سرمقاله روزنامه رسالت/
صورتبندی میدان ژنو
انتشار اسناد اخیر سازمان سیا مبتنی بر دخالت آمریکا در کودتای تلخ ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نشان می دهد که نگاه ابزارگرایانه توام با وقاحت آمریکا نسبت به مرز و بوم ایران صرفا مربوط به سالها و دهه های اخیر نیست.
به گزارش پارس به نقل از رسالت، همان گونه که در قسمت اول اشاره شد، طرفین مذاکره کننده در ژنو در صدد شکستن فضای موجود (به عنوان هدف متقدم) و ترسیم فضای مطلوب (به عنوان هدف متاخر) بودند. فارغ از اینکه چنین تقدم و تاخری در عمل چگونه قابل جمع و مدیریت می باشد، لازم است نسبت به ملزومات و پیش شرط های شکسته شدن فضای موجود به مواردی اشاره کنیم:
اگر بپذیریم که ایالات متحده آمریکا حکم" بازیگر طغیانگر" ، تروئیکای اروپایی حکم" بازیگران متمایل به آمریکا" ، روسیه حکم" بازیگر منفعت طلب" و" چین حکم" بازیگر توانا ولی غیر فعال" در مذاکرات هسته ای ایران را دارند، با مفروضات مهمی در خصوص مذاکرات هسته ای ایران و اعضای ۱+۵ مواجه خواهیم شد. واقعیت امر این است که" گذار از وضعیت موجود" مستلزم تغییر کاربری در نقش هر یک از طرفهای مذاکره خواهد بود. به عبارت بهتر، حفظ ترکیب ماهوی اعضای ۱+۵ اساسا امکان هرگونه" گذار بنیادین" و" حرکت رو به جلوی موثر" در مذاکرات را منتفی خواهد ساخت. بنابراین نمی توان ماهیت رفتاری طرفهای مقابل را" ثابت" و مواضع هسته ای آنها را" متحرک" فرض کرد. بنابراین باید به جای" رفتار" و" گفتار" ، ماهیت و قواعد بازی طرفهای مقابل را به چالش کشید و آنها را با رویکردی متفاوت و تازه پای میز مذاکره نشاند.
در این خصوص لازم است آمریکا از یک" بازیگر طغیانگر" به" بازیگر منفعت طلب" ، تروئیکای اروپایی از" بازیگران متمایل به آمریکا" به" بازیگران واسطه گر" ، روسیه از" بازیگر منفعت طلب" به" بازیگر نتیجه گرا" و چین از" بایگر توانا ولی غیر فعال" به" بازیگر فعال و تسریع کننده عرصه مذاکرات" تبدیل شود.
زمانی که این تغییرات صورت گیرد، می توان" گذار از وضعیت موجود" را مورد تایید قرار داد. اما آیا چنین گذاری به سادگی رخ می دهد؟ جهت پاسخدهی به این سئوال لازم است بر روی رفتار هر یک از اعضای ۱+۵ متمرکز شده و ثوابت و متغیرات رفتاری آنها در حوزه سیاست هسته ای در قبال ایران را مورد بررسی قرار دهیم.
۱-بدون شک ایالات متحده آمریکا را باید" بازیگر طغیانگر" مذاکرات هسته ای با ایران دانست. این طغیان محصول تضادهای بنیادین و آنتاگونیستی و غیر قابل حلی است که زیربنایی ایدئولوژیک و روبنایی سیاسی دارد. از زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی شاهد تقابل مستقیم و جدی واشنگتن و تهران بر سر مسائل مختلف بین المللی هستیم. از" جیمی کارتر" به عنوان فردی که با دکترین حقوق بشر به میدان آمد تا" باراک اوباما" به عنوان رئیس جمهور رنگین پوستی که در سال ۲۰۰۸ میلادی با وعده" تعامل با ایران" شهروندان آمریکایی را هیپنوتیزم کرد و در سال ۲۰۱۳ میلادی با تاکید بر روی میز بودن گزینه نظامی علیه ایران آنها را از حالت خلسه پراند، جملگی هدایتگر بخشی از این تقابل پایدار بوده اند.
انتشار اسناد اخیر سازمان سیا مبتنی بر دخالت آمریکا در کودتای تلخ ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نشان می دهد که نگاه ابزارگرایانه توام با وقاحت آمریکا نسبت به مرز و بوم ایران صرفا مربوط به سالها و دهه های اخیر نیست. واقعه طبس، حمایت از صدام در هشت سال جنگی تحمیلی، انهدام هواپیمای مسافربری ایرباس توسط ناو وینسنس، اعمال انواع تحریم ها و سنگ اندازی های اقتصادی در برابر هرگونه پیشرفت منطقه ای و بین المللی ایران به همراه صدها شاهد مثال دیگر نمادهای طغیان کاخ سفید در برابر ایران است. خطای تحلیلی برخی مدافعان رابطه با آمریکا این است که چنین طغیانی را به صورت خواسته یا ناخواسته در حوزه" تاکتیکی" و" رفتاری" سیاست خارجی آمریکا ادغام می کنند. این در حالی است که" تقابل با ایران" جنس و عیاری" استراتژیک" دارد نه تاکتیکی.
آنچه در جریان مذاکرات نیویورک رخ داد، مهر تاییدی محکم بر ادامه طغیان طرف آمریکایی مذاکرات بود. مخرج مشترک اظهارات اوباما، جان کری، جو بایدن، " حمایت همه جانیه کاخ سفید از تل آویو" و تضمین واشنگتن در خصوص روی میز بودن همه گزینه ها در قبال ایران بود. در میدان ژنو نیز آمریکا در کسوت همان بازیگر طغیانگر به میدان آمد. به راستی در چنین شرایطی چگونه می توان" بازیگر طغیانگر" پرونده هسته ای ایران را به" بازیگری منفعت طلب" تبدیل کرد؟ بدیهی است که منفعت طلبی درجه ای پایین تر از" طغیانگری" است. " بازیگر منفعت طلب" را می توان پای میز مذاکره نشاند و لااقل به صورت بالقوه نسبت به توافق با آن ابراز خوشبینی کرد اما" بازیگر طغیانگر" چنین ویژگی و خصلتی ندارد. فعلیت یافتن چنین گذاری در گروی" عدول آمریکا از استراتژیها و راهبردهای نهادینه شده" خود خواهد بود. تنها برخی از این موارد شامل" همسان سازی سیاستهای واشنگتن و تل آویو" ، " تاثیرپذیری سیاست خارجی آمریکا از لابی صهیونیسم" ، " دفرمه کردن ساختار سیاسی خاورمیانه" است.
تا زمانی که این استراتژیها و رویکردهای کلان تغییر نکند اساسا هرگونه ادعایی مبنی بر" پایان دوران طغیانگری آمریکا در برابر ایران" مخدوش خواهد بود. از این رو در این برهه دو گزینه کلی متصور خواهد بود: یکی اینکه بر روی گذار داوطلبانه آمریکا از یک" بازیگر طغیانگر" به" بازیگر منفعت طلب" حساب باز کنیم و به جای تعیین کننده بودن در میدان مذاکرات، متغیری وابسته به تغییر راهبردهای طرف مقابل باشیم. این به معنای سرمایه گذاری بر روی یک احتمال ناممکن و در نتیجه از دست رفتن سرمایه های استراتژیک و راهبردی ما می شود. اما گزینه دوم" پذیرش اصل طغیانگری آمریکا"
و" ترسیم قواعد بازی با یک طغیانگر" است. در این خصوص دو محور اساسی باید مورد توجه قرار گیرد:
۱-جایگزینی راهبرد" تعامل با آمریکا" با" مدیریت رفتار آمریکا" و ترسیم اهداف کلان، میان مدت و خرد و به کارگیری ابزارهای متنوع (غیر از ابزارهای اقناعی که در اینجا محلی از اعراب ندارد) جهت تنظیم رفتار رقیب.
۲-رایزنی موثر با دیگر طرفهای مذاکرات (مخصوصا تروییکای اروپایی) جهت" مهار" و" استتار" خصلت طغیانگری آمریکا. به عبارت بهتر، در اینجا سیاست مهار و استتار طغیانگری آمریکا موضوعیت دارد نه سرمایه گذاری بر تغییر ماهیت و تغییر راهبردهای رقیب. لذا" نفی طغیانگری ماهوی آمریکا" و" خوشبینی کاذب نسبت به تغییر رفتار رقیب" دیگر جایی نخواهد داشت. در صورت تحقق این دو پیش شرط، جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری که در صدد" مدیریت رفتار رقیب" است در مقابل آمریکایی قرار می گیرد که بر اساس جبر متاثر از فضای مذاکرات و فشارهای بین المللی طغیانگری خود را از" خصلتی بارز" به" خصلتی مستتر" تبدیل کرده است. در چنین شرایطی می توان از یک فضای قابل مدیریت در مذاکرات سخن به میان آورد.
ارسال نظر