تفاوت اهل سنت و وهابیت
جريان وهابیت با اهل سنت تضاد دارند؟/ آیا همه اهل سنت میدانند وهابیت از اینها نیست؟
وهابیت در آفریقایی که ازلحاظ مادی و فرهنگی در ضعف هستند، بیشترین هزینه را کرد ولی کمترین نتیجه را گرفت
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حجتالاسلاموالمسلمین عباس پورسعیدی- برای جریان شناسی و شناخت اهل سنت، بایستی در حوزه فقه، عقاید و طریقت ورود پیدا کرد و اهل سنت را از این منظر دید، چراکه هریک تفاوتهای خاص خود رادارند.
حنفیه، تابع عقل
اولین مکتب فقهی اهل سنت به لحاظ تاریخی توسط نعمان بن ثابت (۸۰-۱۵۰ ه.ق) تشکیل میشود که او را به اسم «ابوحنیفه» میشناسیم، ابوحنیفه متولد کابل ایران قدیم و بزرگشده کوفه، پیامبر و صحابه را ندیده و شاگرد حماد بن ابی سلیمان است، حماد شاگرد ابراهیم و ابراهیم شاگرد عبدالله بن مسعود است.عبدالله بن مسعود در میان صحابه، در مقابل کسانی که نقلگرا به صحابه عقلی معروف است، طبق این تأثیری که دارد فقه ابوحنیفه بیشتر تابع عقل میباشد، ابوحنیفه از قیام زید پسر امام سجاد (ع) حمایت میکند و آن را تشبیه بهروز بدر میکند، برای قیام او کمک مالی میفرستد و حکومت را حق بنیهاشم میداند، حکومت عباسیها را جایز نمیداند و به خاطر نپذیرفتن منصب قضاوت از جانب عباسیها اذیت، آزار و شکنجه میشود و در اثر همان هم از دنیا میرود.
حنفیها به نسبت بیشترین پیرو را هم دارند، حوزه فعالیت آنهم شبهقاره (هند و پاکستان و بنگلادش) تا جنوب شرق و استان گلستان ایران و کشورهای تازه استقلالیافته شوروی را شامل میشود.
مالکی، تابع اخبار و احادیث
مکتب مالکی، دومین مکتب فقهی که ایجاد میشود، رهبر این جریان مالک بن انس متولد مدینه است، کنار قرآن و سنت، عمل اهل مدینه از منابع استنباط مالک است، او متولد سال ۹۳ هجری است که یک قرن از اسلام گذشته و وقتیکه صاحبنظر شد قرن دوم است، در آن فضا میگوید که عمل اهل مدینه برای ما حجتی جایز است، چون مدنیها قبلاً تابعین و صحابی بودهاند و اینها عملهای خوبی در مدینه بجا گذاشتهاند و امکان ندارد در مدینه چیزی رایج باشد که ریشه اسلامی نداشته باشد.
فرق این تفکر با تفکر عقلی چقدر است؟ در شرع حکم بعضی چیزها گفتهشده است و بعضی نه، مجهولات را با عقلمان از معلومات کشف میکنیم، مثلاً ابوحنیفه به اجتهادات تابعین میگفت این اجتهاد است و نظر شخصی ایشان میباشد ولی مالک میگوید نه قول تابعین حجت است.مالک کتاب فقهی موطا را بهصورت حدیثی مینویسد. در دوران عباسی برخی خلفا پشت آن ایستادند و آن کتاب را پخش کردند و گفتند عمل باید طبق این کتاب باشد و مذهب مالکی هم گسترش یافت؛ مالکیها در ایران نیستند و در خاورمیانه هم حضور ندارند، بیشتر حضور مالکیها در آفریقا است که در کل هم جمعیت زیادی را شامل نمیشوند.
شافعی، ترکیبی از عقل و نقل
سومین مکتب از آن محمد بن ادریس شافعی است که نزدیکترین مذهب اهلسنت به شیعه شافعی میباشد اما برخی این را قبول ندارند، چون اینجا بحث فقهی است.
شافعی شاگرد مالک است و با هر دو مکتب قبل از خودش آشناست، نقلی و عقلی را خوب میشناسد، ازلحاظ شخصیتی هم بهخصوص چهار پنج سال آخر عمرش که به مصر میرود، یک نگاه نزدیکی به اهلبیت دارد، آن شعر معروفش که در جمعی نشستند و صحبت میکنند، میگویند حب علی و فاطمه رفض است، ایشان میگوید اگر دوست داشتن اینها (اهلبیت) رفض است، جن و انس شهادت بدهند که من رافضی هستم.
شافعی یک دوره در بغداد میآید و خیلی هم میماند و یک دوره بهویژه در آخر عمرش در مصر حضور دارد، جالب است که در مصر هم از طرف پیروان مذهب مالکی اذیت و آزار و شکنجه میشود و مثلاینکه در این اختلاف مذهبی مریض میشود و از دنیا میرود.
اولین نفری است که خودش کتابش را تدوین میکند، کتابهای دیگران را شاگردانشان تدوین میکردند؛ نوع نگاه ایشان با توجه به آشنایی که به هر دو دیدگاه داشته، ترکیبی بین خبر و عقل است و برخی از عوامل سیاسی دیگر مثل پذیرش شافعی توسط برخی حکام مثلاً در محدوده شام در گسترش این دیدگاه تأثیر بسزایی داشته است، شافعیها ازنظر جمعیتی دومین مذهب بعد از احناف هستند و پراکندگی آنها در ایران از جنوب ایران یعنی هرمزگان شروع میشود و در بوشهر، کرمانشاه، کردستان، آذربایجان، ایلام و بخشی از گیلان حضور دارند.
چهارمین مکتب، حنبلی
چهارمین امام اهل سنت احمد بن حنبل (متوفای ۲۵۴) است، در زمان محنت قرآن زندگی میکرده، زمانی که دعوا بر سر اینکه آیا قرآن خلقشده یا نشده است، قدیم است یا حادث.احمد بن حنبل تقریباً از معدود کسانی است که تا آخر پای عقیدهاش ایستاد. بیستوهشت ماه زندانی میکشد، پنج سال حبس خانگی دارد، ممنوع از تدریس، ممنوع از ملاقات و ممنوع از حضور اجتماعی.متوکل برخلاف مأمون معتزلی، چرخش استراتژیک به سمت اخباریها میکند تا بهنوعی جلب رضایت و آرامش عمومی مردم را داشته باشد برای همین سراغ حنبل میرود.
داستانهای عجیبی از احمد نقل میکنند که میشود سه گونه است، یکگونه احمد که کاملاً ناصبی باشد، یکگونه احمد که شما احساس کنید تا شیعه بودن یکقدم فاصله داشت و یکگونه احمد که سنی باشد با مقتضیات زمان خودش. الان هم این هر سه نظر در مورد احمدبن حنبل وجود دارد.آن ایستادگی و آن حمایت متوکل موجب این میشود که جایگاه احمد بالا رود، احمد یک اعتقادنامه و مرامنامهای دارد که از ابوبکر خلّال نقلشده است. این اعتقادنامه به جایگاهی رسید که معیار سنی از غیر سنی شد. اهل سنت میگفتند هر تفکری که در مرامنامه احمد آمده، اعتقاد ماست و هر چیزی که با مرامنامه احمد همخوانی نداشت بدعت بوده و از عقاید اهل سنت نیست، برای همین چند دههای طول میکشد تا اینها بپذیرند که ابوحنیفه و احناف هم جزو اهلسنت هستند، حنبلی در ایران نداریم و مقداری در شام و مقداری در عربستان هستند.
عقاید اهل سنت
درگذشته در بحث عقاید دودسته وجود داشت، یکی گرایش عقلی محض و یکی هم گرایش خبری محض. یک عده معتقد بودند در عقاید فقط حرف اول و آخر را باید عقل بزند و سراغ نقل نمیرفتند، اسم اینها معتزله بود.گرایش دیگر اهل حدیث است که میگوید عقل اگر میخواست راه باز کند، اینهمه اختلاف بین عقلا پیش نمیآمد؛ میگوید ما اگر داریم «انّ الله علی العرش استوی» تو بپذیر که خدا روی کرسی نشسته است و کار ندار تخت چه طوری است؟ خدا چه طوری نشسته است؟
معتزلیها تا قرن هفتم میآیند و بعد از حمله مغول از بین میروند، امروز ما در جهان اهل سنت، معتزله نداریم، در این کشمکش و درگیری، دو مصلح تقریباً همعصر با یکدیگر به این نتیجه میرسند که تا کی این بگوید عقل، دیگری بگوید نقل؟ یکی ابومنصور ماتریدی و دیگری ابوالحسن اشعری است ، این دو میآیند دو دستگاه فکری اعتقادی بنا میکنند که هم عقلی است هم نقلی و بهنوعی شیوه اعتدال را برمیگزینند؛ یکی دیگر مکتب ماتریدیه و دیگری مکتب اشاعره.
معتزلیها که از بین رفتند، پس اهل سنت امروز در پیروی از اعتقادات، سه مکتب میتوانند داشته باشند: حدیثی، ماتریدی و اشعری یعنی ممکن است کسی مثلاً در فقه از مکتب امام شافعی تابعیت کند ولی اعتقاداتش را از اهل حدیث بگیرد.
طریقت
اما در بحث طریقتها اگر بخواهیم بک تقسیم ثنایی داشته باشیم، باید بگوییم آیا این فرد سنی طریقتها را قبول دارند یا نه؟ البته غالب اهل سنت با طریقتها مشکل ندارند، منظور از طریقت همان منش و مسلک عرفانی و صوفیانه است که در پی یک شیخی صورت میگیرد و یک سری آداب اخلاقی و اذکار هم دارد که تعداد آنها زیاد است ولی طریقتهای مشهور چهار طریقت نقشبندیه، قادریه، چشتیه و سهروردیه هستند.
اینها در طول تاریخ فرازوفرود زیادی داشتهاند، گاهی بدعتها در آنها زیاد شده و گاهی عقلگراتر شدهاند ولی امروز در میان اهل سنت یکی از نمادهای دینداری اهل سنت صوفی بودنشان است، صوفی بودن در اهل سنت یعنی پایبندی به یک سری اصول اخلاقی و نمادی از دینداری و تدین، در ایران تقریباً همه این جریانات طریقتی وجود دارند ولی نقشبندی و قادری بیشتر هستند.
وهابیت کجاست؟
حال باید به این سؤال جواب داد که جایگاه وهابیت کجاست؟ رابطه وهابیت با اهل سنت چگونه تبیین میشود؟ اینکه میگوییم وهابیت با اهل سنت تضاد دارند منظور چیست؟
این روندی که ذکر شد تا قرن هفتم پابرجا بود، در قرن هفتم احمد بین عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه از یک خانواده حنبلی در شام ظهور میکند، عالِمی است که تألیفات زیادی دارد اما با صوفیان اصلاً میانه خوبی ندارد. ردی بر محیالدین و ابن عربی دارد.ابن تیمیه در شام و در فضای اهل سنت بود و شروع کرد به ابراز چند عقیده خاص مانند اینکه سفر برای زیارت، زیارت قبر حتی قبر رسولالله حرام، نذر برای غیرخدا، توسل به غیرخدا، استغاثه به غیرخدا حرام است، او همه اینها را با عنوان شرک بیان کرد.
این حرفها در جامعه خودش یعنی شام سروصدا ایجاد کرد، دادگاهی تشکیل دادند و نمایندگانی از چهارمذهب اهل سنت در دادگاه حاضر شدند و هرچهار مذهب حرفهایش را نپسندیده، مخالف مبانی اهل سنت تشخیص میدهند و زندانیاش میکنند؛ ابن تیمیه در سال ۷۲۶ زندانی میشود و در سال ۷۲۸ در زندان میمیرد، بعد اعلام کردند که هرکس بر دین ابنتیمیه باشد مسلمان نیست.نکتهای که باید بدان توجه کرد این است که ابن تیمیه مباحث فقهی را رنگ عقایدی داد، افعال مکلفین در حوزه فقه است؛ رفتن به زیارت یا واجب است یا مستحب یا مباح یامکروه یا حرام. به این منوال حتی قبل از ابن تیمیه هم بود. لذا برخی مثلاً توسل به غیر خدا را مکروه میدانند یا غیره.
اما حرف جدید ابن تیمیه این را رنگ عقایدی زد و گفت اینها شرک است و فاعل این اعمال از دایره اسلام خارج میشود و خون و مال و ناموسش هدر میشود، قبل از او برفرض هم که کسی قائل به حرمت زیارت قبور باشد، میگفت کسی که این کار را انجام میدهد مرتکب گناهی شده است مثل نگاه به نامحرم. ولی «شرک» که شد یعنی از مرز اسلام خارجشده است.ابن تیمیه شاگردی بنام ابن قیم جوزی دارد که اندیشهاش را ترویج کرد. بعد از شاگردش خبری از اندیشهاش نیست تا قرن ۱۲ که دوباره این نگاه در سه ناحیه رشد میکند. دریمن ابن امیر صنعانی، در شبهقاره هند شاه ولیالله دهلوی، در شبهجزیره عربستان محمد بن عبدالوهاب.
محمد بن عبدالوهاب حنبلی کاملاً اندیشه ابن تیمیه را میپذیرد، ابن تیمیه در شام عالم پرور این حرف را زد و زندانی شد ولی محمد بن عبدالوهاب در بیابانهای شبهجزیره گفت و با حاکم عصر خودش یعنی آلسعود پیوند برقرار کرد، بعد حمایت انگلیس و پول نفت، شکست عثمانی و ضعف مسلمین و استعمار غربیها، تقویت بنیه مالی و رسانهای وهابیت و چتر حمایتی که عربستان بر سر افراطیون بنا میکند، آنچه شده است را واقع میکند.ولی متأسفانه امروز کسانی میخواهند بگویند که اهل سنت همان وهابیت است، پس وهابیت از اهل سنت نیست با این بلایی که خود اهل سنت بر سر ابن تیمیه میآورند.
نکته دوم اینکه آیا همه اهل سنت میدانند وهابیت از اینها نیست؟ نه همه نمیدانند، نکته سوم چرا گرایش به وهابیت زیاد است؟ جواب اینکه این سؤال از کجاست و چه کسی گفته که گرایش به وهابیت زیاد است؟ وهابیت در آفریقایی که ازلحاظ مادی و فرهنگی در ضعف هستند، بیشترین هزینه را کرد ولی کمترین نتیجه را گرفت، دلیلش این است که در آفریقا طریقتها خیلی فعال هستند و این دو باهم جمع شدنی نیستند، طریقت یعنی ذکر، توسل و حلقه که اینها همه در وهابیت شرک است.
با سلام امروز جهان اسلام بیش از هر زمان نیاز به اتحاد وباز بینی دارد وبنظر بنده درست کردن وجداکردن مسلمانان یکی به نام شیعه ویکی به نام سنی ویکی با نام وهابی ووووو فقط وفقط نقشه دشمنان اسلام ویهودیان ومسیحیان است وبس واز طرفی نا آگاهی ونا اشنایی اکثر مسلمانان به کلام خدا ورسول است ووارد شدن رسومات یهودیت ومسیحیت بدون اینکه متوجه ان شویم دشمن ضربه خودرا در طول 500سال پیش وارد کرده است وسنی وشیعه باید درک کنند که دین فقط دین اسلام است وانهم با جمع شدن دور قران وپازدن به خرافات که می رود رفته رفته به ستون دین تبدیل می شود وهمه را درضلالت فرو می برد وبا بستن کنگره از انسانهای بی طرف وصاحب نظر بعنوان برسی خرافات وارد شده در دین اسلام با کمک گرفتن از کلام خدا واحادیثی که با قران وعقل ومنطق بیشتر نزدیکی دارد بدون تعصب جمع اوری وبه تمام ممالک اسلام اعلام شود واز تفرقه وشاخه شاخه شدن دین اسلام جلوگیری شود بوالله در روز قیامت همه مسوول وجوابگو هستیم ودر دجه اول علما ی دینی مسولیتشان بیشتر است به امید روزی که دین اسلام در تمام گیتی گسترده گردد ودران فرقه وفرقه گرایی نباشد انشا الله
وحدت خیلی مسخره است چون اهل سنت را وهابی میگویند بعد دم از وحدت میزنند راستی کسی که به اطرافیان پیامبر توهین کند درکفربودنشان شکی است وهابی من وراوردینی هست که فرزندان یهودی وشیطان پرست ها در اوردند وهابی وجود ندارد باور ندارید ماد هرچی وهابی این را به صورت غیرمستقیم محترمانه به اهل سنت میگویند کسانی که مسلمان نیستند خدا قران پیامبر را قبول ندارند تحت هر مذهبی ودینی دروغگوهایی کافرمشرک ولی ایرانی نیازی به وحدت ندارد چون ایرانی هستیم مذهب مهم نیست فقط برای سودجوها مهمه چون گدا قبل میشوند