گروه بین الملل : توماس فریدمن در مقاله نیویورک تایمز ایده دیوانه کننده، خطرناک، غیرمنطقی و بی معنای گفتگوی جدی با ایران را طرح کرد.

به گزارش پارس به نقل از فارین پالیسی، او علاوه بر اینکه معتقد است ایران هسته ای، تضمینی برای تغییر رژیم است، مقایسه جالبی را نیز بین ایران کنونی و جمهوری خلق چین انجام داده است. سئوال بزرگ او این است:
ایران برای برداشته شدن تحریم ها چه قدر حاظر به از دست دادن" تضمین هسته ای" است؟ آیا ایران آماده است تا در ازای از دست دادن سلاح قدرتمند خود به یک چین تبدیل شود؟ کشوری که مثل چین، دربرابر آمریکا نیمه دوست، نیمه دشمن، نیمه شریک تجاری، نیمه رقیب ژئوپولتیکی است، یا یک دشمن تمام وقت؟

این قیاس حتی از آنچه فریدمن فکر می کند روشن تر است زیرا زمانی که چین برای اولین بار توانایی هسته ای خود را گسترش داد، با ادبیات مشابه تندروهای آمریکایی نسبت به ایران کنونی مواجه شد. به عنوان مثال، دین راسک که وزیر امور خارجه وقت، در سال ۱۹۶۶ دربرابر کمیسیون خاوردور سنا گفت:
چین کمونیست، در حال پیشرفت ساخت سلاح اتمی و سیستم موشکی است، که این سلاح لزوما نقش دفاعی ندارند. این سلاح ها می توانند به طور مستقیم برای ارعاب کشورهای همسایه یا متحد کردن کشورهای آسیایی علیه آمریکا یا ایجاد یک" تعادل اتمی" در آسیا، به کار برده شوند. چین می تواند از این سلاح های اتمی علیه کشورهای همسایه و حتی آمریکا استفاده کند.

راسک اشاره می کند که چنین حمله ای" دیوانگی و خودکشی" است اما بعد می گوید:
چین ترکیبی از درگیری تکبر تهاجمی و وسواس است و وقتی بیشتر به این کشور دقت می کنیم متوجه می شویم که رفتار خشن و این تندخویی و دشمنی از رهبرانی نشات می گیرد که نگاهشان به جهان و زندگی غیرواقعی است.

به نظر آشنا می آید؟ لحن و گفتار راسک در مورد چین مائوئیست شبیه به جنگ طلبان آمریکا در برابر ایران است. در مورد ایران نیز مانند چین آن زمان گفته می شود به دنبال دستیابی به سلاح هسته ای است. و مثل چین آن زمان این واقعیت وجود دارد که هر نوع استفاده از سلاح اتمی خودکشی است اما این خیال ما را راحت نمی کند زیرا این سلاح در دست کسانی است که منطق ندارند و نگاهشان به زندگی" غیرواقعی" است. به یاد بیاوریم زمانی را که برنارد لوئیس، تاریخ دان نومحافظه کار، هشدار داد که ایران در روز ۲۲ اوت سال ۲۰۰۶ حمله خواهد کرد و این را بر اساس این اعتقاد بیان کرد که ایران دارای یک" فرهنگ شهادت" است و روز ۲۲ اوت در تقویم اسلامی روزی بود که با این گفته ارتباط پیدا می کرد. (ممکن است من چیزی را فراموش کرده باشم، اما آن چه مسلم است این است که در آن روز هیچ اتفاقی نیافتاد. )

درس دوم این است که راس کاملا اشتباه می کرد. چین آزمایش اتمی انجام داد و حتی یک موشک اتمی هم ساخت اما تلاشی برای تهدید، حمله یا ارعاب دیگران نکرد. در واقع، دستیابی به سلاح اتمی هیچ کمکی به نفوذ بین المللی چین نکرد. آنچه که باعث افزایش نفوذ چین در عرصه بین المللی شد، اصلاحات اقتصادی چین بعد از دوران مائو بود که منجر به سی سال رونق اقتصادی بدون توقف این کشور شد.

این سومین درس نیز هست. مسئله اتمی ده ها سال است که موضوع اصلی سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران بوده و با وجود اینکه این مشکلی ساده و ناچیز نیست اما مهم ترین موضوع نیست. ایران اگرچه ممکن است موافقت کند که برخی محدودیت ها را بپذیرد و اجازه بازرسی از سایت های اتمی را بدهد اما چرخه اتمی اش را متوقف نخواهد کرد. اگر خواسته ها بیش از این باشد، توافقی در کار نخواهد بود. از یک زاویه متفاوت اگر نگاه کنیم می بینیم که اگر ایران توافق را قبول کند همچنان این توانایی را دارد که در صورت نیاز بمب اتمی تولید کند؛ درواقع ما برسر زمان تولید بمب است که چانه می زنیم و اینکه تا قبل از آن هشداری به ما داده شود.

اما در دراز مدت، آنچه مهم است قدرت کلی ایران است نه توان اتمی آن یا سلاح های پنهان شده یا توسعه اتمی که هند و پاکستان و اسرائیل مدت هاست به آن رسیده اند.

ایران جمعیتی زیاد و جوان دارد. ایران دارای منابع نفت و گاز و تعداد زیادی افراد تحصیل کرده است. این کشور یک قدرت اقتصادی محسوب می شود. رهبران ایران نیز مثل چین کمونیست، دیر یا زود در سیاست هایشان تغییر بوجود می آورند و تحریم های غرب برداشته خواهد شد. در آن زمان است که ایران به یک قدرت تبدیل شده است و باید دید که تمایل دارد" نیمه دوست" آمریکا باشد یا با خشم در پی آن است که هرچه زودترما را از منطقه بیرون بیاندازد؟ بخشی از این روند بستگی به ما دارد؟