مرتضی قربانی
ناگفتههای عملیات کربلای یک و آزادسازی مهران
سردار علی شمخانی که فرمانده نیروی زمینی سپاه بودند، پیشنهاد دادند برای اینکه یک سیلی محکم دیگر بر دهان بعثیها و منافقان بزنیم برویم و قلاویزان عراق را هم تصرف کنیم.
مهدی طاهری- آزادسازی فاو طی عملیات غرورآفرین والفجر 8 موجب تحقیر ارتش بعث عراق در محافل بینالمللی شد. رژیم بعث عراق و ارتش آن با وجود حمایتهای مالی و تسلیحاتی در مقابل تواناییهای رزمندگان تاب مقاومت نداشته و عاجزانه مجبور به تن دادن به شکستی بزرگ شده بود.ارتش صدام برای جبران این شکست حقارتبار به مهران حمله و این شهر ویرانه را بار دیگر تصرف کرد. پس از آن رزمندگان اسلام متشکل از نیروهای ارتش، سپاه و بسیج در پاسخ به امر امام خمینی(ره) که فرمود «مهران باید آزاد گردد» پا به رکاب شدند و طی عملیاتکربلای یک این شهر را در تاریخ 10 تیرماه سال65 آزاد کردند. به همین مناسبت گفتوگویی با سردار مرتضی قربانی فرمانده یکی از یگانهای عمل کننده در این عملیات پیرامون چند و چون آزادی مهران انجام دادهایم که در پی میآید.
از چگونگی حضور لشکر 25 کربلا در مهران و شرکت درعملیات کربلای یک بگویید؟
در سالهای 63 و 64 جنگ وارد مرحله جدیدی شده بود، صدام به کمک کشورهای عربی و غربی مجهزتر شده بود و توپخانه ها، تانکها و نفربرهای زیادی در مرزهای غربی و جنوبی مستقر کرده بود تا بتواند بر ما غلبه کند اما به لطف خدا ما توانستیم با اجرای پیروزمندانه عملیات والفجر 8 و فتح فاو، مشت محکمی بر دهان صدام و حامیانش زده و به لحاظ سیاسی و نظامی شکستی سنگین را بر آنان تحمیل کنیم، به هرحال دشمن غافلگیر شده بود و تلاش میکرد به کمک حامیانش مجدداً خودش را بازسازی کند که این بار به کمک منافقین خائن که بارها به کمک صدام آمده بودند و هربار شکست خورده بودند، به مهران حمله کرده و شهر مهران را در اختیار گرفتند. شهر مهران در راستای ارتفاعات جبل الحرمین، و کانی سخت قرار دارد. قبلاً ارتفاعات کله قندی طی عملیات والفجر 3 آزاد شده بود، بنابراین ارتفاعات مشرف به شمال شرق، جادههای منتهی به مهران از سمت دهلران و ایلام در اختیار ما بود و دشمن بر سمت شرقی و ارتفاعات قلاویزان مسلط بود.
در واقع بیشتر ارتفاعات مشرف به شهر در اختیار ما بود اما خود شهر مهران با این که خالی از سکنه و تخریب شده بود، در اختیار ارتش عراق بود و همین موجب استفاده تبلیغاتی دشمن شده بود که صدام اشغال مهران را در مقابل اشغال فاو به رخ می کشید. در همان زمان بود که جلسهای با حضور فرماندهان در اهواز برگزار شد و طبق دستور امام خمینی(ره) جهت آزادسازی مهران، مقرر شد تا گردان هایی از لشکر 41 ثارالله، ویژه 25 کربلا، 17 علی ابن ابی طالب(ع)، لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و... که در منطقه جنوب مستقر بودیم به مهران اعزام شده و مهران را پس بگیریم.
بنابراین بنده هم 15 خردادماه 65 به همراه 6 گردان از لشکر ویژه 25 کربلا راهی مهران شده و کار شناسایی، برقراری خاکریز و پاکسازی میدان مین را به مدت 15 روز انجام دادیم و آماده عملیات شدیم.
چه تمهیدات و اقدامات اولیهای قبل از عملیات صورت گرفت؟
علاوه بر حضور لشکرهای سپاه، حمایت توپخانه توسط ارتش و کارهای مهندسی و خاکریزی هم به کمک جهاد انجام شد. در واقع یکی از شاخصههای مهم عملیات کربلای یک همکاری و هماهنگی ویژهای بود که بین سه نهاد سپاه، ارتش و جهاد وجود داشت و تقسیم کار و هماهنگی خوبی صورت گرفت.
شناسایی مواضع دشمن نشان داد که در منطقه موانع سخت، تجهیزات و ادوات نظامی زیادی قرار گرفته بود و دشمن تلاش میکرد هر طور شده مهران را نگه دارد، از طرفی دشمن با این تجمع و تمرکز نیرو و ادوات در مهران قصد فریب ما را داشت که ما و نیروهایمان را در جبهه غرب متمرکز کرده و مجدداً فاو را پس بگیرد اما به لطف خدا ما متوجه این حربه شده بودیم و قصد داشتیم با انجام یک عملیات برق آسا مهران را آزاد کرده و سریعاً نیروهایمان را به جنوب برگردانیم.
جلسه قبل از عملیات و دستور صریح حضرت امام چه بود؟
مقایسه نیروهای ما با دشمن نشان میداد که ما تقریباً نصف آنها نیرو داریم و همین موجب نگرانی هایی شده بود، به همین دلیل سردار محسن رضایی نزد امام(ره) رفته و ضمن ارائه گزارشی در این خصوص و نگرانی هایی که در خصوص برتری دشمن داشت از ایشان کسب تکلیف کردند که امام(ره) فرمودند: «همان طور که حضرت حق تعالی شما را در فاو و خرمشهر یاری دادند و پیروز شدید اینجا هم به یاری حق پیروز میشوید، بنابراین به خدا توکل کنید که خدا یاریگر شما خواهد بود و از غرب و شرق و صدام که عامل جنایات منطقه شده نترسید و با صلابت و عزت به دشمن کافر بعثی و منافقین خائن حمله کنید، خداوند و چهارده معصوم(ع) یار و حامی شماست»
سرانجام وقتی عملیات آغاز شد در کدام محور پیشروی کردید؟ از ناگفتههای این عملیات بفرمایید.
فرمان امام خمینی(ره) انرژی بسیار مضاعفی در بین فرماندهان و رزمندگان ایجاد کرد و ساعت 30/22 شب نهم تیرماه 65 با رمز «یا ابوالفضل ادرکنی» عملیات برق آسا را آغاز کردیم.
لشکر ویژه 25 کربلا با 6 گردان حضور داشت که دو گردان خط شکن و دو گردان را برای پاکسازی در نظر گرفته و دو گردان دیگر را به عنوان نیروی احتیاط پشت خط گذاشتیم و ما در محور ارتفاعات قلاویزان، در سمت چپ ما لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع)، سمت راست ما لشکر ثارالله، و در کنارش لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و لشکر امیرالمؤمنین(ع) ایلام و یک گردان احتیاط از لشکر 5 نصر هم در منطقه حضور داشتند.
با شروع عملیات در همان ساعات اولیه به لطف خدا توانستیم قرارگاه عراقیها در ارتفاعات قلاویزان را تا ساعت 1 بامداد فتح کنیم و تمام راههای فرار را بسته و فقط از یک جهت که به ارتفاعات صعب العبور پشت قلاویزان منتهی میشد راه بود که تعداد زیادی از عراقیها تسلیم و تعدادی هم که قصد فرار از همان مسیر را داشتند از پرتگاههای 200 متری سقوط کرده که حدود 500 نفر بودند و خیلی از آنها در عمق دره به هلاکت رسیدند و اینجا بود که وعده امام عزیزمان که فرمود به عده و نفر نگاه نکنید که خداوند به شما یاری میرساند، محقق شد و بدون حتی شلیک یک گلوله تعداد زیادی از نیروهای دشمن به هلاکت رسیدند و به لطف آقا ابوالفضل(ع) که رمز عملیات بود در همان شب همه لشکرها مواضع مورد نظر را فتح و منطقه را پس گرفته و تاساعت 8 صبح پاکسازی کردیم.
از وقایع روز بعد بفرمایید.
ظهر همان روز در جلسهای که در قرارگاه نجف (که قرارگاه نیروی زمینی سپاه بود) برگزار شد، شرکت کردیم و بحثهای مختلفی صورت گرفت، سردار علی شمخانی که فرمانده نیروی زمینی سپاه بودند، پیشنهاد دادند برای اینکه یک سیلی محکم دیگر بر دهان بعثیها و منافقان بزنیم برویم و قلاویزان عراق را هم تصرف کنیم و خلاصه پس از بحثهای زیادی که شد، اعلام آمادگی کردیم که این کار را انجام دهیم، بنابراین به همراه سردار کمیل، شهید طوسی، شهید محمدرضا عسکری، شهید اسماعیلی فرمانده توپخانه، سردار تقی مهری، سردار رسول قضاوتی، سرهنگ بهزاد اتابکی و... از لشکر ویژه 25 کربلا برای شناسایی منطقه بین قلاویزان ایران و عراق راهی منطقه شدیم و در یکی از سنگرها مستقر و منطقه حائل را دید زدیم که واقعاً موانع و استحکامات زیادی بین دو ارتفاع بود به حدی که پرنده هم نمی توانست از آنجا عبور کند در این هنگام یک رتیل روی دستان من نشست و بچهها هم سراسیمه خواستند تا آن را بکشم و از خودم دور کنم، من هم خونسرد و آرام به او خوشامد گفتم و از دستم جدا کردم و به بچهها دستور دادم باید از اینجا خارج شویم و به عنوان فرمانده لشکر وظیفه داشتم جاهای امنی برای استقرار همراهان انتخاب کنم، جلوتر رفتیم و در پی جای امنی بودیم که یکباره به نواری برخوردیم و متوجه شدیم که عراقیها در اینجا معبری تعبیه کرده بودند تا از طریق آن بتوانند نیروها و نفربرهایشان را به سمت دشت ملکشاهی هدایت کنند و چون تمام نیروهایشان را از دست داده بودند فرصت نکرده بودند معبر را مجدد ببندند و بار دیگر معجزه الهی را دیدیم که ما این مسیر را یافته و توانستیم به ارتفاعات قلاویزان عراق نزدیک شویم، مقداری که جلوتر رفتیم عراقیها شروع به تیراندازی کردند و تیری به پای سردار کمیل - که جانشین لشکر بود - اصابت کرد و فوراً سنگر گرفته و دستور دادم سردار قضاوتی فرمانده زرهی لشکر با سرعت برود چند دستگاه تانک بیاورد و وقتی تانکها رسید، شروع به شلیک و تیراندازی کردیم که در سمت چپ قلاویزان یکباره حدود 32 نفر تسلیم شدند و جلوتر که رفتیم چند تیر دیگر شلیک کردیم و یکباره حدود 500 نفر دیگر دست بالا کردند که فرماندهشان جلودارشان بود و قرآن به دست فریاد «دخیل خمینی» سرمیداد و طلب آب میکرد و به تناوب همه اسیران با او همراهی میکردند. با فرمانده صحبت کردیم که دلیل مقاومت نکردن آنها را جویا شویم که اظهار داشت ما را از دیشب ساعت یک بامداد در اینجا مستقر کرده و بعد از آن سراغ ما نیامدهاند و از فرط گرسنگی و تشنگی بود که تسلیم شدیم و این هم از معجزات الهی بود که در عملیاتی که مزین به نام آقا ابوالفضل(ع) بود، دشمن تشنه مانده و تسلیم ما شود و آن رتیل را مأموری از طرف خدا دانستم که راه را به ما نشان دهد و به لطف خدا بتوانیم وارد معبر شده و بدون تلفات، بیش از 500 نفر را با سلاح و تجهیزات اسیر و سنگر فرماندهی صدام در ارتفاعات قلاویزان عراق را تصرف کنیم و شهر بدره و زرباطیه در دیدرس ما قرار بگیرد و در مجموع با وجود برتری دشمن، استحکامات و موانع زیاد در کمتر از 20 ساعت به لطف خدا و کمک سایر لشکرها به دشمن شکست سختی وارد کرده و شهر مهران و ارتفاعات آن را آزادکنیم و در حالی که از 6 گردان حاضر لشکر 25 کربلا در مهران تنها 4 گردان ما در عملیات شرکت کرد و 24 ساعت بعد مجدد به جبهه جنوب بازگشته و در شلمچه و فاو مستقر شدیم. بنابراین راز موفقیت این عملیات را در لطف خدا و معجزاتش و پیروی از دستور ولی فقیه و حضرت امام میدانم.
چرا پس از جنگ و تا امروز عملیات کربلای یک و آزادسازی مهران آن طور که باید مورد توجه قرار نگرفت؟ خصوصاً وقتی با واقعه آزادسازی خرمشهر مقایسه میشود؟
بنده به لحاظ نظامی مهران را مهم تر از خرمشهر و به لحاظ سیاسی خرمشهر را مهم تر از مهران میدانم، به لحاظ نظامی چون فاصله مهران تا بغداد حدود 150 کیلومتر است و خرمشهر تا بغداد 700 کیلومتر و خصوصاً دو عملیات مهم والفجر 3 و کربلای یک که منجر به آزادسازی مهران شد هم به لحاظ نظامی و تلفات سنگینی که به دشمن وارد شد از عملیات خیلی مهم و اثرگذار جنگ بودند. در عملیات والفجر 3 کهبنده هم حضور داشتم توانستیم سرهنگ جاسم پسرخاله صدام را به همراه 700 نفر دیگر اسیر کنیم و در ارتفاعات کله قندی و کانی سخت به حدی بر عراقیها مسلط شدیم که بسیاری از بچهها از اینکه این مقدار عراقی خوار و ذلیل شده زیر پایشان بودند و براحتی در معرض شلیک ما بودند دلشان به حالشان میسوخت. از طرفی در خرمشهر هم دستاوردهای بزرگی به دست آمد و عراق بیش از بیست هزار اسیر و بیست هزار کشته داد. به هرحال طی سالهای پس از جنگ هم خرمشهر بیشتر سمبل جنگ شد و مورد توجه قرار گرفت.
راهکار شما چیست؟ چه باید کرد تا این واقعه از مهجوریت خارج شود؟
به نظرم در این خصوص خود ایلامیها باید تلاش بیشتری کنند و از طریق چاپ ویژه نامه ها، مصاحبه با فرماندهان، ساخت فیلمهای مستند و فعالیتهای بیشتر رسانهای از ظرفیتهای این واقعه استفاده کنند. با فرماندهان برجستهای از یگانهای عمل کننده زمینی سپاه، فرماندهان لشکر 41 ثارالله، 17 علی ابن ابیطالب(ع)، 27 محمد رسول الله(ص)، امیرالمؤمنین(ع) ایلام مصاحبه و با سردار علی شمخانی، سردار مصطفی ایزدی، فرماندهان هوانیروز و توپخانه ارتش و فرماندهان جهاد که زحمات زیادی کشیدند، گفتوگو شود.از طرفی در این عملیات بالغ بر 5 فرمانده گردان و همچنین فرمانده شجاع لشکر 27رسول اکرم(ص) شهید دستواره و... به شهادت رسیدند و جا دارد از این ظرفیتها بیشتر استفاده شود.
ارسال نظر