حکایت ما و نقدنویسان معزز
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی « پارس» ، شهاب اسفندیاری عضو هیات علمی دانشگاه هنر که چندی پیش در مناظره تلویزیونی پیرامون شهید آوینی شرکت کرده بود در صفحه اجتماعی خود نوشت:
خبر آمد که نقدنویسی که « نیا» ی « معززی» داشته، در صفحه فیسبوک خویش، تلویحا بنده حقیر را در ردیف « دروغگویان بی شرمی» قلمداد کرده که ﺑﺎ ساختن ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﺍﺯ شهید آوینی دنبال آن هستند که « ﺟﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ، ﮔﺮﻭﻫﻲ، ﺗﺸﻜﻴﻼﺗﻲ، ﻓﺮﻗﻪﺍﻱ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺰﺍﻳﺎﻳﺶ ﺑﻬﺮﻩﻣﻨﺪ ﺷﻮﻧﺪ» . ظاهرا از ﻧﻈﺮ ایشان تنها خود ایشان هستند که « قربتاً الی الله» و « خالصاً لوجه الله» درباره شهید آوینی سخن گفته و می گویند و امثال حقیر هرچه بگوییم صرفاً قصدمان این است که « پالس مورد نظر
ﻣﺨﺎﺑﺮﻩ شود» و « ﻋﻮﺍﻳﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ، ﻧﺼﻴﺐ شود» .
به حرمت آن شهید بزرگواری که این نقدنویس به « سببی» با او نسبت یافته، از پاسخ دادن به این « تهمت» ها می گذارم. متأسفانه گویا این نقدنویس از « مرام» و « اخلاق» آن بزرگواری که مدتی با او معاشر بوده، بهره چندانی نبرده. و الا بجای نشر اتهامات در پستوی فیس بوک و منع نقل قول آن (! ) ، جوانمردانه می آمد رو در رو می نشستیم و سخن می گفتیم تا شاید به حقیقت نزدیک شویم. در این صورت حتی می توانستیم ردیف کنیم فهرست « عواید» خودمان را و ببینیم در این بیست و یک سال چه کسانی به واسطه عکس یادگاری داشتن با آوینی و خاطره داشتن با آوینی و منتسب بودن به آوینی بیشتر « بهره» و « منفعت» برده اند و با نهادها و ارگانها و موسسات دولتی و نظامی و شهری قراردادهای « کتاب» و « مستند» و « مجله» بسته اند.
من البته در بیان این مطالب باید قدری احتیاط کنم، چون آخرین بار که در برنامه « هفت» از این نقدنویس صرفا یک سوال کردم درباره مجله شان، بسیار برآشفته شدند، و حتی یک نفر در مقام « بادی گارد» ایشان در یک روزنامه « سوپرحزب اللهی» مرا آماج حمله و بدگویی قرار داد. (این که این « بادی گارد» بعدها به واسطه « ارتباط» با « هوارد گوردون» شهرت جهانی کسب کرد، بماند! )
و اما درباره « کشف بزرگ» و « مچ گیری ماهرانه» و « افشاگری عظیم» این نقد نویس علیه حقیر که مستمسک نوشته خشم آلود ایشان در فیسبوک شده است. مشارالیه به جمله ای که بنده به نقل از شهید آوینی در مورد « نسبت سینما و اسلام» خواندم، بانگ برآورده اند که: ایها الناس! ای کسانی که « غافل» هستید! بدانید که این فرد یک « دروغگو» بیش نیست و مشغول « تقلب» است. (دقت دارید که این جناب مدعی « فرهنگ» ، ادبیات اش چقدر در قالب الگوها و کلیشه های خاص « سیاسی» است! )
و آنگاه دلیل و شاهد رو کرده اند که آنچه فلانی در برنامه تلویزیونی خواند (مبنی بر این که « حقیقت سینما خود به خود امری معنوی و الهی است» و « تفکر وحیانی اسلام امکان ظهور و حضور در سینما را دارد» و… ) همه عباراتی از « ذیل» یک پاراگراف از شهید آوینی است که در « صدر» آن پاراگراف جمله ی دیگری بوده است (مبنی بر این که « به نظر من سینمای اسلامی وجود ندارد و ضرورتی هم ندارد که این عنوان را به کار ببریم» ) . بیایید یک لحظه فرض کنیم که این منطق و استدلال جناب نقدنویس صحیح و درست است. اکنون سوال بنده این است:
اگر من به دلیل این که « ذیل» این پاراگراف را خوانده ام، و « صدر» آن را نخوانده ام، « دروغگو» هستم، آنهایی که بیست و یک سال است « صدر» پاراگراف فوق را مرتب از تریبون ها و رسانه های مختلف خوانده اند و نشر داده اند اما « ذیل» آن را نمی خوانند، حکم شان چیست؟ !
و جالب این که چند پاراگراف پایین تر، در همان مصاحبه مجله فیلم که بنده از آن نقل کرده بودم، جمله دیگری از شهید آوینی وجود دارد که این نقدنویس و دوستانشان در این بیست و یک سال کمتر به آن اشاره کرده اند. شهید آوینی در این مصاحبه می گوید:
« « « « شما در هر یک از فرهنگ های مختلف، سینما را متناسب با آن فرهنگ دارای هویتی می بینید، فارغ از هویت کلی سینما در غرب. این دو را باید از هم جدا کرد، چون در نهایت این اختیار انسان است که فراتر از همه این پیچیدگی هاست و بر اتوماسیون غلبه خواهد کرد. هویت انسان بناچار در این بافت پیچیده ابزارها هم خود را نشان خواهد داد. اگر به این تعبیر بگیریم می توان به « سینمای اسلامی» قائل شد، چون تفکر اسلام تفکر خاص خودش است. طبعا اگر جماعتی از هنرمندان در یک دوره خاص تفکر اسلامی داشته باشند، وقتی فیلم بسازند در واقع خودشان و فرهنگ خودشان را بیان می کنند. اینها به ناچار راه های غلبه بر تکنیک و ابزار را پیدا خواهند کرد. ممکن است خیلی طول بکشد ولی واقع خواهد شد و سینمای به وجود آمده جریان فرهنگی مستقلی خواهد شد… شاید بتوان اسم این را « سینمای اسلامی» گذاشت. البته من این تعبیر را دوست ندارم. ذات سینما اسلامی نشده که شما بگویید سینمای اسلامی» (به نقل از کتاب « مرتضی و ما» ، ۱۳۷۳، به کوشش سید محمد آوینی، ص ۱۳۳) .
اگر بنده به دلیل این که بخشی از سخن شهید آوینی را نقل کرده ام، متهم به « دروغگویی» و « تقلب» می شوم، حکم جناب نقد نویسِ معزز چیست که ادامه سخن شهید آوینی را نقل نکرده است که صراحتا تایید کرده که دست کم « به تعبیری» می توان به « سینمای اسلامی» قائل شد؟ ! آیا ایشان با همان استدلال خودش را هم « دروغگو» و « متقلب» می داند؟ !
به نظر می رسد خشم جناب نقدنویس از شکسته شدن افسانه ای است که ایشان و برخی منتقدان در این بیست و یک سال برساخته اند. آن افسانه چنین القا می کند که شهید آوینی « مطلقاً» سینمای اسلامی را ناممکن می دانست و « به هیچ وجه من الوجوه» با مفهوم « سینمای اسلامی» موافق نبود. بر اساس این افسانه شهید آوینی اساساً پرونده « سینمای اسلامی» را مختومه می دانست. مروجین این افسانه در این سالها معمولاً با تمسک به برخی جملات شهید آوینی مفهوم « سینمای اسلامی» را به مسخره گرفته اند. در حالی که عبارات فوق نشان می دهد رویکرد شهید آوینی به این موضوع اصلا اینگونه نبود. مسئله « اسلام» و « هویت اسلامی» در سینما، دغدغه جدی او بود. حتی در مقاله بلند خود در شماره ۲ فصلنامه فارابی (۱۳۶۸) ، با این که می گوید « به اعتقاد نگارنده تعبیر سینمای اسلامی درست نیست» ، ولی بلافاصله ادامه می دهد « سینما شاید آنچنان که هست مسلمان شدنی نباشد، اما می توان آنرا به خدمت اسلام گرفت و این وظیفه ای است گران بر گرده ما. » (ص ۱۱۷) .
آیا مخالفان « سینمای اسلامی» هم به چنین « وظیفه» ای قائل هستند؟ مسئله شهید آوینی با این مفهوم بیشتر به یک برداشت و سلیقه و تعبیر خاص باز می گردد، نه مختومه اعلام کردن هرگونه رسالت اسلامی و انقلابی در حوزه سینما. و چه بسا آنها که در این سال ها، با استناد به شهید آوینی حتی پرسش از نسبت اسلام و سینما را به استهزا گرفته و به حاشیه رانده اند، هدفشان توجیه حال و روز و فعالیت های امروزی خودشان باشد. یعنی پرداختن به یک ژورنالیسم سینمایی خنثی و مطابق مشهورات زمانه و طبق استانداردهای عرف روشنفکری، که هیچ رنگ و بو و هویت متمایزی از دیگر نشریات سینمایی ندارد. شهید آوینی هرچه بود، یقینا و بدون تردید اینگونه نبود. نقدنویسان معزز اگر می خواهند اینگونه باشند، طبعا اختیار زندگی خودشان را دارند. ولی لطفا برای توجیه عملکرد خود از شهید آوینی مایه نگذارند و هزینه نکنند.
ارسال نظر