فرشاد مهدیپور*
حرفه هنری، پول و دیگر هیچ
اگر گذرتان به دیدارهای فصلی، نوروزی یا مناسبتی اهالی صنعت فرهنگ با مدیران و مسوولان و برنامهریزان افتاده باشد، احتمالا شاهد برنامهای بودهاید که در آن جمعی از فعالان سینما، تئاتر، موسیقی، نشر و… حضور دارند و نمایندگی از میان آنها، به طرح بحثو سخن میپردازند. بسته به سطح و عمق جلسه و میزبان، شفافیت و صراحت در بیان گفتهها و درخواستها متفاوت است؛ مثلا اگر برنامهای با بازپخش عمومی و نمایش وسیع همراه باشد، بیشتر نیش و کنایههای سیاسی خریدار دارد و حرفهای کلی و پیچیده درباره روابط میان حاکمیت و صنعت فرهنگ و اگر جلسهای سازمانیتر و کوچکتر، بحثهایی واضح برای جذب امکانات و جلب بودجه.
به هر سیاقی که این جلسهها برگزار شود، جمعی مدعی نمایندگی فکر و فرهنگ و هنر هستند و بیانیهخوان؛ یک محور متمرکز روی ممیزی و محدودیتها و محور دیگر روی بودجه و پول و فضا. از آنجا که اولی معمولا شهرتآور است و برای بسیاری جذابتر، معمولا به این بخش دوم ماجرا که مالی و اقتصادی است کمتر توجهی میشود و دربارهاش گفتوگو. به دیگر سخن، حضرات هنرمند، دوست ندارند که جلوی چشم ملت جار زده شوند که در هر جلسه نیمهخصوصی و غیرعمومیای که حاضر میشوند، از اول و آخر درباره «پول» بحثمیکنند و دغدغه برای توجه به «دغدغه» ها یا پرداختن به مسائل با اهمیتتر حوزه فرهنگ و هنر ندارند. یکی از نخریدهشدن کتابهای انتشارتیاش برای کتابخانههای شهر مینالد و دیگری میگوید که چرا مانند فرانسه، به ما مستقیما کمک مالی نمیکنید تا تئاتر مردمی(با پول دولتی) برگزار کنیم و سومی شکوه میسراید که تالار خوب برای اجرای کنسرت موسیقی نیست و هیچکدامشان دلواپس این نکته نیستند که چرا باید پول مردم، برای کتابها، نمایشنامهها یا آوازهخوانی آنها صرف شود و آنها چه نسبتی با جامعه و مردم دارند؟
این گروه نسبتا بزرگ از اهالی صنعت فرهنگ که مرتبا تلاش میکنند که بگویند اهلِ سیاست و روابط سیاسی هم نیستند و مذهبیهاشان سازشان را با جریانات انزواطلب دینی کوک میکنند و بقیهشان با نظم برنامه خبری بی. بی. سی فارسی، در هنگامیکه بحثدرآمد پیش میآید، با فراغ بال، آغوششان را بازمیکنند تا به طریقی موثرتر، منابع مالی بیشتری را در اختیار بگیرند و به این طریق، اهداف احتمالا مادیشان را محقق کنند، اما گویا در اینجا فقط جاده یکطرفهای را میبینند که از بودجه ملی، باید خرج تعلقات خصوصی آنها کرد و بس. آنهم در چه شرایطی؟ اوضاع و احوالی که تا پای بعضیهاشان به بیرونِ مرزها میافتد، در همان هواپیما گره روسریهایشان را شُلتر میکنند و به فکر شعبدهبازیها و طنازیها عجیب و غریباند و مسالهشان دستدادنِ با جنس مخالف است و لباس حیرتانگیزپوشیدن و ژستهای نامتعارفگرفتن… و البته اینها نوعی دهنکجی و هنجارستیزی است که حتما اعتراضات و انتقادهای داخلیها را هم برمیانگیزد و الزاما ربطی به امروز و این دولت هم ندارد؛ تا بوده، همین بوده. اما پرسش این است که با چنین ادا و اطوارهایی، چه جایی برای دستاندازی به بیتالمال و توجهاتی حاکمیتی میماند و اصلا حاکمیت در یک معنای وسیع، چرا و چگونه باید به این دستهجات و گروههای مختلفالمواضع!، کمک کند؟
چندسالی پیشتر که یک معاونت ارشاد، نحوه کمکرسانی به برخی گروههای هنری را تغییر داد و هیاهوی بسیاری در اینباره برپا شد، عمده اعتراضات حول دو محور بود: اول آنکه چرا با برخی تشکلهای صنفی مشورت نشده و دیگر آنکه وضعیت حق و حقوق فعالان این صنف، چه میشود؟ با حلشدن این موارد، دیگر جایی برای گله و گلهگذاری نبود و همهچیز بر سبیل تفاهم و توافق پیش رفت.
حالا در چنین بزمگاهی که چندان خبری از رزم و عزم هم نیست، جایی برای وادادگی و بیتفاوتی و امتیازدهی بیپایان نمیماند؛ منطقی باید در پسِ توجهات شعاری و پُر سر و صدا نظیر حذف ممیزی دیده شود و منادیان این تلاشها، به لوازم و جهاتِ پیرامونی سخنانشان متوجه باشند، وگرنه درک برخی سیاستهای اعلامی، بهدشواری ممکن میشود. به ایده واگذاری ممیزی به مردم بنگرید: در همان جایی این سخنان مطرح میشود که یک مستند تاریخی - سیاسی، زیرِ بار شدیدترین انتقادها قرار دارد و معلوم نیست با کدامین توصیفی میشود این تناقض درونی را رفع کرد. و مهمتر از آن، قرار است ممیزی به همین کارتلهای نهچندان بلندمرتبه به اصطلاح هنری واگذار شود که امرارمعاش و کسب شهرت را بر همه شئون و دیگر وجوه زندگی ترجیح میدهند؟
هنر برای هنر، ایدهای است که زیربنای نظری همین ایده واگذاری تصدیگریها در عرصه فرهنگ به اهالیِ آن است؛ یعنی گروهانی از فعالان فرهنگی و هنری که عمرشان را صرف خلق آثاری تخصصی میکنند و بس. تامل درباب این افراد و چرایی توجه به آنان و حواشیشان، موضوعاتی بسیار قابل توجهند.
*مثلث
ارسال نظر