چند داستان ایرانی منتشر شد
کتابهای داستانی «چهره برافروخته» نوشته مرتضی کربلاییلو، «رقص کاجها» نوشته علی حلاجی، «آمین میآورم» نوشته امیر خداوردی، «من خنگترین دختر روی زمینم» نوشته رویا هدایتی و «وقتی سروها برگ میریزند» نوشته فهیم عطار منتشر شدند.
به گزارش پارس به نقل از ایسنا، رمان «چهره برافروخته» نوشته مرتضا کربلاییلو در 376 صفحه با قیمت 18هزار تومان و شمارگان 1650 نسخه در نشر ققنوس منتشر شده است. در بخشی از کتاب آمده است: عزیزه دیرتر از همه وارد اتاق روشن از آفتاب شد. نه به حاتم نگاه کرد و نه به دو پسر. انگار با همه غریبه بود، هر چند این غریبگی در چشم آدم جاافتادهای مثل حاتم طلیعه صمیمتهای ناگهانی بود. آینه کوچک گردش را به کف دست چسبانده بود. فرهاد و بیش از فرهاد، حسن با چشمهای گشادشده نگاهش کردند...
**
چند کتاب دیگر در نشر هیلا منتشر شدهاند.
«رقص کاجها» نوشته علی حلاج، در 128 صفحه با شمارگان 770 نسخه و قیمت 7000 تومان به چاپ رسیده است. از متن کتاب: من عادتی دارم که مثل گربهها از خواب بیدار میشوم و این یک جور دستور قدیمی چینی است. آن وقتها هم همین طور بودم. اول چشم چپم را باز میکردم و به عکس گاری کوپر که روی دیوار کنار تختم چسبانده بودم نگاهی میانداختم و خیالم راحت میشد که او تک و تنها مواظب همه ماست...
آن دفعه هم اول چشم چپم را باز کردم و وقتی دیدم گاری کوپر هنوز تنهاست و ساعت کلیسا مل همیشه کمی مانده به دوازده را نشان میدهد دلم آرام گرفت...
***
کتاب «آمین میآورم» نوشته امیر خداوری، در 172 صفحه، با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 9000 تومان به بازار آمده است. از متن کتاب: کلا من در انتخاب اسمهای مستعار استعداد ندارم. وقتی اولین و تنها کتابم چاپ شد، اسمم را گذاشتم «شابلقا»، یعنی اسم کوچکم را گذاشتم «الف. ح» و اسم فامیلیام را گذاشتم «شابلقا». نمیدانم چرا علاقهای به اسم فامیلی واقعی ندارم. حالا این اسم مستعار از این جهت که من یکی از افراد قبیله شابلقا هستم، اسم خوبی بود، ولی قبیله ما در حافظه تاریخی مردم به جنگ و جدال و لاتبازی اشتهار دارد. اولین کاروان شابلقاها که پا به تهران گذاشتند سی و نه نفر بودند. مسیر ضاحیه شرقی تا تهران را پیاده آمده بودند. پاپوشهایشان پاره شده و پاهایشان آبله زده بود. ولی با دیدن دروازه دولت، پادرد و کمردردشان را فراموش کردند. احساس بدی بهشان دست داد احساس این که این جا غریبند و کسی نمیشناسدشان. این بود که کاری کردند که شناخته شوند. سی نفر ریختند سر نه نفر دیگر و تا جا داشت کتکشان زدند. خسته راه بودند و جان کتککاری نداشند، ولی از صمیم قلب همدیگر را زدند.
****
مجموعه داستان «من خنگترین دختر روی زمینم» نوشته رویا هدایتی در 135 صفحه با شمارگان 660 نسخه و قیمت 8000 تومان با داستانهای من خنگترین دختر روی زمینم، خیابون درختی، گلابتون و بینام منتشر شده است. بخشی از کتاب: زنگ نقاشی بود. خانوم سماباتی گفته بود: «بچهها، دفتراتونو دربیارین، میخوام یه موضوع نقاشی بهتون بدم.»
من دفترمو درآبرده بودم. داشتم یه قورباغه سبز روی طاقچه میکشیدم. تو خونهمون یه قلک قورباغهای دارم رو طاقچهمون. من خیلی نقاشی کردنو دوست دارم، همه چیام بلدم بکشم. مامانم میگه هزار ماشالا.
خانوم سماباتی گفته بود: «حالا بچهها، من میشینم روی میزم شما هم شروع کنید به کشیدن تصویر من!»
من داشتم قورباغهمو رنگ میکردم. اون یه قورباغه قرمز بود. رنگشو عبض کرده بودم.
*****
رمان «وفتی سروها برگ میریزند» نوشته فهیم عطار در 464 صفحه با شمارگان 990 نسخه و قیمت 25هزار تومان به بازار عرضه شده است. از متن کتاب: آهسته و انگار بخواهد رازی را برملا کند، گفت: «البته من خیالپردازی هم میکنم. میرم توی رویا و از رویاها لذت میبرم. میدونی چیه؟ شاید واسه همینه که هیچوقت کسی رو به زندگیم راه ندادهم. میترسم همه چیز مطابق نقشه و رویاهام پیش نره. اون وقته که حسابی میخوره توی ذوقم.»
«چرا پشت پیانو مینشینی؟ چرا نمیذاری فقط رویای سمفونی پنج بتهوون توی سرت پرواز کنه؟»
ارسال نظر