گفت و گو با بحرانی، درباره حضورش در برنامه «خندوانه»
من دوستان جنوبی زیادی دارم. به نظرم جنوبیها بسیار شاد، سرخوش، خونگرم، باحال و پر از ریتم هستند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- آذر مهاجر- پیش از جنابخان، تقریبا تمام عروسکهای تلویزیون در برنامههای کودک ظاهر میشدند و ماموریتشان شاد کردن بچهها و آموزش به آنها بود اما برنامه خندوانه مخصوص بچهها نیست حتی اگر آنها گاهی یا همیشه پای این برنامه بنشینند. جنابخان یک آدم بزرگ است. عروسک درشتی هم هست؛ دو نفر اجرای حرکات او را برعهده دارند و تکانش میدهند و یک صدا پیشه مستعد به جای او حرف میزند که ممکن است صدایش یادآور هر کسی باشد جز ببعی یا آقوی همساده؛ اگرچه به جای تمام این شخصیتها یک نفر حرف زده باشد. محمد بحرانی، صداپیشگی آقوی همساده، ببعی و جنابخان را برعهده دارد و توانایی او در صداسازی فقط بخشی از روند خلق و موفقیت این سه شخصیت عروسکی است. بخش دیگری از محبوبیت و ماندگاری این عروسکها به شخصیتپردازی و لهجه هر کدام ارتباط دارد که این مورد نیز به بحرانی بیارتباط نیست.
جنابخان در کوچه مروارید متولد شد. وقتی او را به خندوانه آوردید، تغییرش دادید یا نه؟
خندوانه برای بزرگسالان طراحی شده، بنابراین بعد از ورود جناب خان به خندوانه باید در جنس شوخیها و نوع بازی تغییراتی ایجاد میشد. دوستانی که هر دو برنامه را دیدهاند متوجه این تغییرات شدهاند. البته این تغییرات را من ایجاد نکردهام. همه تغییرات در گپوگفتهایی که با رامبد، آقای سالارزهی، محمد نادری که در شمعدونی بازی میکرد و امیر سلطان احمدی داشتیم، ایجاد شد و آرام آرام جنس شوخیها مشخص شد. البته عروسکگردانها هم نقش قابل توجهی در معرفی شخصیت او دارند.
جناب خان باید یک مرد جوان باشد. چون بدجوری در فکر ازدواج است.
میل جنابخان به ازدواج از همان ابتدای شکلگیری این عروسک وجود داشت. البته از نظر من او خیلی جوان نیست نمیدانم بقیه چه برداشتی دارند. او در دیالوگهایش گفته که بیست و چند سالی هست که به خواستگاری میرود و هنوز موفق نشده است.
شرکت در کنکور هم دلیل نمیشود که بگوییم او یک مرد جوان است؟
اگر به آمار کنکوریها دقت کنید متوجه میشوید هر سال آدمهای زیادی با سن و سال مختلف در آن شرکت میکنند.
میشود گفت او یک مرد تقریبا 40 یا 50 ساله است؟
سن و سال دقیق او را نمیدانم اما به نظرم از رامبد بزرگتر است. سن و سال شخصیتهای عروسکی معمولا خیلی دقیق نیست اما از نظر من او از رامبد بزرگتر است. نوع رفتار جنابخان با رامبد این برداشت را ایجاد میکند چون خیلی وقتها میبینیم که او صلاح رامبد را میخواهد.
شنیدهام همه چیز در این مجموعه بداهه است.
جنابخان هم مانند بقیه مهمانان قصهها و ماجراهای خودش را تعریف میکند.
بله. ولی جنابخان نیاز دارد شما به جای او حرف بزنید و دو نفر دیگر تکانش بدهند و این کار را دشوار میکند.
بله. ما به این سبک آشنا هستیم. حامد ذبیحی و مهدی برقعی سالهاست بهعنوان عروسکگردان کار میکنند و من هم به عنوان صداپیشه تجربیاتی دارم و شیوههای همراهی با هم را بلدیم. ما از قبل با هم تمرین کردهایم و عروسکگردانها آنقدر فرز هستند که به سرعت با دیالوگها واکنش مناسب را اجرا میکنند.
یک عروسکگردان دستهای جنابخان را حرکت میدهد و یک عروسکگردان تنه او را. این دو نفر باید متناسب با هم عمل کنند و در عین حال با شما هم هماهنگ شوند. این کار بدون داشتن متن شدنی نیست. به نظرم حتما باید دیالوگها و کنشها و واکنشهای جنابخان را از قبل با هم مرور کنید.
ما معمولا یک طرح داستانی داریم و از قبل میدانیم که مثلا امروز قرار است جنابخان کنکور بدهد و از رامبد میخواهد که نقش مراقب را بازی کند. این تمام چیزی است که از قبل با هم مرور میکنیم. بقیه ماجرا و جزئیات هنگام ضبط برنامه شکل میگیرد.
معمولا هر صحنه با چند برداشت ضبط میشود؟
در برنامه خندوانه خیلی امکان برداشتهای متعدد وجود ندارد. برای اینکه صد نفر تماشاگر در سالن حضور دارد که همه آنها لزوما با شیوه کار تلویزیون آشنا نیستند. آنها از تکرار و برداشتهای چند باره خسته میشوند. ضمن اینکه دوست داریم واکنش تماشاگران طبیعی باشد و مثلا مجبور نباشند برای برداشت دوم ادای خندیدن را در بیاورند. معمولا در خندوانه تکرار نداریم و با یک برداشت ضبط میکنیم.
لطفش این است که جنابخان هر شب در برنامه حضور ندارد.
از ابتدا این طور طراحی شده بود که جنابخان دو شب در هفته یا در موارد استثنا و به فراخور نیاز کمتر یا بیشتر در برنامه حضور داشته باشد.
لطف دیگر ماجرا این است که ما شخصیت این عروسک را پیدا کرده و خوب او را میشناسیم. قاعدتا کسانی که شخصیتی را اجرا میکنند باید بتدریج بر چارچوب شخصیتی او مسلط بشوند که بتوانند آن را در موقعیتهای مختلف بازی کنند. مثلا باید بدانیم جنابخان در مواجهه با کنکور چطور عمل میکند یا در واکنش به جواب نه در خواستگاری. ممکن است خیلی از چیزهایی که برای این شخصیت طراحی و تعریف کردهایم، هرگز صورت عینی پیدا نکند و تماشاگر با آنها مواجه نشود اما ما باید بدانیم که چه جور موجودی است؛ مثلا چه غذایی دوست دارد، از چه بویی خوشش میآید، رنگ مورد علاقهاش چیست و چیزهایی از این نوع.
به ابعاد مختلف شخصیت جنابخان فکر کردهاید؟
به تمام ابعاد شخصیتش نه اما در طول روز وقتی کاری انجام میدهم، جایی میروم یا موقعیتی را تجربه میکنم، به خودم میگویم اگر جنابخان جای من بود چه میکرد. برخی چیزها هم در خود برنامه و در مواجهه با رامبد رخ میدهد مثلا ممکن است هنگام ضبط برنامه و ضمن رد و بدل شدن یک دیالوگ دو نفره اتفاقی بیفتد که به یکی از وجوه شخصیتی جنابخان بدل شود؛ چیزی که ما قبلا اصلا به آن فکر نکرده بودیم.
چطور در لحظه متوجه میشوید که جنابخان چه واکنشی نشان میدهد؟
نمیدانم!
مگر شما تعیین نمیکنید که او چه واکنشی نشان بدهد؟
چرا. اما عروسکگردانها هم گاهی ایده پردازی میکنند. گاهی آنها حرکتی به عروسک میدهند که من بر اساس آن دیالوگ میگویم. این اتفاق زیاد میافتد. ممکن است آنها احساس کنند جناب خان باید تعجب کند و این حالت را به او میدهند و من هم به سرعت صدایش را اجرا میکنم. این ارتباط کاملا دو طرفه است. اگر قرار باشد در کارمان خلاقیت داشته باشیم نباید خیلی درگیر منطق و ریاضی بشویم. به عبارتی نباید گزارهای را تعریف و بعد نتیجه را تعیین کرد چون این شیوه دریچههای ذهن را برای اتفاقات خلاقه در لحظه میبندد. البته این امکان هم وجود دارد که در روند خلاقیت اشتباهاتی پیش بیاید و مثلا ما واکنشی نشان بدهیم که در چارچوب تعریف شده از این شخصیت نگنجد اما رسیدن به خلاقیت ارزش آن را دارد که از احتمال ارتکاب به چند اشتباه پرهیز نکنیم.
جنابخان برخی از کلمات را با حس خاصی میگوید. این کلمات را چطور انتخاب میکنید و از کجا میفهمید مردم به آن میخندند؟
نمیدانم. واقعا جواب صادقانه من همین است. شاید جنابخان کلماتی را انتخاب میکند که به گوش عجیب میرسد شاید هم نه. تصور و تحلیل من این است که اگر در طنز و کمدی دست روی برخی احساسات انسانی بگذاریم و آنها را با اغراق و غلو شده ارائه و تکرار کنیم، باعث خنده خواهد شد. جنابخان تعجب کردن را با اغراق انجام میدهد و آن را تکرار میکند.
گاهی با تکرار ساده یک کلمه که اصلا هم بار طنز ندارد، مخاطب را میخنداند. این طور چیزها جزو اصول طنز است و میتوان از آنها استفاده کرد.
فکر نمیکنم بشود بر مبنای این اصول و به صورت فرمولی طنز ایجاد کرد!
بخشهایی از آن حسی است و بخشهایی هم نه. من نزدیک پنج سال با آقای طهماسب و جبلی کار کردهام. روزهایی که برای ضبط برای کلاهقرمزی تمرین میکردیم دقیقا مشغول تمرین این اصول بودیم؛ اینکه طنز چیست؟ از کجا میآید؟ و سوالاتی از این نوع. اتفاقی که در اجرا میافتد این است که اصول را یاد میگیریم و بعد احساساتمان را بر این دانش سوار میکنیم مثل نقاشی که رنگ، طرح، خط، پرسپکتیو و بقیه اصول را میداند و احساسش را بر مبنای این دانش به نمایش میگذارد. دانش و آگاهی درباره هر موضوعی به مرور در وجود انسان نهادینه میشود و بعد به عنوان پایه و اساس برای طرح احساسات مورد استفاده قرار میگیرد.
در صداسازی برای این شخصیت همین اتفاق افتاد؟
دقیقا. مختصات این شخصیت را پیدا کردیم و بر مبنای آن صداسازی صورت گرفت. از اولین تصمیمات ما درباره این شخصیت این بود که جنوبی باشد. جنوبیها خیلی باحال هستند. من در شیراز بزرگ شدهام؛ به دلیل مهاجرتهای ناشی از جنگ، جنوبیهای زیادی در شیراز ساکن بودند و من دوستان جنوبی زیادی دارم. به نظرم جنوبیها بسیار شاد، سرخوش، خونگرم، باحال
و پر از ریتم هستند.
پس ترانههایی که جنابخان میخواند یادگار معاشرت با جنوبیهاست؟
بله دقیقا. معاشرت سالهای کودکی و بعد دوره دبیرستان و بچههای جنوبی در خوابگاه و دانشگاه.
به لهجه جنابخان اعتراض نشده است؟
نه. خدا را شکر حتی استقبال هم زیاد است. در دو شخصیتی که با لهجه اجرا کردهام چه آقوی همساده چه جنابخان، اصلا بنا بر تمسخر نبوده است. فکر میکنم شما هم موافقید که هرگز این دو لهجه در این دو شخصیت مسخره نشدهاند بلکه سعی کردم که این دو لهجه را درست و دقیق ادا کنم. من شیرازی هستم و برای آقوی همساده مشکلی نداشتم اما جنوبی نیستم و دارم همه تلاشم را میکنم که لهجه جنابخان را بدون مشکل اجرا کنم.
جنابخان برخلاف عروسکهای دیگر تلویزیون که معمولا کودک هستند، مدام دسته گل به آب میدهند و خرابکاری میکنند، یک آدم بزرگ عاقل است که او را جدی میگیرند. پس چرا مردم دوستش دارند؟
جنابخان را یک آدم بزرگ فرض کردیم و از همان ابتدا سعی کردم از قوارههای یک آدم معمولی بیرون نزند. او میتوانست یک آدم باشد؛ آدمی از طبقه متوسط جامعه، با یک شغل و روحیات معمولی و شاید به همین دلیل جنابخان برای همه ما ملموس و جذاب است.
آبادانی بودن جنابخان هم باعث شده ذهن مخاطب هر جایی برود ، جز سمت آقوی همساده و ببعی.
او آبادانی نیست. اهل جنوب است؛ هر شهری که شما فکرش را بکنید. برای من این مهم است که جنابخان به یک شهر خاص تعلق نداشته باشد. در مورد تمایز با آقوی همساده و ببعی هم باید بگویم واقعا کار سختی داشتیم. آن عروسکها سابقه چند ساله دارند و شناخته شدهاند. من هم یک نفر هستم با یک صدای مشخص؛ خیلی مراقبت میخواست که این شخصیتها شبیه به هم نشود و طنزی که ارائه میکنند از هم متمایز باشد.
لابد اگر بپرسم این مراقبت چطور انجام میشود، میگویید نمیدانم؟!
نه. این یکی را میدانم. هر کدام از این شخصیتها چارچوبی دارند. من باید سعی کنم چارچوب این عروسکها با هم تداخل پیدا نکند؛ بخصوص در لحظههایی که بازی احساسی دارند. این کار با شخصیت پردازی درست و شناخت چارچوبها کار سختی نیست.
ارسال نظر