از صفحه اجتماعي عمار ذابحی
گفتيم ديگه لو رفتی
من یک بسیجی ام
هر وقت صحبت مي كرد فكر ميكرديم روحانيه
مي گفت : نه من يه بسيجی ام !
هروقت كار ميكرد ، فكر ميكرديم مهندس يا استاكاره
میگفت : نه من يه بسيجی ام
هروقت به زخمي ها كمك مي كرد فكر ميكرديم دكتره
می گفت : نه من يه بسيجی ام !
به روز زاغ سياهش رو زديم و تو جلسه ستاد پيداش كرديم لباس سبز با آرم سپاه تنش بود .گفتيم ديگه لو رفتی ، تو يه سپاهي هستي !
گفت : نه من يه بسيجي ام !
هدیه به روح بلند شهید مهدی باکری
ارسال نظر