نقدي بر فيلم «چندمتر مکعب عشق» ساخته جمشيد محمودي
عشق در کانتينر
شايد تنها کاستي فيلم کم رنگ بودن خرده روايت ها و ريتم کند آن در برخي لحظات و سکانس هاست.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- احمد صبريان- «عبدالسلام» مهاجري افغان است که به همراه دخترش «مرونا» در يک کارگاه مشغول به کار و زندگي است. عشقي در راه است، عشق «صابر» به «مرونا». عشقي که فرجامش را هيچ کس نمي داند. نه« صابر»، نه «مرونا »و نه حتي «عبدالسلام»....
نخستين ساخته « جمشيد محمودي» ملودرامي عاشقانه و دلنشين است که عشق، دوستي، همدلي و همزباني را سر فصل زندگي و مناسبات انساني معرفي مي کند. آنچه اين فيلم را از ساير آثار اين ژانر متمايز مي کند، نگاه دلسوزانه کارگردان به مهاجران افغان است. «چند متر مکعب عشق» در نگاه نخست فيلم «باران» را در خاطر تداعي مي کند که مجيد مجيدي در آن دلدادگي پسري آذري و دختري از مهاجران افغان را تصويرکرده است اما محمودي که خود از مهاجران افغان مقيم ايران است در فيلمش از سانتي مانتاليسم رايج در آثار عاشقانه چند سال اخير سينماي ايران پرهيز مي کند. وي با روايت داستاني عاشقانه ،انساني و آرمان گرايانه در بستري از تلخي ها و رنج ها ودر فضايى مستند و لوکيشني واقعگرا اثري جذاب، تاثيرگذار و انساني رابه تماشا مي گذارد. کارگردان از مهاجرت و مهاجران افغان سخن به ميان مي آورد با اين وجود در دام تلخي نگري و سياه نمايي نمي افتد . «چندمتر مکعب عشق» از همزيستي توام با اميدواري وتعاملي که اکنون به عشقي پاک رسيده است سخن مي گويد . آن جا که مرونا (حسيبا ابراهيمي) دور از چشم پدرش عبدالسلام(نادر فلاح)با آوردن ظرف غذا و لباس عشق خود را به صابر(ساعد سهيلي )ابرازمي کند اما ازگفتن «دوستت دارم» به صابرشرم دارد. فيلم گر چه پاياني غير متعارف و تلخ دارد ولي نشانگر جاودانگي عشق و آرزوي دنيايي صلح آميز است. «چند متر مکعب عشق » ورود کارگرداني جوان ،مستعد و خوش فکر را به سينماي ايران نويد مي دهد که مي تواند با سينما قصه اي انساني و اخلاقي بگويد بي آن که در ورطه سطحي نگري و محدود انديشي بيفتد.
کارگرداني تحسين بر انگيز ،شخصيت پردازي هاي خوب، فضاسازي ها ي همخوان با روايت ،بازي هاي باورپذيرساعد سهيلي(صابر)، حسيبا ابراهيمي(مرونا) و به ويژه نادر فلاح(عبدالسلام)، تدوين موزون، موسيقي دلنشين وهمخوان با فضاي داستان، فيلم نامه اي سرشار از جزئيات و فيلم برداري درخشان از امتيازات برجسته و انکار ناپذير «چند متر مکعب عشق» است.شايد تنها کاستي فيلم کم رنگ بودن خرده روايت ها و ريتم کند آن در برخي لحظات و سکانس هاست . آن چه نخستين فيلم محمودي را به اثري دوست داشتني تبديل مي کند دقتي است که وي براي روايت بهتر قصه صميمي و ساده اش به کار برده است. با اين که فيلم در حاشيه شهر و ميان آهن و دود و کارگاهي پرسروصدا روايت مي شود اما بي شک تصاوير، کادر بندي ها و ميزانسن هاي چشم نوازي دارد.
«چند متر مکعب عشق » مرگ تدريجي دو دلداده از دو جغرافياي متفاوت در درون يک کانتينر است. روايتي ساده از يک عشق که نه ميان خانه هاي مجلل که در زاغه هايي شبيه به خانه ودرکارگاهي بيرون از شهر جان مي گيردو اتفاقاً همين سادگي فيلم را زيبا، دلنشين و تماشايي مي کند. محمودي در «چند متر مکعب عشق» مي کوشد تا روايت کند که:«عشق مرز نمي شناسد». نقطه درخشان فيلم نيزعشقي زلال است ،عشقي آميخته بافداکاري ، وفاداري ، پاکدامني وصداقت. آن چه جاي آن در سينماي امروز ما به شدت خالي است.
نگاه شريف و انساني به عشق در«چند متر مکعب عشق» نگاهي است که در آن مرگ تلخ هم به نااميدي منجر نمي شود. محمودي عشق را در دل فقر ، سياهي و بدبختي نشانمان مي دهد. فيلم به شدت دوست داشتني است، چون نمي خواهد در بيغوله هاي زندگي افغان ها، فقط بگويد که آن ها بدبخت ،آواره و بيکارند. چرا که با همه مشکلات دارند زندگي مي کنند، تلاش مي کنند و عاشق مي شوند؛ جمشيد محمودي در دل فقر ،تباهي و سياهي روشني را جست و جو مي کند و آن جا که مناسبات انساني در حال نابودي است زيباترين رابطه ها را چنان باور پذير به تصوير مي کشد که همذات پنداري مخاطب را بر مي انگيزد و او را تا پايان با خود همراه مي کند.
بي ترديد اگر ازهمه ويژگي هاي فيلم چشم بپوشيم باز هم به جرات مي توان گفت « چند متر مکعب عشق» براي نخستين بار تصويري دقيق، واقعي و باور پذيراز مهاجران افغان ساکن ايران را به گونه اي روايت مي کند که در خاطر تماشاگر ايراني وافغانستاني حک مي شود و اين يعني مهر ماندگاري «چند متر مکعب عشق»....
ارسال نظر