به گزارش پارس به نقل از مهر، کتاب ادبیات و اقتصاد آزادی نوشته پل. ای کانتور و استفن کاکس با ترجمه‌ سلما رضوان‌جو و ویرایش علی سیاح از سوی انتشارات دنیای اقصاد زیرچاپ رفت.

نویسندگان این اثر کوشیده‌‌اند نشان دهد که داستان‌نویسان بزرگ جهان، از سروانتس تا توماس مان، زشتی‌ها و بی‌عدالتی‌های جهان را با استادی تمام نشان داده‌اند؛ اما تحلیل ادبی و‌ فلسفی آثار آنها نشان می‌دهد که ریشه این تباهی‌ها را اقتصاد آزاد یا رقابتی نمی‌دانسته‌اند، بلکه در این آثار نشان داده‌اند که دقیقا عکس این صادق است، یعنی چیرگی قدرت سیاسی بر بازار است که موجب فقر و تیره‌روزی شده است نه جاری بودن سازوکارهای بازار.

مطالعه این کتاب نشان می‌دهد هدف اولیه و بنیادی علم اقتصاد- دست‌کم از منظری که در این کتاب معرفی شده- آموزش مهارت‌های کسب پول نیست؛ بلکه تبیین فلسفه‌ای روشن در باب کنش‌های بشری و نشان دادن درونمایه‌های فلسفی و هنری کردارهای آدمی است که در داد و ستد و بازار متبلور و بازنموده می‌شود. چنین دانشی به زندگی انسان معنا می‌بخشد و عناصر مشروعیت‌بخشی به آزادیِ او را کشف می‌کند.

کتاب ادبیات و اقتصاد آزادی را می‌توان اثری دانست که تلاش می‌کند گسست میان «ثروت‌آفرینی و معناآفرینی» را که معمولا مفاهیمی معارض انگاشته می‌شوند پُر کند و بالطبع باب همنشینی نقادانه عوالم ماده و معنا را بگشاید و امکان‌هایی تازه برای گفتگوی فیلسوفانه میان اقتصاددانان، نویسندگان و هنرمندان، فراهم آورد.

محمود صدری در بخشی از مقدمه خود بر این کتاب آورده است:

«پول، ثروت، بازار، حرص، تقلب، ستم، چپاول، بی‌رحمی، خشونت، زمختی، استثمار، انحصار، بردگی، رشوه، بی‌عدالتی، اجحاف، ... اینها و واژگان پرشمار دیگر، در زبان عوام تقریبا همیشه و در زبان خواص در غالب موارد، همزاد «اقتصاد» یا دست‌کم از عوارض آن شمرده شده است. این تلقی از اقتصاد که شیوع جهانی هم دارد و خاص ایران نیست، موجب جدایی نظری و عملی اهالی ادب و هنر از متفکران و کنشگران اقتصادی شده است: گروه اول به حوزه معنا و لاهوت و گروه دوم به حوزه ماده و ناسوت رانده شده‌اند. کار اهل ماده در چشم اهل معنا، تجلی رویه پست انسان تصور شده و کار اهل معنا در چشم اهل ماده، خیال­پردازی و وهم انگاشته شده است.

این دوگانگی لابد علت‌های بسیاری دارد؛ اما تا آنجا که به علم اقتصاد مربوط می‌شود، علت را باید در وهله نخست در انفکاک علم اقتصادِ متعارف از فلسفه و دیگر دانش‌های انسانی، از جمله ادبیات و هنر جستجو کرد. تن دادن اقتصاد به سلطه تکنیک و تهی‌شدنش از اصول موضوعه فیلسوفانه، قدرت اقناعی آن را میان دانشوران دیگر معارف انسانی کاهش داده و لاجرم اقتصاد را به «دانش کسب پول» فروکاسته است. سهم اهالی ادب و هنر در این جدایی نیز به تلقی ایشان از علم اقتصاد مربوط می‌شود. شاعران و نویسندگان و روشنفکرانی که از روایت‌های فیلسوفانه اقتصاد خبر داشته باشند کم‌شمارند و بر ایشان حرجی نیست، زیرا اقتصاددانانِ بی‌اطلاع از این مضامین و مفاهیم هم پرشمارند. در دانشکده‌های اقتصادی جهان و به‌طریق اولی ایران، علم اقتصاد پا را از محدوده حساب و کتاب که از حواشی علم اقتصاد (و البته از ضروریات بنگاه‌داری اقتصادی) است بیرون نگذاشته‌اند و به این تصور دامن زده‌اند که علم اقتصاد چیزی نیست مگر مهارت‌های کسب سود.

همین تلقی از اقتصاد، در ۱۵۰سال گذشته، محمل نقدهای بسیار بر علم اقتصاد به ‌عنوان ابزار توجیه طبقات مسلط شده است. بخشی از این نقدها را دانشمندان علوم اجتماعی و اقتصادی نوشته و گفته‌اند و بخشی دیگر در قالب آثار ادبی و هنری ظاهر شده‌اند. سلطه بی‌چون‌و‌چرای چپ‌گرایی بر ادبیات جهان آشکارترین نشانه چنین وضعی است. این نقدها که عمدتا ملهم از کارل مارکس و شاخه‌های مختلف مارکسیسم هستند، جانمایه‌ای مشترک دارند که همانا نشان دادن کاستی‌های نظام اقتصادی کاپیتالیستی و علم اقتصاد «بورژوایی» یا اقتصاد بازار است.»

انتشارات دنیای اقتصاد در مهر ماه سال جاری از این کتاب رونمایی خواهد کرد.