نگاهي تازه به زندگاني امام حسين(ع)
هفت خصلت عليگونه در قامت حسين(ع)/ چشمه زلالي که بشريت را سيراب ميکند
خدا ميخواهد که ثارا... در باور و ضمير و زمين همواره جاري باشد و خواهد بود...
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- چه کسي باور ميکند که اين همه سال از آن روزگار ميگذرد؟! روزگاري که چشمهاي شما که قرار بود روزي، در صحرايي بزرگ خورشيد را شرمنده خود کند، گشوده شد. شما که دومين فرزند فاطمه(س) و علي(ع) بودي و جان شيرين پيامبر(ص). چه کسي باور ميکند پس از اين همه سال، اين چشمه که بيش از هزار و چهارصد سال از عمرش ميگذرد و حالا هزاران شاخه شده، هنوز اين همه زلال و شفاف باشد و قرنها و قرنها بتواند بشريتي را سيراب کند. ميلادت در همه تقويمها جشن همه آزادگان جهان به شمار ميآيد. در جهان امروز سخنور بسيار است و سخن بيش و مرد عمل، اندک. انگار که رسالت سخن آن است که يکي بگويدش و ديگري آن را بشنود و تمام! شايد هم بايد تقصير را به گردن همان سخنوران بي عمل انداخت که بسيار گفتن و کم عمل کردن را رسم رايج زمانه کردهاند. حتي همين روايت را بسيار شنيدهايم کهاميرالمومنين (ع) فرمود: «چون روايتي را شنيديد، آن را بفهميد و عمل کنيد، نه بشنويد و نقل کنيد.» اگر چه همين سخن را هم تنها شنيدهايم و نقل کردهايم. اما روايت هر چه باشد و راوي هر که، سخن اگر با عقل سليم و انديشه طاهر جور در ميآيد بايد که عمل آدمي از آن رنگ بگيرد و روايت زندگي حسين بن علي(ع)، از طاهرانه ترين روايتهاي تاريخ است که وراي مذهب و مليت و عقيده، به کار هر کس که زيستني انساني را ميطلبد خواهد آمد که دستورالعمل انساني حسين(ع) نيز براي همه بشريت همين بود: «اگر دين نداريد، آزاده باشيد.»
دوباره خوانش زندگاني مرد بزرگي که گاه در هياهوي عشق ورزي ما مهجور مانده است
هفت خصلت عليگونه در قامت حسين(ع)
در زمانه ما، در عصر سخن گفتنها و نوشتنهاي بسيار، در سرزميني که به عشق خاندان پيامبر(ص) و به ويژهامام حسين (ع) شهرت يافته است و خود را پاسدار انديشه و مديون حضور بزرگوارانه شان ميداند چه بسيار آثار خوب که منتظر خوانده شدن و شنيده شدن هستند و البته بيش از همه در انتظار به کار بسته شدن.
نخستين قدم آن است که هيچ انساني را از پشت پنجرههاي بسته ذهن خودمان نظاره نکنيم چه رسد چون او را، که بي شک وارث پيامبران راستين است و اسطورهاي حقيقي و جاودانه که براي ما و فرزندانمان سخن بسيار دارد. اما فرزندان مان از سخني که لقلقه زبان ما باشد زندگي کردن را نخواهند آموخت بلکه از تبلور سخن و آموزههاي او در رفتار و زندگي ما، درست زيستن را ياد ميگيرند که حسين(ع) نه فقط براي ما که به نام مسلماني آراستهايم، بلکه براي همه انسانهاي جهان الگويي است که بيان ابعاد زندگي اش در قالب تنگ و ناتوان کلمات نميگنجد. اين جا تنها خرده روايت هايي است براي خوانش دوباره بخشي از بزرگي او که گاه در هياهوي عشق ورزي بدون معرفت ما مهجور ميماند.
ميراث دار جوانمردي پدر
حسين(ع)، از علي بن ابي طالب (ع) ميراث داشت که چون او کمر ميبست به خدمت خلق خدا، که عبادت بود، عبادتي در عمل که از هزار سخن بيش به کار ميآمد: «مردي از انصار نزد امام حسين(ع) آمد. ميخواست نياز خود را مطرح کند، ولي امام حسين(ع) به او فرمودند:اي برادر انصاري! آبرويت را از اين که آشکارا درخواست کني نگهدار و درخواست خود را به صورت کتبي عرضه کن، و من نيز طوري عمل ميکنم که زمينه شادي و خوشحالي تو فراهم شود، ان شاءا... .
آن مرد به حضرت چنين نوشت:اي اباعبدا...! فلاني از من پانصد دينار [سکه طلا] طلبکار است و براي دريافت آن پافشاري ميکند. با او گفت وگو فرماييد تا زمان ميسر شدن مهلت دهد.
هنگامي کهامام حسين(ع) نامه را خواند، به منزل خود رفته، کيسهاي که در آن هزار دينار بود آورد و به او داد و سپس فرمود: «پانصد سکه آن را به قرضت بده و پانصد سکه ديگر را کمک خرج زندگي خود ساز و حاجت خود را فقط با سه گروه مطرح کن: ديندار، جوانمرد، و ريشه دار [و آن که از نظر خانوادگي اصالت دارد]. اما ديندار براي حفظ دين خود حاجت تو را برآورده ميسازد و جوانمرد از مردانگي خود شرم ميکند و انسان ريشه دار ميداند که تو با اين رو انداختن به او، از آبرويت مايه گذاشتي، لذا با برآوردن نيازت آبروي تو را حفظ ميکند.»( تحف العقول، ابن شعبه حراني، ص430)
دست پرورده مهرباني مادر
حسين(ع) مردي است سراسر مهر و عاطفه. کسي که به بشريت عشق ميورزد و از مادرش آموخته است که مهرورزي به ديگران را بر سجاده عبادت هم تمرين کند، و او چگونه به خانواده خود که پارههاي تن او هستند عاشق نباشد؟
ميگويند امام حسين(ع) براي همسر و دخترش شعرهايي ميخواند عاشقانه و سرشار از مهر همسري و عاطفه پدري: «به جانت سوگند! من خانهاي را دوست دارم که در آن سکينه و رباب باشند، من آنها را دوست دارم و عمدهاموالم را [به آنان] ميبخشم و براي کسي شايسته نيست که مرا سرزنش کند.»(الارشاد، ج 2، ص 137)
و هم او بود که با اين همه عشق و ارادت خالصانه به خانواده اش که بي ترديد محبوب قلبش بودند، در راه رسالت الهي و آرمان متعالي اش آنها را با خود همراه ميکند تا به تمامي کلمه در برابر هيبت ظلم قد علم کند، حتي به قيمت شهادت و اسارت همين پارههاي تن.
صبور بر تصميم برادر...
درباره صبر و تدبيرش همين بس که او سالها پس از شهادت برادرش حسن(ع) و در زمان زنده بودن معاويه با همه ظلم و بيداد او، دندان بر جگر گذاشت و تا هنگام مرگ معاويه صلح حسن(ع) را برپا داشت و در برابر ديگراني که او را به قيام ميخواندند تنها صبر را توصيه کرد تا آن هنگامه فرا رسد.
وقتي کوفيان به او نامه نوشتند تا به جنگ برخيزد فرمود: «همانا نظر برادرم - که خدا او را رحمت فرمايد - وفاداري به پيمان صلح بود و نظر من مبارزه و جهاد با ستم کاران است که رستگاري و پيروزي به همراه دارد، پس تا معاويه زنده است، در جاي خود باشيد [و صبر پيشه کنيد،]...» (انساب الاشراف بلاذري، ج3، ص151) اين سخن سرشار از صبر و تحمل مردانه است که با ادب و احترام به برادر در هم آميخته، برادري که صلح را در آن هنگامه بيش از هر کار به صلاح اسلام و مسلمين دانست و حسين(ع) نيز همين را در اين زمانه بر مسير مصلحت ميداند و بر آن صبوري ميکند، اگرچه چون پدرش علي(ع) و برادرش حسن(ع) خار در چشم و استخوان در گلوست.
ايستاده بر بلنداي عزت
حسين به تاريخ نشان داده و خوب هم نشان داده که اهل سرخم کردن در برابر ظلم نبوده است. او در همه زندگي اش آن چنان قاطعانه و مردانه در برابر هر بي عدالتي ميايستاد که به همه جهانيان و به همه مردان و زنان تاريخ بگويد که انسان بودن با سر فرود آوردن در برابر ظلم در دشمني آشکار و دائم است.
اين ظلم ستيزي در همه ساحتهاي زندگي اش نمايان بود: «امام حسين(ع) در مدينه يک قطعه زمين مرغوب داشت که معاويه از روي طمع توسط عوامل خود آن را تصرف کرده بود. امام با معاويه ملاقات کرد و ضمن دفاع از حق خود به وي گفت: معاويه! يکي از سه راه حل را انتخاب کن! يا زمين را از من خريداري کن و قيمت عادلانه آن را بپرداز، يا زمين را به من بازگردان و يا افرادي را براي داوري دعوت کن وگرنه چهارمين اين خواهد بود که از هم پيمانهاي خود دعوت ميکنم و با اقتدار تمام حق را از متجاوز باز ميستانم . معاويه تسليم شد و زمين را بازگرداند.»( شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 227 )
آزادهاي که آزاد ميکند
و حسين سخي ترين مرد روزگارش بود و همه روزگاران، که سخاوت را ميراث از جد بزرگوارش پيامبر(ص) داشت و از پدري که شهره دوست و دشمن بود در بخشندگي. امام حسين(ع) هم، بهاندک بهانهاي ميبخشيد و بسيار و بي دريغ ميبخشيد، چنان که به دسته گلي، کنيزي را: «انس ميگويد: نزد امام حسين بودم که کنيزي آمد و دسته گلي به حضرت تقديم کرد. امام(ع) فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم. گفتم:اي فرزند رسول خدا! يک دسته گل چقدر ارزش دارد که شما او را آزاد کرديد؟! امام فرمود: خداي سبحان ما را تربيت کرده و فرموده است: «هرگاه به شما تحيتي گفتند، پاسخ آنان را نيکوتر از آن و يا به همان اندازه بدهيد.» (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج44، ص195)
معلم مهر و ادب و ايمان
دستي که بخشنده باشد از هر فرصتي براي بخشيدن بهره ميبرد. زندگي اش معجوني است اگر چه آميخته به درد و رنج، اما لبريز از مهرورزي و عطوفت و تکريم. کسي که هماره معلم وار به ما ادب و قدرداني ميآموزد.
قدردانيهاي بزرگ در برابر نيکيهاي اندک: «جعفر،يکي از فرزندان امام در نزد معلمي به نام عبدالرحمن سلمي در مدينه آموزش ميديد. روزي معلّم جمله «الحمدللهِ ربِّ الْعالمينْ» را به کودک خردسال حضرت ياد داد. هنگامي که جعفر آن را براي پدر ارجمندش قرائت کرد، حضرت امام حسين(ع) معلم را فراخواند و با اهداي هداياي ارزشمندي او را تشويق کرد و هنگامي که به خاطر اعطاي پاداش زياد به معلم، مورد اعتراض اطرافيان قرار گرفت، فرمود: هديه من کجا با تعليم «الحمدلله رب العالمين» برابر است؟» (مدينة المعاجز، ج4، ص214)
تو خود حديث مفصل بخوان...
«روزي امام حسين(ع) با جمعي از دوستان وارد باغ خود در مدينه شد. غلام آن حضرت به نام «صافي» نگهبان آن بود.
امام به گونهاي وارد شد که غلام متوجه او نشد، حضرت ديد او مشغول غذا خوردن است، روش غذا خوردن او امام را به خود جلب کرد، زيرا او هر قرص ناني که برمي داشت نصف آن را به سوي سگي که در پيش روي او بود ميانداخت . ناگهان غلام متوجه آمدن حضرت شد . حضرت پرسيدند: چرا در غذا خوردن هر قرص ناني که برمي داشتي نصف آن را به سگ باغ ميدادي؟ غلام عرض کرد: من غلام شما و نگهبان اين باغم و اين سگ نيز نگهبان اين باغ است . وقتي سفرهانداختم، در مقابل من نشست و به من نگاه ميکرد . من حيا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم، از اين رو هر قرص نان را مساوي تقسيم کردم . حضرت از پاسخ غلام به گريه افتاد و فرمود: اگر چنين است تو را در راه خدا آزاد کردم و دو هزار دينار نيز به تو بخشيدم . غلام گفت: اگر مرا آزاد کني من دست از تو برنمي دارم و باغبان تو در اين باغ باقي ميمانم. وقتي امام وفاداري او را ديد، همه باغ را به او بخشيد و فرمود: انسان بزرگوار بايد عمل او گفتارش را تاييد کند ... اين باغ را با آنچه در آن است به تو بخشيدم، پس دوستان مرا ميهمانان من به حساب آور و به آنان احترام بگذار، خدا تو را در روز قيامت کرامت ببخشد، و اخلاق نيکو و ادب تو را مبارک گرداند.» (بحارالانوار، ج 44، ص 194، حديث 4).
حسين (ع) نماد حق در هميشه تاريخ
غلامرضا بني اسدي- حسين، يک نام تنها نيست، يک نماد هم هست و يک نهاد نيز هم. نماد حقيقت است و نهاد ناآرام جانهاي بي قراري که جهان را بر سر قرار عشق ميآورد. نام حسين، پرچم است که در اهتزاز هماره خويش استمرار پيروزمند حق را نشان ميدهد و نمادي است که بر ذوالفقار معرفت خويش يک خط روشن ميان حق و باطل ميکشد تا هر چيز يا حق باشد و ياحسين نباشد که حسين با حق است و حق نيز با حسين، اين رازي است که به نام هريک از ائمه در کلام نبوي «علي مع الحق و الحق مع علي» مستتر شده است و به معرفت شکوفا ميشود. اين خط، اين خط نوراني و مقدس هم نه در غروب عاشورا و نه در هيچ غروب ديگري به پايان نميرسد که در همه زمان ميماند و باطل را به هر نام و به هر شکل که باشد، رسوا ميکند تا کسي نتواند بهانه عدم شناخت بگيرد براي غريب ماندن حسين و پر ياور شدن يزيد و يزيدستان شدن عالم ، آري حسين ميماند، هرچند بني اميه خودش را و بني عباس مزار مطهرش را تاب نياورند و اخلافشان در جامعه داعش، اين نوزاد حرام زاده استکبار و صهيونيسم و جاهليت جديد قرن نيز حرمش را تاب نياورند و آرزوهاي سياه خود را به زبان پرگناه خويش آورند که کربلا را ويران خواهند کرد. انگار نخواندهاند تاريخ را که نه بني اميه توانست در معرکه کربلا حسين را نقطه پايان بگذارد و نه بني عباس با ويران کردن و شخم زدن مزار سيد الشهدا، توانست نام و ياد او را از زبانها و دلها ببرد. داعش، که هزار بار حقيرتر از آن است که نام نحس اش به قلم آيد. آري حسين عليه السلام آغازي است که هيچ پاياني ندارد. يک آغاز هماره جاري که باطل را مثل غبار، ميشويد و جهان را و جان را روشني ميبخشد و کربلا خار چشم دشمنان و کعبهاميد عاشقان ميماند و از چشم بد و زبان بد و هرچه بدي است مصون ميماند. کسي اين آيه را براي داعشيان و همه آناني که نور حسين (ع) را خاموش ميخواهند و به هزار حيلت «پف» ميکنند بخواند: «وا... مستمر نوره و لوکره الکافرون» و حسين نور همواره در افزايش خداوند است که حضرتش وعده داده است به آن، جهان را روشن کند و لو کافران و کافر رفتاران نخواهند.
خدا ميخواهد که ثارا... در باور و ضمير و زمين همواره جاري باشد و خواهد بود...
ارسال نظر