از صفحه اجتماعي عمار ذابحی
لباس دامادی من است
خیلی دوستداشتنی بود. لباس ساده میپوشید. کم غذا بود. به ورزش خیلی علاقه داشت. بوکس کار میکرد. فوتبالش هم خوب بود. بارها در مسابقات فوتبال جایزه گرفته بود. از دوازده سالگی هم درس میخواند و هم در پشمبافی کار میکرد. به کارهای هنری علاقه داشت. در عملیات والفجر ۴ از ناحیه کتف و سینه مجروح شد. در عملیات بدر نیز صورت و چشم و گوشش را ترکش گرفت. مسئول دسته یک بود. غیر از قرائت قرآن و دعای صبحگاهی مداحی هم میکرد. صدای خوبی داشت. آقا محسن قبل از عملیات فاو خواب شهادتش را دیده بود.
میگفت: «روزی که من شهید شدم، روز عروسی من، آن سنگری که در آن جان میدهم، حجله دامادی من و آن لباسی که به خونم آغشته شود، لباس دامادی من است.»
هدیه به روح بلند محسن گلستانی
ارسال نظر