ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته اند. نصف قوای مملکت بیکار بود و به حساب نمی‌آمد، اینک داخل جماعت شده است. آنان که مشغول خانه داری بودند به عرصه ولنگاری قدم نهادند در هیچ جای دنیا زن به قدر ایران کار نمی‌کرد و نمی کند. در شهرها و قراء زن علاوه بر کار خانه‌داری بزرگترین کمک را به اقتصاد مملکت می کند. قالی، گلیم، جاجیم، اغلب از زیر دست زن بیرون می آید یا دخترها».

نظر رضاشاه: چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم

برای برداشتن حجاب بانوان، مجالس جشن و سخنرانی ابتدا در تهران و شهرهای شمال ایران و سپس به تدریج در سایر شهرها برقرار می گردید. ولی پیشرفت زیادی نداشت و اکثریت مردم نه تنها استقبالی نمی کردند بلکه با نظر تنفر می نگریستند. تا روز 17 دیماه 1314 که شاه به اتفاق ملکه و شاهدخت ها در جشن دانشسرای مقدماتی حضور یافتند. در این روز دو اتومبیل سلطنتی که اولی رضاشاه و دومی ملکه تاج الملوک و شمس و اشرف پهلوی در آن بودند، بدون حجاب وارد دانشسرا شدند.

رضاشاه، فلسفه این اقدام احمقانه را، برای محمود جم که کشف حجاب در کابینه او انجام گرفته، چنین تشریح میکند: «این چادر چاقچورها را چطور می شود از بین برد؟!» دو سال است که این موضوع فکر مرا بخود مشغول داشته، از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار می‌کنند، دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمده است ».

و در ادامه، برداشت خود را از کشف حجاب ترکیه چنین تحلیل می نماید که: اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست.

درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد!!». سخافت رأی و عقلی که در ماورای این اظهارات سست و بی اساس مشهود است و از خود باختگی مطلق سرچشمه گرفته است، بی نیاز از هر تشریح و توضیحی بنظر می رسد. امّا بسیار بجا است که به نقل چند جمله از مخبرالسلطنه هدایت، تحت عنوان «رفع حجب یا حجاب سوقات آنکارا»، در همین زمینه مبادرت شود.

دستور رضاشاه و پاسخ وزیر معارف

رضاشاه رو به وزیر معارف کرده و گفت: «سابقا به کفیل معارف دستور دادم برای رفع روپوشیدن زنان اقدام نماید. امّا او نخواست یا نتوانست و کاری نکرد. حالا باید شما در این کار با کمال متانت و حسن تیربیراقدام کنید که این رسم دیرین که برخلاف تمدن است از میان برداشته شود».

وزیر معارف پاسخ می دهد: «امر مبارک را اطاعت می کنم، این رسم نه تنها برخلاف تمدن است بلکه برخلاف قانون طبیعت است، زیرا که در دنیا هیچ دو جنس ذکور و اناث در نباتات و حیوانات خلق نشده که جنس ماده از جنس نر روی خود را پنهان کند... بعلاوه یکی از علل بزرگ عقب افتادن مملکت ما از غافله تمدن دنیا همین است که نیمی از بدن ملت ما بکلی فلج مانده است.»

اعلام رسمی رفع حجاب از زنان مسلمان

روز 17 دی سال 1314 شمسی که قرار بود روز جشن فارغ التحصیلی دانشسرای عالی باشد، علی اصغر حکمت - وزیر معارف وقت - به رضاشاه پیشنهاد کرد که همراه با اعضای خانواده سلطنتی بی حجاب در این مراسم شرکت جویند. رضاشاه که از قبل به علی اصغر حکمت دستور آماده سازی بی حجاب نمودن زنان مسلمان را داده بود و نیز در ماه تیر همان سال واقعه خونبار مسجد گوهرشاد رخ نموده بود، این پیشنهاد را تمکین نمود و در روز موعود در دانشسرای تربیت معلم با اعضای خانواده سلطنتی بطور کاملاً بی حجاب شرکت نموده و بدین ترتیب رفع حجاب از زنان مسلمان از طرف رییس قدرت حکومت بگونه اى کاملا رسمی اعلام گردید و در پی آمد این روز، دولت همهٔ شعور و تلاش خویش را مصروف بی حجاب نمودن زنان مسلمان نمود.

نکته‌ای که در رابطه با این مقوله دردناک تاریخی معاصر باید مطمح نظر قرار گیرد، این واقعیت تردید ناپذیر تاریخی می باشد که مسأله «بی حجابی» و «رفع حجاب از زنان مسلمان» از دیرباز مورد توجه جدی استعمار جهانی بوده است و از سالهای دور، کوششهای فراوانی جامعه شده است تا زمینه های روانی  فرهنگی - اجتماعی گریز از ارزشهای اسلامی درجامعه اسلامی ایران و نیز جوامع اسلامی دیگر ایجاد شود.

نطق رضاشاه

«... روز هشتم ماه ژانویه سال 1939 قدم بزرگی برداشته شد.» (هفدهم دیماه 1314) در این روز که در زندگانی زنان ایران اهمیت بسزائی دارد شاه به دانشسرای عالی رفت تا گواهینامه فارغ التحصیل ها را بدست خود به دانشجویان بدهد، ملکه ایران و دو دختر بزرگش که با لباسی اروپائی و بدون حجاب بودند همراه شاه به دانشسرای عالی آمدند.

... شاه چنین گفت: «من بی اندازه خوشحالم زنانی را در اینجا می بینم که در نتیجه تحصیل و آموختن دانش آمده اند وضع و موقعیت حقیقی خود را به ببینند، حقوق و منافع خودشان را بهفمند. همان طوری که خانم تربیت خاطرنشان ساخت زنان کشور ما به علت کنار ماندن از جامعه قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند وظیفه ای را که نسبت به کشور محبوبشان بر عهده داشتند انجام دهند و با خدمت و صمیمیت خود را آن طوری که باید و شاید بشناسانند اما در حال حاضر علاوه بر حق شخصی مادری می توانند از حقوق و مزایای دیگر اجتماعی بهره مند گردند. ما نباید تصور کنیم که ممکن است نیمی از افراد ملت را به حساب نیاوریم و یا به عبارت دیگر نباید این نیت را داشته باشیم که نیمی از قوه عامله مملکت بیکاری و عاطل و باطل بماند.

شما زنها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که بدست آورده اید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید...

شما خواهران و دختران من حالا که داخل جامعه شده اید و برای پیشرفت خود و کشورتان این قدم را برداشته اید باید بفهمید که وظیفه شما این است که برای کشور خودتان کار کنید، سعادت آینده در دست شماست زیرا شما مربیان فرزندان این مملکت هستید و شمائید که باید نسل آینده را تربیت کنید.»

علی اصغر حکمت یکی از سرشناس ترین چهره هایی که خود در آفرینش ماجرای حجاب فعال بود، در مورد تبعات این واقعه می نویسد: «بلافاصله بعد از مراسم 17 دی در تهران دو امر پیش آمد که یکی به افراط و دیگری به حد تفریط بود. از یک طرف بعضی از زنهای معلوم الحال به کافه ها و رقاصخانه ها هجوم آورده و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس به رقص پرداخته و با آن جوانان به انواع رقصهای معمول فرنگستان، مشغول دست افشانی و پایکوبی شدند و از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس ها در تهران و فرمانداری ها و بخشداری ها در شهرها و قصبات مملکت بر حسب دستور وزارت کشور به زنان بی خبر مزاحم شده و آنها را به اجبار وادار به کشف حجاب می کردند و حتی چادر و نقاب آنان را پاره می کردند...

روبه دیوار ایستادن زنان در تمام طول سخنرانی رضاشاه

در تمام طول سخنرانی شاه بعضی از بانوان چنان از بی حجابی خود ناراحت بودند که رو به دیوار ایستاده و روی خود را بر نمی گرداندند و از گریه خود نمی توانستند جلوگیری نمایند. از فردای آن روز، بر سر کردن چادر در خیابانهای تهران ممنوع گردید.

شاهکار بزرگ تاریخ شاه!

خبر، انفجار آمیز بود، قانون توسط شاه ابلاغ گردید. باید به قانون احترام گذاشت. در تهران و شهرستانها، تمام روزنامه ها و مجلات دولتی سرمقاله های خود را به موضوع رفع حجاب اختصاص دادند و عمل شاه را یک نقطه عطف در تاریخ زنان دانسته، اقدام شاه را یک شاهکار بزرگ تاریخی نامیدند و خلاصه بحث بیشتر روزنامه ها آزادی زنان از قید اسارت بود. با وجودی که طرح و برنامه ریزی و تبلیغات، از سه سال پیش و پس از کنگرهٔ زنان شروع شده بود، روزنامه ها و مجلات مرتباً از جشنها و میهمانی هایی که (البته به زور) تشکیل می گردید و در آن زنان بی حجاب به همراه شوهرانشان شرکت می‌کردند، عکس و تفسیر می‌نوشتند. از مدارس مختلف و شاگردهای ممتاز در هر مدرسه، عکس برداری و در روزنامه ها چاپ می‌گردید. هدف اصلی نشان دادن تصویر زنان بی حجاب و در واقع تشویق و ترغیب دیگران به این کار بود... و اسفبار تر از همه، معرفی زنان هنرپیشهٔ خارجی به عنوان سمبل زنان آزاد و بصورتی احترام انگیز و قابل ملاحظه با لباسهایی که از نظر بیشتر زنان ایران عجیب و غریب می نمود، بود.

برداشتن روسری از سر زنان توسط پلیس

امر داده شده بود که از اول فروردین 1314 مردها کلاه شاپو به سر بگذارند و زنها بدون چادر از خانه خارج گردند. زنها ابتدای امر، وقتی از خانه خارج می شدند، پیراهنهای بلندی پوشیده، روسری بر سر می نهادند.

... پلیس اجازه یافت روسری ها را با زور از سر زنان بردارد و اگر روسری ها دارای ارزشی بود، به اداره پلیس تحویل داده شود. درگیری میان زنان و پلیس تا مدتها ادامه داشت و نتیجتا بسیاری از بانوان که نمی خواستند به هیچ‌وجه بدون حجاب خارج شوند تصمیم به ماندن در خانه گرفتند تا به تمام درگیریها خاتمه دهند. برای عده ای، این خانه ماندن تا رفتن رضاشاه از ایران ادامه داشت و عده ای رفت و آمدهای خود را فقط در شبها انجام می دادند و چه بسیار خانه هایی که اجبارا اقدام به ساختن حمام نمودند که زنان جهت حمام مجبور نشوند از خانه ها خارج گردند.

فشار کشف حجاب و ترس بانوان از ماموران شهربانی به حدی بود که زنهای یزد در تاریخ به نمایندگان مجلس نامه نوشتند و شرح ستمهایی که بر آنان می رفت را شرح دادند: «متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و روزنامه ها مطالعه می شود، هیچ اسمی از ظلم و ستمهایی که چندین سال است به ما بیچارگان شده، نیست که به واسطه یک روسری یا چادر نماز در محله ها حتی از خانه همسایه طوری در فشار پاسبان و مأمورین شهربانی واقع بوده و هنوز هم هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمی کنند و اگر تصدیق حکما آزاد بود از آمار معلوم می شد که تا به حال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه تظلمات و صدمات که از طرف پاسبانها به آنها رسیده، جان سپردند و چقدر از ترس و حرس فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به غارت بردند و چه پولهایی از ما به اسمی و رسمی گرفته شده. خدا می داند اگر یک نفر از ماها با روسری یا چادر نماز به دست یک پاسبان می افتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار می کردند. بهترین رفتار آنها با ماها همان چکمه ها لگد بر دل و پهلوی ما بود و اگر به پول گرفتن قانع نمی شدند یا پولی نداشتیم به آنها بدهیم ما را به شهربانی و کمیسر می بردند اذیت ما بیشتر و مخارج ما زیادتر...»

ممانعت حکومت از داشتن حجاب بر سر زنان، آنان را مجبور کرده بود که به فکر راه حلهایی برای این مساله بیفتند. در سبزوار زنان با بلندتر کردن لبه دور گردون پالتو یا روپوش، سعی می کردند که حتی الامکان حجاب داشته باشند.. حکومت سبزوار به شهربانی دستور می دهد که «چون مشاهدهٔ این منظره در معابر بد نما و مخالف وضعیت امروزه می باشد لازم است در حدود دستورات از این قبیل بانوان که با این طریق لباس بیرون می آیند جلوگیری و ممانعت به عمل آید.»

اهانت و کتک زدن به زنهای چادری

در زمان کشف حجاب، در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی دادند و در معابر پاسبان ها از اهانت و کتک زدن به زنهایی که چادر داشتند با نهایت بی پروایی و بی رحمی فروگذار نمی کردند. حتی بعضی از مامورین به خصوص در شهرها و داهات زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند، را اذیت می کردند و  آن پارچه را از سر آنها کشیده و پاره پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد، او را تا توی خانه اش تعقیب می کردند. آنان به این هم اکتفا نکرده، اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می دیدند، پاره پاره می کردند یا به غنیمت می بردند.

مادرم فرار می کند و...

مهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام می گوید نامادری من داستانی را تعریف می کردند که همین داستان را علی آقا ضیاء هم تعریف می کنند که من یکساله بودم که مادرم از حمام بازمی گشته است. بین حمام و منزل ما قریب صد یا صد و پنجاه قدم راه بوده، پاسبان اداره ثبتی بوده که می بیند دو زن (مادرم و همسایه اش) با چادر راه را طی می کنند. حمله می کند چادر مادر مرا از سرشان می کشد. مادرم فرار می کند و خود را به آستانه خانه همسایه می اندازد در همانجا سقط جنین می کند و خونریزی شدیدی می کند و به علت شرایطی که پدرم داشته (او بصورت یک تبعیدی و فراری بوده و یکسال بعد از آن ماجرا باز می گردد) نمی تواند مادرم را به دکتر برساند و مادرم پس از شانزده روز می میرد در حالی که بیست و یکساله بوده است.