پايگاه خبري تحليلي «پارس»- آذر صدارت - جواني چه ميوه‌اي‌ است؟ اگر بخواهيم جواني را به يک ميوه تشبيه کنيم، شبيه چه جور ميوه‌اي‌ است؟ مطمئنا سيب نيست؛ طعمِ ملايم و مهربانِ سيب، بيشتر شبيهِ مهرمادري يا علاقه پاک و صادقانه به کسي است که دوستش داريم. جواني، بِــــه نيست؛ ميوه بهشتي به، شبيه عطر تن نوزادها، شبيه دورانِ بکر بلوغ است. جواني، پرتقال و گريپ فروت هم نيست که اين روزها، همه فصل و همه جا پيدا مي‌شود و عطر و بويي ندارد. جواني، آنقـــدر شيک نيست که موز باشد و آنقدر عجيب و دست نيافتني نيست که آناناس باشد. جواني، جدي تر از آن است که خربزه باشد، با هويت تر از آن است که خيار باشد و باشکوه تر از آن که گيلاس باشد. جواني، يک ميوه تابستانه است. يک نوبرانه خوش عطر و رنگ و طعم که عمرِ کوتاهي دارد. از آن‌ها که فقط در فصلش، مي‌چسبد. شايد هندوانه باشد؛ يک هندوانه دربسته و غيرقابل پيش بيني با کلي اتفاقات و فراز و نشيب‌هاي‌ غيرمنتظره؛ هندوانه‌اي‌ که يک قاچِ خنکش، حالت را جا مي‌آورد. شايد هلو باشد؛ خوشبو و خوشمزه، نمادِ تازگي و طراوت؛ که يک برشِ دلچسبش، سرِحالت مي‌کند. شايد توت فرنگي است؛ که با آن طعمِ ترش و شيرين و ظاهرِ خوش آب و رنگ، دهان را آب مي‌اندازد. جواني هر چه هست؛ هندوانه، هلو يا توت فرنگي، معجونِ خوشمزه‌اي‌ است از سرخوشي، نشاط، يکرنگي، باور، اميد، عشق و تلاش. جواني، دوره عجيبي است که گاهي از شدت سرخوشي، ده سانت بالاتر از سطحِ زميني و گاهي از فرطِ غم، تنهاتريني. همه چيز تازه است. انگار مردمک چشم‌ها و لنز دوربين و عدسي عينکت، شفاف تر از هميشه دنيا را مي‌بيند. اتفاقات، رنگِ تجربه نگرفتند و احساسات، بوي کهنگي نمي‌دهند. عطش و تپش دارد. شيريني ها، بيشتر از اندازه واقعي محشرند و غم ها، به شکلِ اغراق شده اي، تکان دهنده. قدرتِ خطرپذيري بالاست و دنيا در مُشت است. امروز ولادت حضرت علي اکبـر(ع) و روز جوان است. جواني فرصتِ يگانه‌اي‌ است که بايد در فصلش، قدرش را دانست. قبل از اين‌که پژمرده و پلاسيده شود، ميوه جواني را گاز بزن!

نکاتي از لابه لاي بيانات رهبر انقلاب درباره جوانان
جوان امروز و ديروز/ جوان امروز در آمادگي خود و شجاعت خود و غيرت خود براي دفاع از هويت ديني و انقلابي خود، از جوان نسل اول هيچ کمتر نيست، شايد هم جلوتر است. 28/۱۱/۱۳۸۵

تحصيل، تهذيب، ورزش/ اگر در يک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه مي‌خواهيد،خواهم گفت تحصيل،تهذيب و ورزش. 7/۲/۱۳۷۷

بهره مندي از جواني/ پيغمبر اکرم از جواني از صحابه خودشان خوششان آمد و براي او دعايي کردند و فرمودند: «اللّهمّ امتعه بشبابه» يعني پروردگارا ! او را از جوانيِ خود متمتع کن، بهره مند کن... تمتع از جواني، بهره مندي از جواني به چه معناست؟ خطاست اگر خيال کنيم بهره مندي از جواني به معناي لذت بردن از شهوات مادي جواني است، سرگرمي هاي جواني است، استفاده از لهويات در دوره جواني است؛ اين نيست بهره بردن از جواني. در يک بيان ديگري پيغمبر اکرم فرمودند: «ما من شابّ يدع لذّة الدّنيا و لهوها و اهرم شبابه في طاعة الله الّا اعطاه الله اجر اثنين و سبعين صدّيقا» يعني جواني که دامن خودش را پاک نگه مي‌دارد، از شهوات مادي دوري مي‌گزيند، در پيش خداي متعال اجر هفتاد و دو صديق را دارد. «در جواني پاک بودن شيوه پيغمبري است» 24/۷/۱۳۹۰

منتظر نباشيد/ شما جوان ها خودتان بايد احساس کنيد نقش آفرينيد؛ منتظر اين نباشيد که حالا در جاهاي ديگر اتفاق خاصي بيفتد. 25/۶/۱۳۸۵

موتور حرکت جامعه/ حضور قشر جوان، به خصوص دانشجو، موتور حرکت يک جامعه است. 24/۹/۱۳۸۷

دل هاي پاک جوانان/ دل هاى شما جوان ها، پاک است؛ هرچه اين دل هاى پاک و نورانى با خداى متعال آشناتر باشد - با خدا حرف بزنيد، از خدا بخواهيد، به خدا پناه ببريد، با خداى متعال درد دل کنيد، هرچه اين حالت را بيشتر توانستيد در خودتان به وجود بياوريد - بدانيد توفيقات شما در آينده بيشتر خواهد بود. 30/۷/۱۳۹۳

نگاه اميدوارانه به آينده/ شما جوان هستيد، مواظب باشيد نگاه تان به آينده، نگاه اميدوارانه باشد، نه نگاه بدبينانه و نوميدانه. اگر نگاه نوميدانه و بدبينانه شد، نگاه «چه فايده‌اي دارد» شد، به دنبالش بي عملي، بي تحرکي و انزوا است؛ مطلقاً ديگر حرکتي وجود نخواهد داشت؛ همان چيزي است که دشمن مي‌خواهد. 4/۶/۱۳۸۸

مسئوليت جوان/ جوان بايد در درون خود، در دل خود، در وجدان خود احساس کند که نسبت به آينده اين کشور، آينده اين ملت، آينده اين تاريخ، مسئوليت دارد. 8/۸/۱۳۸۷

يک جوانِ درست و حسابي بايد چه جوري باشد و يک جواني واقعي، چه شکلي است؟
بيشتر تعريف‌هاي‌ رسمي و غيررسمي دنيا، جواني را بين 18 تا 30 سالگي مي‌دانند. گروهِ هدف همه رسانه ها، برنامه‌ها و نظرسنجي‌ها؛ مخاطب اصلي ميتينگ ها، سخنراني‌ها و دلسوزي‌ها و البته‌اميد و سرمايه کشور، جوانان هستند. عبارت‌هاي‌ "جواني کجايي که يادت به خير؟" و "جواني، بهاري بود و بگذشت..."، نشان دهنده اهميت و ارزشِ ويژگي‌هاي‌ دوران جواني از نگاهِ سالمنداني است که با از دست دادنِ نعمت، تازه قدرش را فهميده‌اند. همه بزرگ‌ترها، همواره تاکيد دارند جواني، گُل عمر آدم است و بايد از لحظه لحظه اش استفاده کرد؛ منتها از آنجا که عبارت «جواني کردن»، به غلط، هم رديفِ خامي و گناه و سبکسري قرار گرفته، بعضي هايمان گارد مي‌گيريم که: «نه من عاقل تر از اينم که....» و بعضي‌هاي‌ ديگر هم مي‌نالند که: «اي بابا! مگه اينجا هم مي‌شه جووني کرد؟». اما واقعيت اين است که جوان اگر ، در چارچوب شرع و عقل جواني نکند، بعدها در ميانسالي و سالمندي به شکلِ ناجوري به دنبالِ جوانيِ از دست رفته اش مي‌افتد. اين طوري هاست که با استفاده از تجربه بزرگ ترها و در حد وُسع خودمان، سعي کرديم يک راهنماي ساده و خودماني براي بهتر و بيشتر جواني کردن، جمع و جور کنيم.

تو در قبال روياهايت مسئولي!
معمولا وقتي کم سن و ساليم، اين هشدار بزرگ ترها را که: "هر اتفاق خوبي که قرار است در زندگي مان بيفتد، ريشه در نوجواني و جواني دارد" ،جدي نمي‌گيريم و با بي خيالي زندگي را طي مي‌کنيم. ولي تعارف که نداريم! وقتِ درس خواندن، وقتِ ياد گرفتنِ زبان دوم و سوم، وقت تسلط روي مهارت‌هايي مثل موسيقي و فيلمسازي، وقتِ حرفه‌اي‌ شدن در رشته‌هاي‌ ورزشي و خلاصه وقتِ هدف گذاري و برنامه ريزي و تلاش براي رسيدن به‌ايده آل هايمان، سال‌هاي‌ جواني است. درست همان سال‌هايي که با «از اين شاخه به آن شاخه پريدن» و «چه کنم؟ چه کنم؟»، فرصت‌هاي‌ طلايي را از دست مي‌دهيم و بعدها، ما مي‌مانيم و حسرت‌هاي‌ ساده‌اي‌ که به شکل عجيبي، دست نيافتني مي‌شوند. درست همان لحظه‌اي‌ که دختر کوچولويمان، مثل بلبل انگليسي حرف مي‌زند، از خودمان مي‌پرسيم: "من دقيقا چرا زبانِ دانشگاهم را با من بميرم و تو بميري، ناپلئوني پاس کردم؟" يا درست همان وقتي که کاردستيِ مدرسه پسر کوچولويمان را با ذوق و شوق، مي‌بُريم و مي‌چسبانيم و درست مي‌کنيم، با اين واقعيت خنده دار مواجه مي‌شويم که هميشه کار با رنگ و طرح و بافت را دوست داشتيم اما رفتيم فيزيک خوانديم! اين جور وقت هاست که دلمان مي‌خواهد خيلي کارها بکنيم، همان کارهاي ساده‌اي‌ که در جواني فرصتش فراهم بود اما در ميانسالي، ديگر نه وقتي مانده، نه حوصله و انگيزه اي!

جيک جيک مستون و فکرِ زمستون!
کار کشيدن از ذهن و جسم که به درآمدِ مناسب منجر شود، خيلي چيز خوبي است. خيلي‌ها را همين کار فکري و جسمي، از انواع غم و درد و اعتياد و افسردگي و کسالت نجات داده و به آنها حسِ خوب مفيد و اثرگذار بودن داده و باعث استقلال مالي، اعتماد به نفس و شادي و مقبوليت اجتماعي خيلي‌ها شده است. بله، کارِ مناسب کم است. کاري که متناسب با علايق و تحصيلات و توانمندي و نيازهاي ماليِ جوان باشد، کمياب است. ولي هيچ کاري که در حوزه شرع و عقل تاييد شده باشد، بدتر از بيکاري و بي پولي نيست. بيکاري، مثلِ خوره روح و روان آدم را مي‌جود و بي پولي، اين که مجبور باشي مدام جلوي بقيه گردن کج کني و دست دراز کني، از آدم يک بداخلاقِ بي اعتماد به نفس مي‌سازد. حتي اگر کارِ مناسبِ بيرون از خانه گير نياورديد، آستين‌ها را بالا بزنيد و با انجامِ پروژه‌هاي‌ دورکاريِ موسسات فرهنگي يا راه‌انداختنِ يک کسب و کارِ ساده خانگي، يک حالِ اساسي به روحيه و جيبتان بدهيد. واقعيت اين است که اگر پدر پولدار و حمايتگري نداشته باشيد، تنها راهِ تجربه يک ميانسالي و سالمنديِ آرام از لحاظ مالي، کار خستگي ناپذير و قناعت و صرفه جويي و پس انداز در دورانِ جواني است! پس با آينده نگري، از نيروي فکري و جسمي تان براي کار، استفاده کنيد.

گاهي به آسمان نگاه کن!
در احاديث و روايات و در سخنان همه بزرگان و علما، تاکيد شده است که خودسازي و ترک رذايل و ملکه کردنِ فضايل در جواني، راحت تر و ساده تر از هر وقتِ ديگر است و توبه و عبادتِ جوان، در پيشگاه مهربانِ بي همتا، اهميت و ارزشِ دوچندان دارد. طي طريقِ معنوي براي جوان، به واسطه پاکي و بي آلايشي، سريع و ساده و راهي ميان بُر است و تاثيراتي که دو رکعت نمازِ جوان پاکدل به جا مي‌گذارد، بي نظير است. عرف و فرهنگ‌مان هم با يادآوري‌هاي‌ شيريني مثل "در جواني پاک بودن، شيوه پيغمبري است"، تاييد کننده همين مفهوم است. اين طوري است که اگر در جواني، يک عهدِ درست و حسابي براي پاک بودن و پاک ماندن با خداي خود ببنديم و با يک قفلِ محکم، مُهر و مومش کنيم، حسابي ُبرد کرده‌ايم. هر چند که جوانانِ ايراني، با حضور باشکوه در اعتکاف‌هاي‌ چندهزارنفري يا حضورِ پررنگ و عميق در برنامه‌هايي مثلِ پياده رويِ اربعين به سمتِ کربلاي معلا، در عمل ثابت کرده‌اند در اين زمينه نه تنها نمي‌لنگند که پيشرو و ثابت قدم هستند. درست در برنامه‌هايي مثل تشييع پيکرِ پاک شهدا در کوچه‌ها و خيابان‌هاي‌ شهرمان است که حضورِ پر شور و صميميِ جوانان ثابت مي‌کند غيرت و عزت نفس جوانِ ايراني، از دهه شصت تا دهه نود نه تنها کمرنگ نشده که روز به روز عميق تر و غني تر شده است ؛ و همان طور که در سال‌هاي‌ پس از دفاع مقدس، در سايه تعهد و خودباوري، در عرصه‌هاي‌ مختلف علمي و فناوري مثل پزشکي، داروسازي، نانو، هسته‌اي‌ و هوافضا به شکل چشمگيري شکوفا شدند، به وقتش در دفاع از مرز و شرف و ناموس هم، چيزي کم از نسل‌هاي‌ قبل ندارند.

خودت را دوست داشته باش!
وقتي جوان تريم، معمولا آن قدر روي ظاهرمان حساس هستيم و در به درِ اين داروخانه و آن عطاري براي فلان ماسکِ مو و فلان ماسکِ صورتيم که انگار زيبايي طبيعي مان را نمي‌بينيم. سال‌ها بعد، وقتي عکس‌هاي‌ بيست و چند سالگي مان را نگاه مي‌کنيم، تازه متوجه مي‌شويم درست همان روزهايي که پاشنه مطب جراحان زيبايي و آرايشگاه‌ها را به دنبالِ يک زيبايي عاريه‌اي‌ از جا مي‌کنديم، در اوجِ زيبايي مان به سر مي‌برديم. لطفا تا جوانيد، قدر پوستِ شفاف، موهاي يکرنگ و يکدست و دست‌هاي‌ زيبايتان را بدانيد و با ورزش و رعايت بهداشت و تغذيه مناسب، براي مدتي طولاني حفظشان کنيد. يادتان نرود که کرم‌هاي‌ روشن کننده و ماسک‌هاي‌ لايه بردار، رنگ موهاي گران قيمت و لوازم آرايش‌هاي‌ عجيب و آنچناني را براي سنينِ بالاتر، براي سال‌هايي که آدم از طراوت جواني بي بهره است، اختراع کرده‌اند. خودت را دوست داشته باش!

تو مسئولِ گلت هستي!
عشق ورزي و تعهد، يکي از زيباترين مفاهيم دنياست که معمولا در جواني اتفاق مي‌افتد. عشق به معناي بي کله بازي و خراب کردنِ همه پل‌هاي‌ پشت سر نيست اما اين احساسِ ناب که کسي را ببيني و بشناسي و حس کني «خودش» است و چون با معيارهايت همخواني دارد، حاضر باشي با کمک خانواده براي داشتن و بودنش به آب و آتش بزني، شايد فقط با خوش بيني و باور و نشاط جواني، جفت و جور باشد. اگر شانسِ پيدا کردن و رسيدن به نيمه گمشده تان را داشتيد، يادتان باشد: «دوست داشتن کافي نيست؛ عشق مراقبت مي‌خواهد!» البته بعد از ازدواج خانواده را فراموش نکنيد، دعاي خير پدر و مادر مجرد و متاهل نمي‌شناسد.

کتاب، فيلم، موزيک!
اگر کتابخوان، فيلم بين و يا موزيک باز هستيد و در عين حال جوانيد، الان بهترين فرصت را داريد تا لذت تکرار نشدنيِ خواندنِ يک رمان پانصدصفحه اي، ظرف يک شب تا صبح را تجربه کنيد. فقط وقتي جوانيد، حس و حالِ کتابخواني و تماشاي فيلم را به معناي واقعي داريد.

فقط وقتي جوانيد، حاضريد تنها اسکناسِ باقي مانده در جيبتان را به جاي يک کيلو گوجه فرنگي يا يک بسته پوشکِ بچه، بدهيد کتاب و فيلم بخريد و فقط وقتي جوانيد، يک عالمه کتابِ نخوانده و فيلمِ نديده نداريد.

پس تا حس و حالش هست، تا به مرحله تورقِ سرسري کتاب‌هاي‌ حتي لاغر و رد کردنِ فيلم‌هاي‌ حتي اسکاري نرسيده‌ايد، بيشتر بخوانيد، بيشتر ببينيد، بيشتر بدانيد، بيشتر بفهميد، بيشتر زندگي کنيد.

دورهمي‌هاي دوستانه را درياب!
واقعيت اين است که وقتي سنِ آدم‌ها بالاتر مي‌رود و دغدغه‌ها و مشغله‌ها بيشتر مي‌شود و پاي همسر و از آن مهم تر، بچه به ميان مي‌آيد، دور هم جمع شدن، تبديل به يک پروژه سنگين مي‌شود که کارشناسيِ عميق مي‌طلبد. ديگر مثلِ سال‌هاي‌ بيست و چند سالگي، همه با يک سوت، دورِ ميزِ هميشگيِ کافه هميشگي نيستند و هر کدام، هزار و يک برنامه و گرفتاري و ادا و اصول دارند. همسرِ اين يکي اهلِ معاشرت نيست و همسرِ آن يکي، دلِ خوشي از جمع‌هاي‌ دوستانه ندارد؛ بچه اين يکي مريض است و گل پسرِ آن يکي امتحان دارد و خلاصه يک وقت به خودتان مي‌آييد که مثلا همان جمعي که هفته‌اي‌ چند بار به صرفِ ساندويچ و آش و پفک و لواشک و پانتوميم و حرف‌هاي‌ ساده، همديگر را مي‌ديدند، يک سال است پيام رد و بدل مي‌کنند و سعي دارند در مورد يک روز و يک ساعتِ مشخص براي با هم بودن به توافق برسند و هماهنگ نمي‌شوند که نمي‌شوند! پس لطفا تا جوان تريد، تا سرتان خلوت تر است و اعصابتان راحت است و حوصله جمع و انعطافِ کافي براي سر و کله زدن با چهارتا مشنگِ شبيه خودتان را داريد، ضد حال نباشيد و دور همي‌هاي‌ ساده دوستانه را مغتنم بشماريد.

سفرهاي ماجراجويانه را از دست نده!
باور کنيد فقط وقتي بيست و چند ساله‌ايد مي‌توانيد نه تنها با شرايطِ دشوار سفرهاي ماجراجويانه و ارزان قيمت کنار بياييد، بلکه از آن لذت هم ببريد. فقط وقتي به لحاظِ جسمي و روحي قبراق و سرحاليد، مي‌توانيد ده نفري در يک کوپه قطار سر کنيد، هشت نفري در يک پرايد جا شويد، هفت روزِ متوالي کنسرو بخوريد، شب‌ها توي چادر و کيسه خواب بلرزيد، يک عالمه پياده روي کنيد، تا سپيده صبح کنار آتش چرت و پرت بگوييد، با جوک‌هاي‌ بي مزه از ته دل بخنديد، چندين ساعت کوه پيمايي کنيد، از عرضِ رودخانه بدون ترس و اما و اگر رد شويد و... هيچي تان نشود! کمي که سنتان بالاتر رفت و خستگي در وجودتان ته نشين شد، ديگر به شکلِ کليشه‌اي‌ و کسل کننده‌اي‌ به دنبالِ سفرهاي لوکس و صبحانه‌هاي‌ آنچنانيِ هتل‌هاي‌ پنج ستاره و صبح تا عصر دراز کشيدن روي نيمکت، زيرِ سايبان رنگي و نوشيدنِ آبميوه خنک هستيد. پس تا توان و حوصله و دل و دماغ داريد، سفرهاي ساده و ارزان قيمت و ماجراجويانه را از دست ندهيد.

گاهي راحت باش!
وقتي جوانيد، وقتي هنوز زندگي روي تلخش را نشان نداده و مسئوليت‌هاي‌ ريز و درشت روي سرتان هوار نشده و اميد به رسيدنِ يک روز خوب به شکلِ گل درشتي در تمامِ لحظه هايتان خودنمايي مي‌کند، بهترين وقتِ راحت بودن است. درست همان روزهاست که مي‌توانيد بي خيالِ همه چيز، هدفون را روي گوش هايتان بگذاريد و دست در جيب، يک مسيرِ چند ساعته را پياده گز کنيد. يا بدون هيچ دغدغه اي، روي نيمکتِ پارک بنشينيد و همين طور که آسمان و کلاغ‌ها را نگاه مي‌کنيد، آبنبات چوبي و بستني قيفي ليس بزنيد. يا وقتي براي يک گردشِ عصرانه با رفقا همراه شده‌ايد، به شکلِ غافلگير کننده‌اي‌ تصميم به سفر بگيريد و نيم ساعت بعد، اولين عوارضي را رد کرده باشيد. يا مثلا از درخت بالا برويد، توي غذاي رفقا يواشکي خميردندان بريزيد، سيب را با مرباي به و نسکافه را با توت فرنگي بخوريد، دور هم به ماجراهاي باب اسفنجي و پاتريک از ته دل بخنديد يا همديگر را توي استخر و رودخانه هل بدهيد و خيس و آبچکان، از آن سلفي‌هاي‌ بامزه که همه به زور کله شان را در کادر جا داده‌اند، بيندازيد. شيطنت ها، بازيگوشي ها، سوتي دادن ها، اولين تجربه ها، خطر کردن‌ها و... درست مالِ همين روزهاست. گاهي سرخوش باش!