نگاهی به پرمخاطبترین سریال رمضان ۹۴
ظرفیتهای موجود در ایران برتری خانواده و جذابیتهایش را تایید میکند و «پایتخت» این ظرفیت را دارد که به دور از یک داستان ملودرام، در ژانری دیگر چند فصل تداوم یابد؛ لیکن نیازمند وقت، تدبر و نگرش ویژه نسبت به شخصیتها است.
به گزارش پارس،اواخر دهه هفتاد، روزهداران ایرانی میتوانستند پس از صرف افطاری سریالی روزانه - برخلاف رویه صدا و سیما که سریالها هفتگی پخش میکرد - تماشا کنند. ابتدا آنتن پس از اذان مغرب در اختیار محصولات سوری بود؛ چرا که عادت به سریال رمضانی ساختن پیشتر در مصر و سوریه باب شده بود و در حال حاضر نیز بخش مهمی از تجارت رسانهای شبکههای عربی منطقه به سریالهای رمضانیشان وابسته است. برای مثال در سال جاری شبکه MBC با مشارکت هنرمندان مصری و لبنانی، نسخهای پرخرج از داستان هزار و یک شب تهیه کرده است که میزان بالای CGI و حضور شرکتهای معتبر سینمایی در آن مشهود است. در کنار این مسائل تلاش برای رسیدن به استانداردهای شبکههای تلویزیونی آمریکایی همچون HBO و FOX در تولید سریال و شیوههای قصهگویی، موجب میشود که «هزار و یک شب» شبکه MBC به کالایی لوکس برای یک میلیارد مخاطب عرب زبان در سراسر جهان تبدیل شود.
با آشنا شدن مخاطبان با سریال رمضانی، صدا و سیما تصمیم به ساختن نمونههای وطنی کرد و مخاطب ایرانی میتوانست برخلاف گذشته یک داستان را با سرعت بیشتری دنبال کنند. اصولاً این سریالها تمهای عاشقانه و ماورایی را دنبال کرده و از ساختاری مشترک بهره بردهاند. ساختار این سریالها تا به امروز بدین صورت بوده که شخصیت مرکزی داستان درگیر مشکلات عدیدهای میشود که او را تا آستانه لغزش و سقوط اخلاقی پیش میبرد و در نهایت او متحول شده و به خطای خود پی برده و استغفار میطلبد. البته سریالسازان بسته به تخصص و اشتهار خود ژانر سریال را تعیین میکنند، برخی کمدی و برخی ملودرام.
با چنین مقدمهای به سراغ سریال «پایتخت 4» به عنوان مهمترین محصول نمایشی صدا و سیما در ماه رمضان میرویم تا آخرین ساخته سیروس مقدم از چند منظر بررسی شود.
1- بخش مهمی از این جذب مخاطب حداکثری «پایتخت 4» مدیون عنصر تازهای است که صدا و سیما در رمضان 94 کلید زده است: دنبالهسازی.
ساخت دنباله بر سریال اتفاق تازهای نیست. در تلویزیون ایران سریالهای دنبالهدار متعددی پخش شده است: شرلوک هولمز، پوآرو و ... . البته پخش سریالهای دنبالهدار نیز تنها به دوران اخیر ختم نمیشود؛ بلکه پیش از انقلاب نیز سریالهای از این دست از تلویزیون ملی وقت پخش شده بود. سریال «پایتخت» با چنین نگرشی اکنون به فصل چهارم خود رسیده است و خبر از احتمال ساخته شدن فصلهای دیگرش نیز شنیده میشود. ساخته شدن سریالهای دنبالهدار به سبب تمرکز یک تیم هنری روی یک پروژه، اتفاق خوبی است که میتواند در آینده موجب انسجام دراماتیک در آثار ایرانی شود.
ولی این خوشبینی درون خود یک بدبینی را حمل کند: فقدان مصالح دراماتیک. اگر سیر قصهگویی و دستمایههای داستانی چهار فصل از «پایتخت 4» را کنار هم چینیم، متوجه میشویم داستان سریال در فصل نخست که دردسرهای سکونت خانواده معمولی در خانهی خریداری شده را نقل میکند تا فصل چهارم که نمیتوان برایش خلاصهای بیان کرد، به شدت درگیر اسلوبهای روایی متفاوت شده است. در واقع فیلمنامه از یک داستان با موضوعیت واحد، به اثری متکثر تبدیل شده است. اگر در فصل نخست مخاطب به دنبال این بود که عاقبت خانواده معمولی به خانهاشان میرسند یا نه؛ در فصل چهارم خبری از این مساله نیست. همین مساله موجب شده است که عمده نقد منتقدان متوجه این بخش باشد؛ چرا که تغییرات عمدهای در ساختار کارگردانی یا بازی شخصیتها ایجاد نشده است و حتی در مواردی مقدم موفق به خلق شخصیتهای جذاب و مخاطبپسند جدید نیز شده است.
2- نظام سریالسازی آمریکایی در جهان امروز، تبدیل به استاندارد شده است. سریالهای فصلی در آمریکا عموماً به دو شیوه تهیه میشوند. شیوه نخست داستانی دنبالهدار است که ریشه در سنت رماننویسی غربی دارد. در این نوع سریالسازی با پایان یافتن یک فصل، مواردی بسیاری در داستان باقی میماند که ادامه یافتن آن را منطقی کند. سریال چون Lost یا Game of Throne در این زمره قرار میگیرند. در مقابل با سریالهایی مواجه میشویم که در هر قسمت یک داستان مجزا نقل میکنند و شاید اتفاقات یک قسمت دستمایهای برای قسمت دیگر شود همانند سریال انیمیشنی The Simpsons.
نقطه قوت تمام این سریالها که موجبات ادامه حیاتشان را مهیا کرده است، شیوه شخصیتپردازی است. در واقع در هیچ یک از این سریالها مخاطب اطلاعات کاملی از شخصیتها ندارد؛ بلکه بر حسب نیاز سریال مقداری اطلاعات - آن هم نه به صورت قطعی - در اختیار مخاطب قرار میگیرد. همواره نکاتی سربسته از وجوه شخصیت باقی میماند. گذشته شخصیت به هیچ عنوان بیان نمیشود. صفات و خصائل شخصیت، قابلیتهایش، حتی فیزیکش و در کل جزییات آن به قدری زیاد است که باز شدن هر کدام از آنها میتواند چند قسمت را تعیین کند.
اما سریال «پایتخت 4» و در کل مجموعه «پایتخت» در این حوزه دچار مشکل است. این مشکل نیز از جایی آب میخورد که سریال مدام در حال تغییر شیوه روایت است. از سریالی با داستانی ادامهدار به سریالی با ساختار هر قسمت مستقل؛ این به معنای آن است که سازندگان این سریال بسته به موقعیت و وضعیت خود شیوه روایت را انتخاب میکنند و تکیهاشان برای حفظ مخاطب جذابیت شخصیتهاست؛ نه وجوه شخصیتپردازی. اما مشکل اینجاست که شخصیتها آرام آرام خالی از محتوا میشوند. دیگر شخصیتها چیزی برای نقل کردن ندارند. ما با تمام ابعاد آنان آشناییم و میدانیم در هر موقعیتی چه میکنند. این روند موجب ریزش مخاطب میشود و سازنده مجبور است برای حفظ مخاطب تقلا کند. تقلاهای سینمایی در ایران نیز هیچگاه به اتفاق مبارکی ختم نشده است.
اگر قرار است «پایتخت» ادامه پیدا کند، نیاز است سیاستهای صدا و سیما در قبال چنین سریالی مشخص باشد و همانند دیگر شبکههای بزرگ و سرگرمیساز حداقل قرارداد دو فصل آتی، پیش از تولید بسته شود تا نویسنده بتواند اندیشه خود را معطوف به داستان کند و کارگردان نیز دستش برای خلاقیت باز باشد و مدام با تصاویر غلط مواجه نشویم؛ همانند تصاویر ارسطو و همسرش در چین که در آن ارسطو با کمک تلفن همراه و مونوپاد تصویربرداری میکند و تمام فرایند فیلمبرداری ارسطو در قاب گنجانده شده است! و این در حالی است که این نماها قرار است سلفی باشد.
3- «پایتخت 4» فارغ از تمام ضعفهایش، فقدان فیلمنامه قابل تامل و کشدار بودن نابهجایش، میتواند از منظری دیگر به اثری مثبت تعبیر شود. یکی از مشکلات عدیده سریالسازی در خارج از تهران انتقال بافت اجتماعی آن منطقه به اثر بوده است. برای مثال در سریال «پردهنشین» که گویا در جایی به اسم «گلشن آباد» رخ میدهد، منهای ساختار جامعه روحانیت که برگرفته از فضای شهر قم است، باقی سریال هیچ بافتی از آن شهر را منتقل نمیکند. در نمونههای مشابه سریالهای رمضانی نیز میتوان به سریال «شبهای زایندهرود» حسن فتحی اشاره کرد که به هیچ عنوان بازتاب دهنده فرهنگ رایج اصفهان نبود و تنها تکیه سریال به لهجه اصفهانی است.
در مقابل «پایتخت 4» بازتابی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی مازندران است. دغدغه آدمهایش، فعالیتهایشان و حتی خصلتهای مشترکشان در سریال وجود دارد که میتوان آنها را در قالب ناخودآگاههای جمعی دنبال کرد. برای مثال در صحنهای از سریال که تمام مردان مهمان سیگار میکشند به واقعیتی اجتماعی در منطقه مازندران اشاره دارد و حتی بیکار بودن ارسطو و نقی و کار کردن زنها ریشه در بافت اجتماعی مازندران دارد. از این رو سریال تبدیل به اثری مردمنگارانه شده است.
البته برخورد مقدم با این موضوع ناقص است. در وهله نخست با سریالی شبهمستند روبرو نیستیم که بخواهد از فانتزی فاصله بگیرد و در رئالیسم اجتماعی غرق شود. در سوی دیگر دستمایههای فرهنگی و حتی شهری بیشتری برای فضاسازی وجود داشته که مقدم میتوانسته از آن بهره برد. باید گفت مقدم تاحدودی به این فضاهای شهری نزدیک شده است، برای مثال بیمارستان ده تختهخوابی که در برخی قسمتها نقش سازندهای ایفا میکند. لیکن در استان پرجمعیت مازندران بیش از اینها فضاهای شهری برای خلق درام وجود دارد.
***
اگر قرار است صدا و سیما به ساخت سریالهای دنبالهدار روی آورد نیازمند تغییر در نگرش خود و البته ذائقه مخاطب ایرانی است. با داستانهای ملودرام نمیتوان چند فصل از یک سریال را تامین کرد. اگر به طیف وسیعی از سریالهای آمریکایی بخصوص محصولات شبکه FOX و ABC دقت شود، میتوان دریافت در اکثر آنها یک خانواده با ویژگیهای منحصربهفردش تبدیل به دستمایه یک سریال دنبالهدار شده است، آثاری چون Family Guy، Modern Family، Last Man Standing و The Simpsons. ظرفیتهای موجود در ایران نیز برتری خانواده و جذابیتهایش را تایید میکند و «پایتخت» این ظرفیت را دارد که به دور از یک داستان ملودرام، در ژانری دیگر چند فصل تداوم یابد؛ لیکن نیازمند وقت، تدبر و نگرش ویژه نسبت به شخصیتها است.
پایتخت4 عالی بود حتی عالی تر از 3