نقدي بر «گذر از رنج ها»
روايتي سرراست ازيک رنج تاريخي
2هزار دست لباس براي بازيگران دوخته وبراي هر کدام 150هزارتومان هزينه شد.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- احمدصبريان- فريدون حسن پور در جديدترين اثرش «گذر از رنج ها» داستان زندگي پر فراز و فرود زني به نام «دنيا» را از دهه 30 تا پيروزي انقلاب اسلامي و دوران دفاع مقدس روايت مي کرد که با سختي هاي زندگي و روزگار مي جنگيد. اين درام تاريخي به سبب برخورداري از داستاني ايراني ،ساختاري سنجيده وتنوع لوکيشن از جمله طبيعت چشم نواز شمال شاليزارها، دشت هاي پهناور و روستاهاي خطه شمال مخاطبان بسياري را با خود همراه کرد.
هرچند سريال در دل داستاني پرافت و خيز به شرايط سياسي و اجتماعي جامعه ايران وماجراي خان و رعيت مي پرداخت، اما با اين وجوداز مقدمه چيني هاي طولاني پرهيز کرد و زماني طولاني را به معرفي شخصيت هاي داستان اختصاص نداد. فيلم نامه «گذر از رنج ها» اين امکان را براي مخاطب فراهم آورد که همزمان با داستان اصلي پيگير خرده روايتها نيزباشد. در يک اتفاق خوشايند حسن پور دوربينش را از پايتخت بيرون مي برد و لوکيشن داستانش را شهرها و مناطق از جمله شمال کشور ،رشت، لاهيجان، شيراز و کشور قبرس قرار مي دهد. زيبايي لوکيشن در سکانسهاي مختلف «گذر از رنج ها» به حدي است که مخاطب را محو خود کرده وبراي ساعاتي چند هم که شده از فضاي پر از هياهوي زندگي شهري فاصله مي گرفت و به خود اجازه تنفس و آرامش مي داد.
«گذر از رنج ها» داستانش را در2 مقطع زماني دوران پهلوي وسال هاي پس از انقلاب اسلامي به تصوير کشيده و به موازات آن نيز شرايط سياسي و اجتماعي اين دوران را نيز حکايت مي کرد. بي ترديد در هجوم سريالهاي سطحي و باور ناپذير اين سال هاي تلويزيون، تمرکز بر داستان زندگي زني رنج ديده، بازنمايي آيين هاي محلي ، نمايش رابطه هاي انساني و بازتاب فرهنگ شهري و روستايي از امتيازهاي سريال است. در هر قسمت اتفاق هاي جديدي رخ مي داد،گرهي باز و گره ديگري ايجاد مي شد. کارگرداني هوشمندانه ، فيلم نامه اي سرشار از جزئيات، تصويربرداري چشم نواز از طبيعت مسحور کننده شمال ، فضاسازي هاي جذاب موسيقي همخوان با فضاي اثر، تيتراژي بديع و زيبا آميخته با نقاشي وآبرنگ و همچنين پرداخت باور پذير شخصيتها، «گذر از رنج ها» را سريالي تماشايي کرد. حسن پور نشان داد قادر است با زبان داستان و تصوير مسائل اجتماعي به ويژه زندگي ايراني واسلامي را از منظر بومي و ملي هنرمندانه بازسازي کند.
فريدون حسن پور داستانش را با ريتمي مناسب و فراز و فرودهاي نسبتاً خوب و با استفاده از خرده روايت ها پيش مي برد ومخاطب را با همه اتفاقات زندگي «دنيا» همراه مي کرد. با اين وجود پرداخت تفصيلي حوادث، ماجراها و فضا سازي ها ريتم قصه رادر برخي سکانس ها کند کرده و به آن لطمه مي زد وداستانک هاي فرعي نيز گاه مخاطب را درگير نمي کرد. همچنين طراحي لباس برخي شخصيتها نيز تا حد زيادي از واقعيت به دور بود. اگر چه شيوا طاهري(دنيا) بازي چندان باور پذير و در خور توجهي ارائه نکرد اما پيام دهکردي (هدايت) ماه چهره خليلي( کتايون)، پژمان بازغي (مهندس)، آزيتا ترکاشوند (مه لقا) ، زيبا (ترلان پروانه) ونگين معتضدي(مرجان) تا حد زيادي از عهده اجراي نقش هايشان برآمدند. شخصيت دنيا نيز بيش از اندازه سپيد و مثبت معرفي ودر نمايش ويژگي هاي اخلاقي وي بزرگ نمايي شده بود به گونه اي که نمي شدهيچ عيب و ايرادي در او سراغ گرفت و فرشته مهربان «گذر از رنجها » شده بود. بيژن امکانيان(خان)، بابک حميديان ( معلم)، مهران رجبي (عمو غفور) ، داوود فتحعلي بيگي (کدخدا)، مهدي اميني خواه( دکترجمال)، سوگل طهماسبي(خدمتکار مرجان) ومجيد پتکي (سهراب پدر دنيا) وجعفر دهقان (خسرو) نيز بيستر از اين که شخصيت باشند به تيپ تنه مي زدند و چيزي فراتر از نقش نداشتند. پايان بندي سريال که گمان مي رفت متفاوت تر از اين باشد تا حد زيادي شعاري و کليشه بود . ديالوگ هاي شعاري گروه مستند ساز، بازي وچهره پردازي باور ناپذير دنيا و ريتم کند بيشتر سکانس ها اين شعار زدگي را پر رنگ تر جلوه مي داد.
با وجود همه امتيازات «گذر از رنج ها »دربرخي قسمت ها گاف هايي داشت که نمي شود به سادگي از آن ها چشم پوشيد. به عنوان نمونه در يکي از قسمت ها که داستان آن مربوط به مقطع زماني سال هاي نخست پيروزي انقلاب بود و همگي در انتظار تحويل سال جديد بودند، در کمال شگفتي دعاي تحويل سال با صداي محمد اصفهاني پخش شد که نخستين بار درسالهاي اخير درتلويزيون به صورت زنده اجرا شد. همچنين در يکي ديگر از قسمت ها به تناسب مقطع زماني روايت، ميدان آزادي تهران با تهيه خود رو هاي قديمي به ظاهر 3 دهه پيش در آمده بودکه وجودپرچم جمهوري اسلامي در اين ميدان تعجب بر انگيز بود. در يکي از قسمت هانيز «مه لقا» دچارشکستگي پا شده و دنيا مجبور مي شود او را به بيمارستان شهر ببرد.در روستا پاي راست و در بيمارستان شهر پاي چپ وي بسته شده است.به احتمال زياد فاصله بين اين دو سکانس آن قدر زياد بوده که انگارحتي خود بازيگر هم فراموش کرده است کدام يک از پاهايش راگچ گرفته بودند!
اين سريال گاف ها و سنت شکني هاي زيادي داشت
دقت کرديد معلم همکار حميد از قبل از انقلاب بي ام و اي سوار يمشد که آن زمان ماشين بسيار لوکس و گران قيمت بوده. در حالي ککه مهندس و کتايون از سال 42 تا پيروزي انقلاب سوار آريا و جيپ مي شدند!
خانواده دنيا در دل کوههاي ييلاق چطور ميتوانستند تلويزون ببينيد؟ اون هم با يک تلويزون سايه سفيد قديمي ؟ همين الان با اين همه توسع روستا ها و آنتنهاي فرستند، در دل کوهها امکان دريافت امواج تلويزوني نيست
و .....
يک صحنه پريدن از روي کپه هاي اتش در شب چهارشنبه سوري از سوي تمام اعضاي خانواده دنيا به نمايش درآمد . تا الان سابق نداشته در سماي جمهوري اسلامي اين مراسم خرافي به تصوير کشيده شود و اينگونه به آن مشروعيت ببخشند
خوب از کار در نیاوردندش اگر میخواستن خیلی بهتر میشد
شیطنتهایی در این سریال بود مثلا با انکه هنوز هم به سازمان سرکوب شاه ساواک میگن در این سریال وقتی ساواک شوهر دنیا رو دستگیر کرد دنیا گفت اطلاعات گرفتتش