از صفحه اجتماعي عمار ذابحی
حالا دِین او به گردن ماست
مردان بی ادعا ، مردان خدا....!!
قنوت گرفته بود که دیدمش.چه قنوتی.
انگار همه ی عالم در برابرش زانو زده اند و کوچک شده اند…
تیر بار دستش گرفته بود که دیدمش،چه عظمتی…
درسته که تیربار از او بزرگتر بود اما وقار او تیربار را هم ذلیل کرده بود…
پرسیدم:کجا می ری؟
گفت:می خوام دِین خودم رو نسبت به اسلام و قران و شهدا ادا کنم…
حالا دِین او به گردن ماست…
هدیه به روح شهدا
ارسال نظر