به گزارش پارس به نقل از مهر آنچه در پی می‌آید ترجمه‌‌ای است از مقاله دکتر جمال نصار، پژوهشگر علوم سیاسی، که در پایگاه اینترنتی مؤسسه مطالعات الجزیره منتشر شده است.


با وجود توجه گسترده‌ جهانیان به موضوع «تروریسم» و اهتمام گسترده‌ سیاستمداران و رهبران و مسئولان در بسیاری از کشورها به این موضوع، هنوز تعریف مورد توافق و واضح و مشخصی از تروریسم صورت نگرفته است، اگرچه بسیاری از کشورها حتی در قوانین خود به تروریسم اشاره کرده‌اند، از جمله آمریکا. پیش از آن هم اسلام از طرف برخی تندروهای یهودی و برخی تندروهای مسیحی متهم می‌شد که دین تروریسم است. به این ترتیب اوضاع غبارآلود شد، وجوه اصلی بحث گم شده و بین تروریسم به عنوان یک رفتار غیر مشروع و غیر قانونی با رفتارهایی از قبیل مقاومت مشروع در مقابل اشغالگران به هم ریختگی مفهومی ایجاد شد.

تروریسم تهدیدی برای سلامت جوامع بشری و افراد و تهدیدی برای امنیت آنهاست. این پدیده از اوایل دوران معاصر به صورت واضح خودنمایی کرد، ابتدا پس از جنگ جهانی اول و سپس بعد از جنگ جهانی دوم چنانکه گروه‌های صهیونیستی سعی در رعب افکنی در فلسطین داشتند و در بین آنها می‌توان به دو گروه اشترن و هاگانا و از جمله‌ کشتارهای آنها می‌توان به کشتار معروف «دیر یاسین» اشاره کرد. پس از برپایی دولت اسرائیل هم سلسله‌ای از جنگها و اعمال خشونت بار بین اعراب و صهیونیست‌ها در گرفت که اسرائیل در طی آن انواع و اقسام رعب‌افکنی و تروریسم و تعدی مسلحانه و کشتار دسته جمعی به کار گرفت و تا همین لحظه هم به استفاده از این روش ها ادامه می‌دهد.

اگر جستجویی درباره‌‌ ریشه‌ کلمه‌ تروریسم داشته باشیم می‌بینیم که این کلمه در اصل در زبان لاتینی وجود داشته و از آنجا به دیگر زبان‌ها وارد شده است. اما به نوشته‌ کمال النیص «مشکل مشخص کردن تعاریف [درباره تروریسم] و دسته‌بندی آنها یکی از پیچیده‌ترین و سخت‌ترین مشکلاتی است که در بین پژوهشگران و علاقه‌مندان به سیاست‌بین‌الملل وجود دارد، چراکه در هم آمیختگی و تداخل زیادی در برخی مفاهیم مرتبط با این حوزه به چشم می‌خورد.»

طبیعتاً ممکن نیست تمام مطالبی که در این خصوص مطرح شده را طی این مقاله بررسی کنیم (خصوصا که این موضوع بسیار چند وجهی است) ولی می‌توان در همین مقاله‌ کوتاه به چند سؤال مهم پاسخ داد:

مفهوم پدیده تروریسم چیست؟ چگونه ایجاد شده است؟ اسباب و انگیزه‌های تروریسم کدام است؟ آیا این پدیده در فضای عربی-اسلامی پدید آمد یا آنکه ریشه‌هایی جهانی دارد و در گسترش آن گروه‌ها و سازمان‌ها و کشورهای مختلفی سهیم بوده‌اند؟

مفهوم تروریسم و پیدایش و تکوین آن

پدیده‌ تروریسم پدیده‌ای جدید نیست. حتی برخی پژوهشگران سابقه‌ آن را به صدها سال قبل بازمی‌گردانند. مثلاً در قرن اول میلادی (کما اینکه در عهد قدیم یا تورات وارد شده) گروهی از افراد متعصب، اقدام به ارعاب یهودی‌های ثروتمندی کردند که با اشغالگران رومی (که مناطق وسیعی در شرق دریای مدیترانه را در اشغال داشتند) همکاری کرده بودند.

در دوره‌ رومی‌ها، تشخیص تفاوت بین جنایت‌های سیاسی و تروریسم کار سختی بود. پس از دوره‌‌ای جهان با مفهوم تروریسم به این معنا آشنا شد که تروریسم وسیله‌ای است که فئودال‌ها از آن برای سیطره بر منطقه‌ حاکمیت خود و افرادی که در این مناطق تحت سلطه‌ آنها هستند؛ استفاده می‌کنند.

در اوایل قرن هفدهم [و پس از پایان قرون وسطی و پایان فئودالیسم] دوره‌ سیطره‌ کشورهای اروپایی بر آبهای جهانی شروع شد و حجم کشتی‌های تجاری‌ای که بین شرق و غرب در حرکت بودند افزایش یافت و همزمان با آن راهزنی دریایی که به عنوان شکلی از اشکال تروریسم تعریف شده، آغاز شد و تا آغاز قرن بیستم ادامه یافت.

گذشته از این می‌بینیم که انجام کارهای تروریستی در طول تاریخ به صورت‌های مختلفی (با توجه به طرف‌های آن و شرایطشان) صورت گرفته است. چراکه تروریسم پدیده‌ای اجتماعی است و با تحول جوامع، تحول می‌یابد. کمااینکه با تحولات علمی و تکنولوژیک، اشکال پدیده‌ تروریسم هم تحول یافت.

در هر حال با وجود گستردگی فراوان استفاده از کلمه‌ تروریسم، تعریف مورد توافقی درباره‌ معنای آن، چه در سطح جهانی و چه در سطوح علمی به چشم نمی‌خورد. این مسئله بازمی‌گردد به اختلاف عوامل ایدئولوژیکی که به این مفهوم مرتبط است و همچنین اختلاف در زیرساخت‌های فرهنگی. به این معنا که آنچه از نظر یک کشور و یا یک جامعه‌‌ خاص تروریسم محسوب می‌شود، لزوماً در یک کشور دیگر به عنوان تروریسم تلقی نمی‌گردد.

مفهوم تروریسم، در «توافقنامه‌ سال ۱۹۳۷ ژنو در خصوص منع و سرکوبی تروریسم» فقط در چارچوب تروریسم افراد ضد یک کشور یا حکومت تعریف شده است. با این وجود، ویژگی [مثبت] این توافقنامه آن است که جرائمی را به صورت مشخص و مصداقی تعیین کرده تا به عنوان تروریسم شناخته شوند. در ماده‌ اول این توافقنامه آمده است که تروریسم «به رفتارهای جنایی‌ ضد حکومتی گفته می‌شود که موجب ایجاد وحشت و رعب در افراد معین یا گروه‌هایی از مردم یا در کلیت افراد جامعه گردد.»

برخی از پژوهشگران متخصص علم سیاست هم تلاش‌های جدی‌ای در راستای ارائه‌ تعریفی مشخص از مفهوم تروریسم به عمل آورده‌اند، مثلاً الکس اشمیت در کتابش «تروریسم سیاسی» صد تعریف از تروریسم که توسط کارشناسان و پژوهشگران و تحلیلگران این حوزه ارائه شده را بررسی کرده و در نهایت چند عنصر مشترک در بین این تعاریف را به دست آورده است، از جمله اینکه: تروریسم پدیده‌ای تجریدی و بدون جوهر است و ارائه‌ یک تعریف کافی نیست تا بتواند تمام موارد کاربرد این مفهوم را پوشش دهد، کما آنکه بسیاری از تعاریف مختلف در عواملی کلی مشترکند و اینکه معنی تروریسم، از قربانی‌ آن اخذ می‌شود.

برایان جنکینز هم معتقد است «ممکن است مجموعه‌ای از رفتارهای خاص متصف به صفت تروریستی شوند، کارهایی که هدف اساسی از آنها ایجاد رعب و خوف باشد.» اریک موریس هم در تعریف تروریسم می‌گوید: «تروریسم؛ به کارگیری یا تهدید به کارگیری خشونت غیر عادی و بی سابقه برای رسیدن به اهدافی سیاسی است و رفتارهای تروریستی عموماً حالت نمادین دارند تا بیش از محقق کردن یک هدف عینی جزئی، یک اثر روانی [در جامعه‌ هدف] ایجاد کنند.»

گذشته از این، نباید تنها به مفهوم تروریسمی که از سوی برخی افراد یا برخی گروه‌ها صورت می‌گیرد اکتفا کنیم بلکه ضرورت دارد دایره‌ این مفهوم را کمی بازتر ببینیم به طوری که «تروریسم حکومتی» را هم شامل گردد و تناقضی در تعاریف ما از تروریسم به چشم نخورد.

چرا که به عنوان مثال کارهایی که از سوری اسرائیل صورت می‌گیرد را فقط می‌توان تروریسم یک حکومت ضد یک ملت بی دفاع که از حق تعیین سرنوشت خود دفاع می کند، توصیف کرد.

از نمونه‌های تروریسم دولتی در جهان عرب هم می‌توان از کشتارهایی که ژنرال سیسی در مصر مرتکب شد نام برد، از جمله کشتارهای رابعة العدویة و النهضة و الحرس الجمهوری و غیر آنها و متأسفانه موضع منصفانه‌ای (به حد کافی) از طرف کشورهای غربی و سازمان‌های بین‌المللی و حقوقی در قبال این قبیل رفتارها در این کشورها به چشم نمی‌خورد.

اسباب و انگیزه‌های تروریسم

اسباب و انگیزه‌های حرکت تروریستی بسته به نوع حرکت و اینکه از طرف چه کسی سر زده (یک فرد یا یک گروه یا یک حکومت) فرق می‌کند و اسباب و انگیزه‌های متعدد و کاملاً مختلفی می‌توان برای آن در نظر گرفت ولی در نگاهی کلی می‌توان این انگیزه‌ها و اسباب را به دو دسته‌ی کلی تقسیم کرد: انگیزه‌های شخصی، انگیزه‌های اجتماعی.

الف- انگیزه‌های شخصی

انگیزه‌های فردی‌ای که شخص تروریست را به انجام جنایتی برای رسیدن به هدف فردی سوق می‌دهد یا دلایلی که موجب این کار می‌شود و ریشه در شخصیت او دارد بسیار متنوع است. ولی می‌توان آنها را به سه دسته‌ زیر تقسیم کرد:

الف-۱) انگیزه‌های روانی

ساختار روانشناختی فرد، نقش مهمی در نوع تعامل او با جامعه ایفا می‌نماید. برخی پژوهش‌های صورت گرفته در این حوزه نشان می‌دهد که رشد جسمی و عقلی و عاطفی مشکل‌دار و همچین محیط اجتماعی ناسالم ارتباط مستقیمی با کارهای تروریستی دارد. کمااینکه برخی پژوهش‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که مرتکبین کارهای تروریستی در یک سری خصوصیت با هم مشترک‌اند که عبارت است از کودکی پر استرس، انزواگرایی، روابط مشکل‌دار در خانواده با والدین و ارتباط نداشتن با دوستان.

الف-۲) انگیزه‌های سیاسی

در بسیاری از مواقع انگیزه‌های عمل تروریستی، سیاسی است تا نظر طرفی که مورد هدف قرار می‌گیرد را به چیزی [سیاسی] جلب کند و غالبا انگیزه‌های سیاسی [شخصی] برخاسته از این اسباب است:

برخی رفتار[ستمگرانه] حکومت‌ها با شهروندان خود؛ از جمله اجرا و تحمیل سیاست‌های ناعادلانه و به حاشیه راندن شهروندان و زیرپا گذاشتن حقوق و آزادی آنان، که موجب می‌شود شهروند آن جامعه احساس خفقان و سرکوب سیاسی کند و به این نتیجه برسد که هیچ نقشی در جامعه ندارد [و همین باعث بشود دست به عملی تروریستی بزند تا نظر حکومت را به این موارد جلب کند].

کما اینکه تمایل افراد جوامع تحت اشغال به داشتن حق تعیین سرنوشت هم ممکن است گاهی افراد را به انجام برخی حرکت‌های تروریستی [که ماهیتاً با مقاومت متفاوت است] بکشاند تا کشور خود را از دست اشغالگر خارجی که ضد آنها سرکوب و قهر و غلبه در پیش گرفته، آزاد نماید.

الف-۳) انگیزه‌های رسانه‌ای

در نتیجه‌ پیشرفت تکنولوژی در زمینه‌ وسایل ارتباطی و وسایل ارتباطات اجتماعی که موجب شده اخبار به فراوانی و به محض وقوعشان پخش شوند، ملاحظه می‌کنیم که هدف از برخی اعمال تروریستی جلب نظر افکار عمومی جهان به یک قضیه‌ خاص است تا به نوعی با شخصی که دست به آن عمل تروریستی زده [و در پی آن قضیه‌  خاص بوده] همدلی پیدا کنند.

رسانه‌ها تنها وسیله‌ای هستند که تروریست‌ها از طریق آنها می‌تواند شروط و درخواست‌ها و نظرات خود را بیان کرده و قضیه‌ مد نظرشان را تشریح کنند و این همان کاری است که بن لادن و الظواهری در سازمان القاعده و اخیراً هم ابوبکر البغدادی در داعش صورت می‌دادند و می‌دهند. حتی بالاتر از این، کار تروریست‌ها به آنجا رسیده که با استفاده از جدید‌ترین ابزارهای تکنولوژیک در تصویربرداری اقدام به راه‌اندازی شبکه‌های خاص خود و پایگاه‌های اینترنتی مخصوص به خود می‌نمایند و رفتارهای تروریستی خود را پخش می‌نمایند که از نمونه‌های اخیر آن می‌توان به جریان تصویربرداری از زنده زنده سوزاندن خلبان اردنی معاذ الکساسبه به دست داعش و یا فیلم سر بریدن جمعی از مسیحیان قبطی مصری در لیبی به دست داعش اشاره کرد.

گذشته از این، رسانه‌ها از طریق نحوه‌ انتقال خبر، در تصویر کردن تروریست ها به عنوان «قهرمان» نقش دارند و همین موجب می شود برخی‌ها در مسیر تقلید از آنان و پا گذاشتن در جای پای آنان بیفتند و این چیزی است که در انگیزش هزاران جوان برای پیوستن به داعش رخ داد، چراکه این جوانان (غیر از ظلمی که از طرف حکومت‌های مستبدشان بر سرشان می‌آمد) از طریق رسانه‌ها می‌دیدند داعش در کف میدان چه پیروزی‌هایی کسب می‌کند.

ب-انگیزه‌های اجتماعی

بعضا جامعه‌ای که مرتکب‌شونده‌‌ عمل تروریستی در آن زندگی می‌کند، نقش مهمی در راندن او به سمت تروریسم ایفا می‌کند و این دسته از انگیزه‌ها به همین بخش اشاره دارند. می‌توان این انگیزه‌ها را به پنج دسته‌ زیر تقسیم کرد:

ب-۱) انگیزه‌های ناشی از اقتصاد

نیاز و فقر و نیازمندی اقتصادی می‌تواند اثرات منفی در ساخت اجتماع ایفا کند، چرا که موجب می‌شود فرد تعامل «دشمنانه» با جامعه‌ خود داشته باشد. از مهم‌ترین مشکلات ناشی از این مسائل می‌توان به این موارد اشاره کرد: عقب ماندگی ناشی از سیاست‌های اقتصادی‌ دولت که مناسب واقعیت‌های جامعه نباشد به صورتی که شکافی با رشد تدریجی بین فقرا و ثروتمندان ایجاد نماید و همچنین توزیع نامناسب ثروت و موارد لازم برای پیشرفت و فراهم نکردن نیازهای اساسی مردم که موجب ایجاد خلل در عدالت اجتماعی می‌گردد و همچنین ظلم به بخش‌های بزرگی از مردم که مجموعا موجب ایجاد حالتی از کینه‌توزی و خشم نسبت به برخی بخش‌های جامعه [مثلا ثروتمندان] می‌شود و ممکن است به شکل عملی تروریستی [مثلا از طرف فقرا ضد ثروتمندان] بروز نماید.

ب-۲) انگیزه‌های ناشی از روند اجتماعی

مثلا خانواده‌ از هم پاشیده که در آن نادانی و مشکلات خانوادگی فراوان است موجب ضعف نظارت والدین بر فرزندان می‌شود و اثراتی منفی در روح و روان آنان به جا می‌گذارد و در نتیجه در انحراف آنها و افتادنشان به دام برخی گروه‌های تروریستی نقش ایفا می‌نماید. کما اینکه ضعف نقش مدرسه در تربیت و پرورش سالم و همچنین وجود نداشتن فرهنگ گفتگو و تفاهم در انجام رفتارهای خارج از چارچوب قانون و آداب و رسوم اجتماعی سهیم است. سوء تدبیر در برنامه‌ریزی و گسترش یافتن خانه‌ها و محله‌های بسیار پرجمعیت [و فقیرنشین] و در دسترس نبودن حداقل‌های معیشتی؛ جوانان را به سمت کینه و خشونت اجتماعی و سپس به سمت انحراف و دست زدن به کارهای تروریستی سوق می‌دهد.

ب-۳) انگیزه‌های برخاسته از مسائل تاریخی

بعضاً ممکن است حوادث تاریخی‌ای که در زمانی دور رخ داده است، موجب ایجاد انگیزه برای کاری تروریستی گردد. به عنوان مثال می‌توان به عملیات‌های تروریستی «ارتش آزادی‌بخش ارمنستان» ضد ترکیه اشاره کرد که برای انتقام گیری از کشتارهای ارمنی‌ها در دوره‌ امپراطوری عثمانی صورت می‌گرفت. همچنین می توان به رفتارهای اسرائیل ضد فرماندهان دوره‌ نازی و پی‌گرد و ربایش و محاکمه‌ آنها به ادعای سرکوبی یهودی‌ها توسط نازی‌ها اشاره کرد. مثلاً ربایش ادولف ایشمن در سال ۱۹۶۰ توسط نیروهای اطلاعاتی اسرائیل (موساد) و انتقال او از آرژانتین به قدس و محاکمه و اعدامش در آنجا.

ب-۴) انگیزه‌های قومیتی

هرگاه بر حاکمان یک کشور رنگ و بوی قومیت گرایی حاکم باشد و ضد ملت خود تبعیض نژادی به کار ببرند (خصوصاً اگر جامعه‌ای چند قومیتی باشد) در آن صورت ممکن است برخی از گروه‌های جامعه به سمت خشونت و تروریسم ضد گروهی دیگر (که از آنها ضعیف‌تر باشند) بروند به این هدف که آنان را از سرزمینشان بیرون کنند.

مثل آنچه در بوسنی و هرزگوین و کوزوو از طرف صرب‌ها رخ داد و یا آنچه در آفریقای جنوبی از طرف حزب ملی‌گرا رخ داد، حزبی که در سال ۱۹۴۸ به قدرت رسید و مشغول اجرای سیاست تبعیض نژادی شد که طبق آن هر کدام از دو گروه قومیتی اصلی در کشور [سیاه پوستان و سفیدپوستان] باید به صورت مستقل از دیگری و با توجه به امکانات خاصی که خود در اختیار داشت [نه امکانات کل کشور] و در مناطق جداگانه از یکدیگر پیشرفت می‌کردند. در این بین اقلیت سفید پوست تلاش کرد امتیازاتی که امکان پیشرفت و توسعه را در اختیار او قرار می‌داد در دست خود حفظ کند و همین موجب ایجاد تفاوتی سهمگین در وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بین دو گروه شد.

ب-۵) انگیزه‌های ایدئولوژیک

گاهی ممکن است تعصب [کورکورانه] نسبت به یک نظریه فکری یا دینی، به استفاده از خشونت و به کارگیری تروریسم از طرف گروهی معین صورت بگیرد با این هدف که تفکراتی که به آن ایمان و نسبت به آن تعصب دارند را به جامعه‌ خود تحمیل نمایند. ای بسا این گروه تلاش کند تا قدرت را در اختیار بگیرد تا انتشار آن افکار و اجرایش تسهیل شود. از جمله مثال‌های این موضوع می‌توان به نبردهای کاپیتالیسم و سوسیالیسم و یا نبرد بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها (به دلایل دینی) و یا درگیری بین مسلمانان و هندوها در هند اشاره کرد.

از دیگر جلوه‌های این مسئله می‌توان به این موضوع اشاره کرد که برخی گروه‌ها (که گاهی به آنها گروه‌های بنیادگرا گفته می‌شود) دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را رد می‌کنند و در برابر تماس‌های فرهنگی بین تمدن‌های مختلف از خود مقاومت نشان می‌دهند.

تروریسم یک پدیده‌‌ جهانی است

ظاهراً رسم شده که هر جای دنیا وقتی بحث از عملی تروریستی به میان می‌آید، پای اسلام هم در بحث و جدل (بالاخره به صورتی) به میان کشیده شود. یا می‌توان اینطور گفت که در بیشتر عملیات‌های تروریستی این مسئله به وجود می‌آید، حتی اگر که فرد تروریست مسلمان هم نباشد انگشت‌های اتهام و نگاه‌های اتهام‌آمیز به صورت خود به خود به سوی مسلمانان نشانه می‌رود، حتی پیش از آنکه هویت شخص تروریست و انگیزه‌هایش شناخته شود.

درحالیکه همه می‌دانند خود اروپا در نیمه‌ دوم قرن بیستم دچار تروریسم [از جانب خود اروپایی‌ها] بود، مثل آنچه در ایرلند و یا در منطقه‌ باسک در اسپانیا رخ داد. آمریکا هم پیش از ماجرای ۱۱ سپتامبر، از دست تروریسم [داخلی توسط خود آمریکایی‌ها] در امان نبود.

در عرصه‌ جهانی هم در جاهای مختلفی کارهای تروریستی‌ای وجود داشته است [که مسلمانان هیچ ارتباطی با آن نداشتند]، مثلاً پخش کردن گازهای سمی در تونل‌های مترو در ژاپن و یا ترور اسحاق رابین در فلسطین اشغالی و تخریب مسجد بابری در هند به دست تندروهای هندو و مثال‌های فراوان دیگر.

با توجه به این، روشن می ‌شود که تروریسم؛ ممکن است از طرف سازمان‌ها یا احزاب یا مذاهب یا قومیت‌ها یا حکومت‌ها و یا افراد مختلف به کار گرفته شود [کمااینکه مثال‌های متعدد آن را نشان می‌دهد] و هر کس تروریسم را منحصر به یک دین خاص یا یک مذهب خاص یا یک حکومت خاص یا یک قومیت خاص بشمرد، از حقیقت و واقعیت دور افتاده است.

از جمله مثال‌هایی که در طول تاریخ قدیم و جدید رخ داده و این مسئله را ثابت می‌نماید می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱-اعدام بیش از یک میلیون مسیحی به دست اشغالگران رومی در مصر پیش از فتح این منطقه به دست مسلمانان.

۲-نسل‌کشی ۷۰ هزار مسلمان در قدس هنگامی که ارتش‌های صلیبی وارد این شهر شدند (آن هم پس از آنکه فرمانده صلیبی به حیله به آنها وعده داده بود در صورت تسلیم آن‌ها را عفو کند). در مقابل صلاح‌الدین ایوبی هنگامی که قدس را فتح کرد صلیبی‌ها را عفو نمود.

۳-به آتش کشیدن روم به دست نرون.

۴- کشتارهای وحشتناک دو طرفه بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها در اروپا.

۵-نسل کشی ده‌ها میلیون آفریقایی در اثنای ربایش و کوچ‌دادن اجباری آنها از آفریقا به آمریکا برای کار در اراضی کشاورزی آمریکا و کار برای اربابان سفید پوست. گفتنی است که مجازات هر کس که در مقابل بردگی و شکنجه و نابودکردن انسانیتش می‌ایستاد بدون هرگونه بازپرسی و محاکمه بلافاصله اعدام می‌شد.

۶-دو جنگ جهانی که در نتیجه‌‌ آنها بین ۶۰ تا ۱۰۰ میلیون نفر کشته شدند.

۷-بمباران اتمی دو شهر هیروشیما و ناکازاکی در ژاپن توسط هواپیماهای آمریکایی و کشته شدن ۲۵۰ هزار تن و دچار شدن میلیون‌ها تن دیگر به سرطان [و دیگر بیماری‌ها] به واسطه‌ تشعشعات اتمی.

۸-کشتارهای دیریاسین و صبرا و شتیلا و مدرسه‌‌ بحر البقر و قانا و اعدام ده‌ها هزار اسیر مصری در سال‌ها ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ به دست صهیونیست‌ها.

۹-قتل ۲۵۰ هزار مسلمان بوسینایی به دست صرب‌ها.

۱۰-هدف قرار دادن بغداد و افغانستان و ویتنام با سلاح‌های حاوی اورانیوم و بمباران بیمارستان‌ها و مدارس و مراکز توزیع نان و آب و دیگر مراکز تجمع غیرنظامیان در عراق و افغانستان که موجب کشته شدن صدها هزار غیرنظامی شد. [مترجم: هرچند اصل مسائل فوق صحیح است، اعداد ذکر شده، ممکن است توسط دیگر منابع تأیید نشود]

با توجه به این، می‌توان گفت تلاش‌های برخی سازمان‌های بین‌المللی برای مبرا دانستن خود از پدیده‌‌ تروریسم و منحصر دانستن آن در طرفی خاص با واقعیات و حقیقت در تعارض است. تاریخ سیاسی جدید، عمق این مشکل را نمایان می‌سازد چراکه اگر نگاهی به کانون‌های تشنج و درگیری در جهان بیندازیم خواهیم دید که نمی‌توان با وجود این کانون‌ها[ی متعدد] تروریسم را منحصر به جایی خاص [و دینی خاص] شمرد.

جامعه‌ بین‌الملل چشم خود را بر روی زیر پا گذاشتن حقوق فلسطینی‌ها از سوی اسرائیل (با حمایت کامل آمریکا) بسته است، کما اینکه جنگ‌های داخلی‌ای که به دلیل تحریکات اقلیت‌های قومی و مذهبی در جاهای مختلف دنیا صورت می‌گیرد و همچنین تلاش برای بازی با برگه‌‌ سنی و شیعه و مجاز شمردن دخالت در شئون داخلی همه‌‌ کشورها را نادیده می‌انگارد. همه‌ این مشکلات که گاهی به دلایل داخلی و گاهی با دخالت های خارجی آغاز می شود؛ کانون‌های تشنجی هستند که در انتشار پدیده‌ تروریسم نقش ایفا می‌کنند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

تفسیرهای مختلفی درباره‌ اینکه چه چیزی باعث گسترش پدیده‌ تروریسم شده، ارائه شده است. برخی تفاسیر می‌گوید اوضاع رقابت‌آمیز و درگیرانه‌ بین‌المللی به تغذیه و رشد این پدیده کمک رسانده است و برخی دیگر می‌گویند که تروریسم پدیده‌ای طبیعی است که ممکن است در هر جامعه بسته به عوامل مختلفی بروز کند (از جمله‌ی آن عوامل: جو سیاسی و اقتصادی و دینی و ایدئولوژیک).

گذشته از این، باید نسبت به برخی حقایق که به فهم پدیده‌‌ تروریسم و روشن شدن اسبابش کمک می‌کند با دقت نظر کرد و بعد از آن راه حلی برای آن ایجاد نمود. از جمله‌ آن حقایق این موارد قابل ذکر است:

اول اینکه: تروریسم یک پدیده‌‌ جهان، قدیم-جدید، بدون دین و بدون وطن است و اشکال و روش‌هایش با تغییر زمان و مکان تغییر می‌یابد ولی این پدیده در هر حال همیشه به انسان ارتباط دارد، حال این انسان می‌تواند هر کسی باشد و هر عقیده و دین و طرز تفکری داشته باشد و خطاست که تروریسم را تنها به یک دین خاص منحصر کنیم.

دوم اینکه: قرار ندادن چارچوب دقیق برای مفهوم و حقیقت و اسباب تروریسم، این زمینه را ایجاد می‌کند که دایره‌‌ اتهام در این حوزه گسترش پیدا کند و هر کس که با دولتی یا حکومتی یا رژیمی (که برای ملتش عدل و آزادی فراهم نمی‌کند و می‌خواهد به اهداف خودش در ظلم و سرکوب ملت‌ها برسد) مخالفت می‌کند را نیز شامل شود.

سوم اینکه: آنچه موجب شیوع بیشتر ترویسم شده و اختلاف در فهم آن را عمیق‌تر می‌کند خلط مفهوم بین تروریسم و مقاومت است، چراکه مبارزه‌ ملت‌ها برای آزادی خود از چنگال سیطره و دخالت خارجی‌ها عملی است مشروع و نمی‌توان آن را تروریسم نامید.

چهارم اینکه: اتهام زنی دائمی به مسلمانان مبنی بر اینکه پدید‌آورندگان تروریسم هستند تصویری اشتباه از دین اسلام خواهد ساخت و برخی افراد و گروه‌ها را به آن واخواهد داشت که در صورت احساس ظلم و سرکوبی دست به کارهای خشونت آمیز بزنند، درحالیکه [این ماجرا منحصر به اسلام نیست] و برخی از پیروان دیانات دیگر هم کارهای تروریستی فراوانی در کارنامه دارند.

پنجم اینکه: به کارگیری لغت تروریسم از سوی برخی رژیم‌های استبدادی در حال حاضر به صورت «بی حساب و کتاب» و بدون بررسی صورت می‌گیرد و هیچ تفکری درباره‌ی عواقب آن وجود ندارد. هر کس با این نظام‌ها مخالف باشد ممکن است به تروریسم متهم ‌شود و موجب می‌شود این افراد خود به خود متهم شوند، بدون اینکه شناختی از تبعات این متهم‌سازی (از جمله «مجرم شمرده شدن» و «تحریک»)وجود داشته باشد. چیزی که افتادن به این دام را آسان می‌سازد، آن است که این رژیم‌ها با جامعه‌ خود فاصله دارند.

ششم اینکه: به احتمال زیاد ائتلاف بین‌المللی که آمریکا تشکیل داده و خود در رأس آن ایستاده نخواهد توانست پدیده‌ تروریسم را از بین ببرد چرا که راه‌حل‌ها اشتباه است و به سراغ ریشه‌های مشکل نمی‌رود و در نتیجه، این، خود به چندپاره شدن جهان غرب و از بین رفتن فرسایشی توانمندی‌ها و امکاناتش تحت اسم «مبارزه با تروریسم» منجر خواهد شد.

و هفتم اینکه: برای رسیدن به راه حلی جهت مواجهه با پدیده‌ تروریسم باید به دنبال ریشه‌هایی گشت که تروریسم از آن جوانه می‌زند و رشد می‌کند، از جمله: سرکوب و استبداد و قلع و قمع، حمایت از نظام‌های فاسد و مستحکم کردن رابطه با دشمنان ملت‌ها، بد جلوه دادن رهبران ملی و در انزوا قرار دادن آنها، به راه انداختن کودتا ضد حکومت‌های ملی، طراحی کردن فتنه و درگیری بین ملت‌های عرب و یا بخش‌های مختلف یک ملت، و اشغال کشورها و سرکوب ملت‌های آنها. همه‌ اینها چیزی تولید نخواهد کرد الا خشم و نفرت و فضایی پدید خواهد آورد که خاستگاه تروریسم خواهد بود که تعامل با آن، مشکل است.