به گزارش پارس به نقل از پرتال امام خمینی (س) ، در پی نقل قول های آیت الله هاشمی رفسنجانی از امام خمینی درباره رابطه با آمریکا و واکنش های متوالی آن، دکتر حمید انصاری قائم مقام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) در گفتگویی با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، موضع رسمی این موسسه را اعلام می کند.

مشروح گفت وگوی جماران با دکتر حمید انصاری قائم مقام موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی (س) در باره اظهارات منتشر شده اخیر آیت الله هاشمی رفسنجانی به شرح زیر است:

انتشار مطالبی از آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره رابطه با آمریکا و نقل فرازی از نامه ای که ایشان در اواخر برای حضرت امام نوشته اند و همچنین نقل خاطره ای تحت عنوان حذف شعار « مرگ بر آمریکا» ، واکنش های گسترده ای داشته است و انتقادهایی نیز از موسسه شده است. نظر شما در این زمینه چیست؟

از این که اندیشه و مواضع معمار کبیر انقلاب اسلامی با حساسیت فراوانی مورد توجه جامعه و فعالان سیاسی و اجتماعی قرار دارد، بسیار خرسندیم. این نشانه بالندگی حضور اندیشه امام خمینی در جامعه است. از نقدها و انتظاراتی که از موسسه مطرح می شود نیز اگر توأم با حق گویی و اخلاق باشد استقبال می کنیم، چرا که این امر نشان دهنده اهمیت، اعتبار و سنگینی مسئولیت نهادی است که با حکم حضرت امام و تیزبینی مرحوم یادگار امام به عنوان مرجع تشخیص سندیت اصالت آثار امام تأسیس شده است.

همان طور که گفتید اخیرا دو اظهار نظر از آیت الله هاشمی رفسنجانی که به نوعی مربوط به حضرت امام می شود منتشر شد و نقدها و مخالفت هایی را نیز برانگیخت، یکی نقل مضمون فرازی کوتاه از نامه ای است که ایشان گفته اند آن را در سال های آخر برای امام نوشته اند و دیگری مطلبی است که از قول ایشان تحت عنوان موافقت امام با حذف شعار « مرگ بر آمریکا» مطرح شده است. اولا تاریخ هردو اظهار نظر آقای هاشمی مربوط به الآن نیست. اظهارات آقای هاشمی در باره حذف شعار، در گفت وگو با ماهنامه مدیریت ارتباطات ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ (۳ سال پیش) و مطلب مربوط به رابطه با آمریکا در گفت وگوی ایشان با فصلنامه موسسه مطالعات بین المللی در پایان سال ۱۳۹۰ بیان شده است و بعدا این مطالب (چندین ماه قبل) در کتاب صراحتنامه انتشار یافته است. البته در این ایام – که افکار عمومی متوجه رویکرد دولت تدبیر و امید در موضوع هسته ای و بررسی نوع تعامل با غرب و آمریکا و سفر ریاست محترم جمهوری به آمریکا بوده است – پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی بازگویی خلاصه ای از گفت وگوی قبلی ایشان را به نحوی تنظیم و تیترگذاری کرده است که حساسیت ها را برانگیخته و باعث طرح دوباره موضوع شده است.

بنده در اینجا در صدد دفاع از این دو مطلب و یا نقد آن نیستم، بلکه بیان واقعیات را از منظر وظیفه نظارتی موسسه در محدوده ارتباط موضوع با حضرت امام بررسی می کنم. اول اظهارات ایشان در باره حذف شعار را بررسی کنیم و بعد موضوع نامه ایشان به امام. و خوب است که نقل به مضمون نکنم، بلکه عین سوال و جواب را از کتاب صراحتنامه مرور کنیم: « سوال: یکی از سوالات ما درباره خاطرات شما نکته ای است که درباره حذف شعار « مرگ بر آمریکا» آوردید و گفتید امام با حذف این شعار موافق بودند. انتشار این مطلب در خاطرات شما واکنش های تندی را به همراه داشت و جوسازی های سیاسی زیادی علیه آن شد. می خواهیم آن خاطره را نه به شکل مکتوب، بلکه از زبان شما بشنویم که واقعیت آن چه بود؟ جواب: تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الان هم دقیقا یادم نیست که چه نوشتم… »

ملاحظه می کنید که آیت الله هاشمی در پاسخ به سوال فوق هیچ مطلبی را به امام نسبت نداده و موضوع را به نوشته دیگری ارجاع داده است که آن را هم عیناً مرور خواهیم کرد. آیت الله هاشمی رفسنجانی در ادامه جواب به این سوال و سوال بعد، مطالبی را مبنی بر نپسندیدن شعار مرگ گفتن نسبت به دولت ها و اشخاص بیان کرده است، اما نه تنها تصریحی به اینکه این نظر امام است ندارد، بلکه تأکید کرده اند که این نظر خودشان است. البته بنده معتقدم که این نظر ایشان به خصوص با همان مبنایی که در ادامه سخن شان به قرآن استناد کرده اند، قابل نقد است. ولی این موضوع – یعنی اظهار نظر شخصی، بدون آن که آن را به امام نسبت بدهند - ربطی به موسسه و وظیفه نظارتی آن ندارد. طبعا موسسه از آراء و مبانی نظری امام دفاع می کند. موسسه در جایی حق اظهار نظر دارد که مطلبی به امام نسبت داده شده باشد و یا تفسیری از دیدگاه امام و به نام امام ارائه شود که خلاف نص بیان امام باشد.

باید ببینیم که ایشان در این باره در خاطرات خود چه نوشته اند و موسسه در مقابل آن چه موضعی باید داشته باشد.

همه آنچه که آقای هاشمی در خاطرات خود در این باره گفته اند به ۴ فراز مربوط می شود که عینا از کتاب خاطرات ایشان نقل می کنم:

۱- در ذیل خاطرات روز ۱۶ فروردین ۱۳۶۲ « … احمد آقا تلفن کرد و اطلاع داد، امام با پیشنهاد قطع شعار « مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی » از رسانه های دولتی موافقت کرده اند و پذیرفته اند که بگویند به امر امام قطع شده است. »

۲-۲۰ فروردین ۶۲ « … ظهر احمد آقا آمد. اعترافات توده ای ها را به ایشان دادم که بخوانند و به اطلاع امام برسانند. قرار شد از طرف امام رسما به صداوسیما ابلاغ کنند که (شعار) مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی را که در شعارهای مردم می آید، حذف کنند و دوستان دیگر هم موافق اند. »

۳-۱ اردیبهشت ۶۲ « … جلسه شورای مرکزی حزب (جمهوری اسلامی) داشتیم. درباره دستور امام برای حذف شعارهای مرگ برآمریکا و « مرگ بر شوروی» بحث داشتیم که شیوه حذف آن به صورتی که عکس العمل بدی نداشته باشد انتخاب شود. »

۴-۱۴ تیر ۶۳ « … (آقای امام موسوی) نماینده شوشتر هم آمد و پیشنهاد قطع شعار مرگ برآمریکا و شوروی را می داد. گفتم به طور اصولی تصمیم گرفته ایم، امام هم موافقت کرده اند ولی منتظر فرصت هستیم. »

موضوع هر ۴ خاطره، قطع و حذف شعار « مرگ بر آمریکا» و « مرگ بر شوروی» (که به صورت توأمان در شعارهای سراسری مردم گفته می شد) است، نه فقط شعار مرگ بر آمریکا، آن هم قطع این شعار مرکب از رسانه های دولتی و رادیو تلویزیون نه حذف آن از ادبیات سیاسی مردم در تظاهرات و راهپیمایی ها و مناسبت ها. مردم ایران در جریان انقلاب بر اساس بخشنامه و دستور کسی شعار مرگ برآمریکا و شوروی نمی گفتند که اکنون قطع آن نیاز به ابلاغیه داشته باشد. انقلاب اسلامی مستقل از نظام سلطه شرق و غرب حاکم بر جهان آن روز شکل گرفته بود. مردم ایران علاوه بر خاطرات تلخی که از سابقه اشغال کشورشان در گذشته و دخالت بیگانگان در تحمیل کودتای رضاخان و دخالت آمریکا و انگلیس از کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق و خیانت های حزب توده و دیگر احزاب کمونیستی داشتند در مبارزه علیه استبداد رژیم پهلوی شاهد حمایت های دو قطب شرق و غرب به سردمداری آمریکا و شوروی از رژیم مستبد پهلوی بودند. بعد از پیروزی انقلاب نیز موج خشونت و تجزیه طلبی و ترور توسط احزاب و گروهک های وابسته به دولت های خارجی که اسناد این وابستگی ها در جریان اشغال سفارت آمریکا به دست آمده و منتشر شده بود، و لو رفتن ارتباطات جاسوسی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با سفارت شوروی در ماجرای دستگیری یکی از کادرهای سازمان به نام سعادتی، و پناه دادن دولت های غربی به وابستگان رژیم و تروریست ها و ضد انقلابیون فراری و تشکیل کانون های فعال با هدف سرنگونی نظام تازه تأسیس مردمی ایران در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، واقعیت هایی تلخ و عریانی بودند که مردم ایران آن را با تمام وجود حس می کردند. دو سال بعد از پیروزی انقلاب، مردم حمایت همه جانبه آمریکا و شوروی از تجاوز صدام و تحمیل جنگ به ایران را دیده بودند. اشغال بخش هایی وسیع از ایران و جنایت ها و بمباران ها و کشتارهای صدام در جنگ تحمیل شده به مردم ایران فقط با چراغ سبز و حمایت مالی و سیاسی و تسلیحاتی آمریکا و شوروی و دولت های وابسته به این دوقطب امکان پذیر بود و عملی شد. این واقعیت های غیر قابل انکار بودند که زمینه سر دادن شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی را تشدید می کرد. این شعار ابراز محکومیت و انزجار ملت ایران از آن همه دخالت نامشروع و جنایت و دشمنی ظالمانه ابرقدرت های آن زمان بود، و این کمترین و بدیهی ترین حق الهی و انسانی ملت ایران بود و کسی نمی توانست به صورت دستوری و تصنعی آن را بر زبان مردم بنشاند و یا از آنان بستاند. به کاربردن این گونه شعارها زمانی ممنوع و ناپسند است که به ناحق و ناروا باشد و گرنه حق فریاد اعتراض مظلوم علیه ستمگر در همه فرهنگ های عالم به رسمیت شناخته شده است و اختصاص به ملت ایران ندارد. در فرهنگ اسلام هم، قرآن کریم با رسائی هرچه تمام تر می فرماید: لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الّا من ظلم.

خاطره ای که آقای هاشمی رفسنجانی در موضوع حذف شعار نسبت به امام ذکر کرده است مربوط به موافقت و دستور امام بر قطع این شعار از رسانه های دولتی است. مطلبی که در سال ۶۲ روی میز بررسی و تصمیم گیری مسئولین نظام و رهبری انقلاب قرار داشت همین بود نه بحث بر سر دستور و یا توصیه به مردم برای حذف این شعار. در عبارات خاطرات آقای هاشمی هم که بر اساس یادداشت های ثبت شده روزانه می باشد به صورت دقیق تصریح شده است که موضوع موافقت و دستور امام حذف شعار « مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی» از رسانه های دولتی بوده است نه نفی و نهی از این شعار.

واقعا آیا پخش و یا حذف این شعار از رسانه دولتی این قدر اهمیت داشت و آیا دستور امام ابلاغ و اجرا شد؟

بهترین دلیل بر اهمیت این موضوع همین که می بینیم پس از گذشت سی سال از ثبت این خاطره حتی نقل آن تا این حد حساسیت ها را بر انگیخته است. بیان چرایی اهمیت این تصمیم و علل و زمینه های عدم اجرای آن نیازمند تحلیلی مفصل است که در این مقال، موضوع بحث ما نیست. هنوز بررسی دقیق و جامعی صورت نگرفته است. ان شاء الله موسسه زوایای مختلف این موضوع را به عنوان یک پروژه تاریخی بر اساس اسناد موجود در موسسه و وزارتخارجه و صدا و سیما و دیگر نهادها بررسی و نتایج آن را منتشر خواهد کرد. بر اساس مدارک و اطلاعات موجود در اینکه این مسئله یعنی پیشنهاد حذف شعار مرگ برشوروی بطور اخص و کل شعار (مرگ بر آمریکا و شوروی) از صدا و سیما در آن زمان با توجیهات منطقی فراوان و از کانال های مختلف به دفتر امام و به حضرت امام منعکس شده است تردیدی نیست. سند و دلیل قاطعی بر مخالفت امام نداریم. آنچه که آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات آورده است بر اساس دست نوشته های خاطرات روزانه ایشان است که موجود می باشد و به دلیل آن که در همان تاریخ و همان روز نوشته شده است نه سال های بعد و این ایام، و از این جهت با توجه به ارتباط ایشان با امام و یادگار امام و موقعیت ایشان در نظام و مجلس و شورایعالی دفاع، فی نفسه یک مدرک مهم و قابل اعتماد برای وقایع آن ایام محسوب می شود. علاوه بر این ایشان در خاطرات، نام نماینده شوشتر را ذکر کرده اند و مهم تر از آن مطرح شدن دستور امام بر حذف شعار از رادیو تلویزیون در شورای مرکزی حزب را هم بیان کرده اند. هنوز تعداد قابل توجهی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی از جمله رهبر معظم انقلاب اسلامی که دبیر کل حزب بوده اند در قید حیاتند و براساس گفته جناب آقای هاشمی در همین مصاحبه، ایشان خاطراتشان را قبل از انتشار به رهبر معظم انقلاب ارائه کرده اند. اکثر اعضای شورای سرپرستی صدا و سیما و منجمله آیت الله حاج سید محمد هاشمی (عضو دفتر حضرت امام) و حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد علی انصاری (عضو و رابط دفتر حضرت امام با صدا و سیما) حضور دارند، این ها و قرائن فراوان دیگر مویدات قابل اعتمادی بر پذیرش این نقل می باشند.

و اما این که چه اتفاقاتی سبب توقف اجرای تصمیم حذف این شعار از تریبون های رسمی شده است، تحلیلی شخصی و اطلاعات و خاطراتی از آن دوران دارم، اما دقیق نیست و نیازمند بررسی بیشتر و مراجعه به منابع و اسناد معتبر است. مطمئنم که بر طبق دستور حضرت امام از مقطعی شعار مرگ بر شوروی در پخش برنامه های رسمی از صدا و سیما حذف شد. سبک خاطرات آقای هاشمی کوتاه نویسی و اشاره به اصل موضوع است و تفصیل آن را ننوشته اند. غالبا مشی امام در این گونه مسائل بر این مبنا بوده که نظر خود را عمدتا از طریق حاج احمد آقا منعکس می کردند، اما اجرا و زمان و نحوه آن را به بررسی کارشناسانه نهاد یا مسئولین ذی ربط واگذار می کردند. اشاره آقای هاشمی به اینکه شیوه اجرای دستور حضرت امام در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی مورد بحث بوده است موید همین رویه است. خاطره دوم آقای هاشمی حاکی از توافق ایشان و یادگار امام و سایر دوستان شان، بر پیشنهاد ابلاغ رسمی دستور امام به صدا و سیما می باشد اما این که چگونه ابلاغ شده و پیامدهای بعدی چه بوده است، ذکر نشده. خاطره چهارم نشانگر آن است که شرایط برای اجرای این پیشنهاد مورد موافقت امام تا ۱۴ تیر سال ۶۳ یعنی ۱۴ ماه بعد فراهم نبوده است. ان شاء الله در تحقیقی که اشاره کردم همه زوایای آن مشخص و منتشر خواهد شد.

با توجه به این که در اعتبار خاطرات سوابق گوینده خاطره و نوع ارتباطی که با امام داشته است دخالت دارد، از این زاویه نظر شما در مورد خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی، به طور کلی و صرف نظر از بررسی موردی هریک از آن چیست؟

قطعا موقعیت گوینده خاطره و منصبی که در تناسب با موضوع خاطره داشته است خصوصا از حیث میزان و نوع ارتباطش با امام برای مخاطب تعیین کننده است. بدیهی است بین ادعا و خاطره مربوط به مسائل مهم حکومت و نظام از زبان فردی که شاید در تمام عمرش و یا دوران بعد از پیروزی انقلاب بخاطر شرایط سنّی و علمی و اجتماعی و یا تفاوت در مشرب سیاسی دیداری با امام نداشته و اگر مطلبی را نقل می کند با واسطه است و همچنین کسی که احیانا تمام ارتباطش با امام منحصر به یکی دو دیدار کوتاه عمومی و یا خصوصی می باشد با خاطرات کسی که در زمره نزدیکترین یاران و اصحاب امام خمینی قبل از سال ۴۲ تا زمان رحلت امام است، کسی که احکام متعددی از بنیانگذار نظام در حساس ترین مقاطع و مسائل نهضت و انقلاب و بعد از انقلاب داشته، کسی که نماینده امام در شورای عالی دفاع و جانشین فرمانده کل قوا در دوران جنگ بوده، و کسی که در پیام حضرت امام در جریان ترور نافرجامش جمله منحصر به فرد « هاشمی زنده است چون نهضت زنده است» آمده و کسی که در هفته، گاه چندین نوبت با امام دیدار داشته و در حوادث مهم انقلاب و عملیات های مهم دوران جنگ روزانه و حتی ساعت بساعت از طریق فرزند حضرت امام و اعضای دفتر امام با رهبر کبیر انقلاب ارتباط داشته و بخاطر همین ارتباط مداوم و وثیق، منزلش در مجاورت منزل امام بوده و جدای از اقتضای مناصب و نمایندگی ها و مأموریت ها، رفت و آمد خانوادگی با حضرت امام داشته است، وضعیت خاطرات چنین شخصیتی در قیاس با مواردی که اشاره کردم کاملا متفاوت است.

البته تأکید می کم واقعیاتی که گفتم از حیث مقایسه اعتبار خاطرات افراد از گفتگوی شان با امام از دیدگاه خوانندگان این خاطرات و مخاطبان است ولی موسسه در اعمال وظیفه نظارتی خویش تابع اصول و سیاست های ثابت خود بدون توجه به موقعیت گوینده خاطره می باشد. دلیل این مدعا صدور مجوز برای صدها جلد مجموعه های اسنادی و خاطرات افراد با انواع گرایش های فکری و موقعیت های متفاوت، و انتشار ده ها جلد خاطرات توسط انتشارات وابسته به خود موسسه است در همه این موارد همان اصول و قاعده کلی مربوط به انتشار خاطرات بصورت یکسان و بدون در نظر گرفتن موقعیت گوینده رعایت شده است. در طول ۲۵ سال که از تأسیس موسسه می گذرد تا به امروز حتی یک مورد وجود ندارد که کسی ادعا کند موسسه برخلاف اصول مذکور و بصورت سلیقه ای و متناسب با موقعیت افراد عمل کرده باشد. اتفاقا در مورد خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی چندین سال قبل که مطلع شدیم قصد انتشار دارند مطمئن بودیم که در آن مطالب مختلف در ارتباط با حضرت امام مطرح می باشد، وظیفه موسسه و مقتضای حکم حضرت امام و قانون را یاد آور شدیم. ایشان نه تنها مخالفت نکردند، بلکه به دفتر نشر معارف (موسسه انتشاراتی که آثار ایشان را منتشر می کند) دستور اکید دادند که حتما متن کتابها را قبل از انتشار به موسسه بدهند، اینجانب و بخش ارزیابی موسسه هم بر اساس همان اصولی که گفتم بدون حق ورود به آنچه که مربوط به برداشت از مواضع امام و یا موضوع گفتگوی ایشان با امام و اینکه چه مسائلی رد و بدل شده است، مطالب مرتبط با امام را بررسی کردیم و اتفاقا در هریک از مجلدات از خاطرات ایشان بعضا در جزئیات مواردی بود که بر اساس اسناد و مدارک موسسه نیاز به اصلاح داشت. ایشان بدون استثنا همه موارد را اصلاح کردند.

موسسه هیچ گاه از اصول ترسیم شده از ناحیه حکم حضرت امام و قانون خاص آن عدول نکرده و ان شاء الله نخواهد کرد. در انتشار امانتدارانه اصل آثار امام و در صدور بیانه های رسمی نسبت به تأیید اصالت یک سند (همچون نامه ۶/۱ و یا نامه مربوط به نهضت آزادی و یا اسناد و نامه های تکذیب کننده ادعای یک روحانی ساکن آمریکا در موضوع مرحوم آیت الله شریعتمداری و… ) و در ارزیابی و صدور مجوز به کتابهای خاطراتی، همواره این اصول رعایت شده است. معصوم نیستیم، ممکن است در تطبیق مصادیق با اصول و سیاست ها دچار اشتباه شویم که در این زمینه همیشه از خدای متعال استمداد می طبیم و نقدها و راهنمایی های دلسوزانه را می پذیریم، ولی هیچوقت تابع موقعیت های اشخاص و یا اقتضائات روزمره جناحی و سیاسی، و غوغاسالاری ها و تهدیدها و تعریف های رسانه ای، سکوت و یا موضعگیری نکرده ایم. اهمیت و اعتبار جایگاه حضرت امام به عنوان معمار، بانی و موسس انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایجاب می کند که موسسه نشر آثار ایشان اصل امانتداری و صداقت و قانونمداری را فدای هیچ مصلحت اندیشی دیگری نکند و همین سیاست و پایبندی به آن بوده است که بحمد الله و علی رغم امواجی که هر از چندگاه یکبار از سوی محافل افراطی و با مقاصدی خاص علیه موسسه ایجاد شده است، بعنوان نهادی امانتدار و موثر و مرجعی معتبر در خصوص اسناد و آثار امام شناخته شده است.

آقای هاشمی رفسنجانی عنوان کردند در باره پیشنهاد حل مسئله رابطه با آمریکا گفته اند این پیشنهاد یکی از پیشنهاداتی است که طی نامه ای درسال های آخر برای امام فرستاده اند.

بله، چنین نامه ای نوشته شده است. اصل دستخط این نامه خصوصی ۴ صفحه ای که به تاریخ ۴فروردین۱۳۶۶ می باشد درآرشیو اسناد موسسه نگهداری می شود. موضوع این نامه درخواست آقای هاشمی از امام برای حل چهار مشکلی است که نوشته اند اگر حل نشود در آینده مشکلات بزرگی برای انقلاب خواهد داشت: اول، دوگانگی نیروهای نظامی و چند گانگی نیروهای انتظامی. دوم، مشخص نبودن مرز سنت های شرعی با سنت ها و عادات عرفی. سوم، ابهامات در سیاست خارجی و رابطه با دولت های بزرگ خصوصا آمریکا. چهارم، نواقص و ابهامات موجود در قانون اساسی. در ادامه همین مسئله چهارم، ایشان ۱۰ موضوع را بعنوان مشکلاتی که تجدید نظر در باره آنها در قانون اساسی را پیشنهاد دارند بر شمرده اند.

اکثر مطالب و پیشنهاداتی که ایشان در منصب ریاست مجلس و جانشین فرماندهی کل قوا در قالب این نامه خصوصی برای امام نوشته اند آن زمان در محافل نیروهای انقلاب و تشکل های سیاسی و یا در سطوح تصمیم گیران نهادهای ذیربط و در بین نمایندگان فعال مجلس مطرح بوده و پیشنهادات مشابه از کانال های مختلف به وسیله نامه – که سوابق آنها در اختیار موسسه می باشد – و یا در ملاقات های مسئولین به امام ارائه شده است. بدیهی است که این گونه نامه ها از شخصیت ها و سازمان ها که مشتمل بر بیان گزارش و مشکلات و یا پیشنهادات می باشند نیازی به پاسخ موردی نداشته اند. در مورد نامه مذکور هم حضرت امام پاسخ کتبی به آن نداده اند. عدم پاسخ امام نه بمعنای رد پیشنهادات است و نه تأیید. برخی از موضوعات و پیشنهاداتی که آقای هاشمی در این نامه ذکر کرده اند که بعض موارد آن در نامه های دیگران نیز به چشم می خورد بعدا به موجب حکم حضرت امام برای تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی و یا در مقاطعی دیگر مورد توجه و موافقت قرار گرفته و برخی نیز مسکوت گذارده شده که دلیل آن ممکن است، مخالفت امام با آن نظر و پیشنهاد باشد و یا مناسب ندیدن زمان برای طرح و اقدام.

درباره اظهارات آیت الله هاشمی در همین مورد هم یعنی موضوع ارسال نامه آقای هاشمی به امام و پیشنهاد حل مشکل رابطه با آمریکا در بعضی رسانه ها از سکوت موسسه انتقاد شده است، نظرتان چیست؟

موضع موسسه در این مورد هم به جا و مطابق با وظایفش بوده است. ایشان در این مصاحبه از پیشنهادی که طی نامه ای به حضرت امام داده اند سخن گفته و از محتوای این پیشنهادشان دفاع کرده اند. در اظهارات شان هیچ مطلبی را به امام نسبت نداده اند که جای استعلام نظر از موسسه و یا موضعگیری موسسه باشد. توضیحا عرض می کنم آیت الله هاشمی رفسنجانی در همان مصاحبه ای که ۲ سال پیش با فصلنامه مطالعات بین المللی داشته اند می گویند: « من در سالهای آخر حیات امام (س) نامه ای را خدمت شان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمی خواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که… » بیان آقای هاشمی و ادبیاتی که در ادامه به کار برده اند حاکی از آن است که ایشان کپی نامه را نگه نداشته اند و یا در مصاحبه همراه نداشته اند. (همانطور که در سوال قبل گفتم نامه ایشان به امام مشتمل بر ۴ موضوع است و موضوع چهارم آن شامل ۱۰ موضوع پیشنهادی به عنوان مطالب قابل تجدید نظر در قانون اساسی است) بهه همین جهت نیز نقل ایشان از درخواستشان از امام برای حل مشکل رابطه با آمریکا که در هفته های اخیر بازتاب فراوانی داشت، با اتکای به حافظه و یا یادداشت های بعدی ایشان از آن نامه، به صورت نقل به مضمون است و تفاوتهای جزئی با مطلب مندرج در نامه دارد. عین مطلبی که آقای هاشمی در نامه ۴ /۱/۱۳۶۶ به امام در این موضوع نوشته اند چنین است: « … در سیاست خارجی و روابط با دولتهای بزرگ و بخصوص آمریکا ابهاماتی وجود دارد که اگر شما رفع نفرمایید معلوم نیست کسی دیگر بتواند به آسانی رفع کند. می بینید که دولت هایی مثل سوریه، لیبی، چین و خود شوروی روابط عادی دارند؛ ولی در جامعه ما حرف زدن معمولی و تجارت با آنها مشکل آفرین است. » (به نقل از نسخه اصل این نامه موجود در آرشیو موسسه)

قبلا گفتم حضرت امام به این نامه پاسخ مکتوب نداده اند، و در باب این پیشنهاد می توان گفت از مجموع مواضع حضرت امام که بعد از تاریخ نگارش این نامه داشته اند و شواهد و حتی تعابیری که در فرمایشات و پیام های ایشان آمده است چنین استنباط می شود که در آن شرایط سال ۶۶ و ۶۷ که اوج حمایت علنی آمریکا از صدام و گسیل ناوگان نظامی دریایی به حمایت از صدام به خلیج فارس و مشارکت رسمی آمریکا در جنگ موسوم به جنگ نفت کش ها علیه ایران و اسقاط جنایتکارانه هواپیمای مسافربری ایران بوسیله موشک های ناو آمریکایی و مخالفت های آشکار آمریکا در شورای امنیت با پیشنهادات منطقی ایران برای صلح عادلانه، می باشد از نظر امام خمینی شرایط آن زمان مناسب طرح این پیشنهاد و اقدام عملی برای آن نبوده است.

اما این که به طور کلی و به عنوان یک سیاست راهبردی، نظر امام خمینی در موضوع مذاکره و یا رابطه جمهوری اسلامی ایران با آمریکا چیست و اینکه بر اساس مبانی فقهی و سیاسی حضرت امام در باب سیاست خارجی آنچه که در فرمایشات ایشان در موضوع نفی مذاکره و رابطه با آمریکا در آن ایام آمده است بیانگر یک اصل بنیادین و همیشگی و خط قرمز نظام است یا اینکه معطوف به شرایط زمانی و مکانی است و اگر چنین است این شرایط کدامند؛ چون موضوع به تحلیل و تفسیر دیدگاه امام و برداشت از مواضع و سخنان امام باز می گردد، همه افراد ذی صلاح می توانند بصورت مستدل و مستند برداشت خود را منتشر کنند و بنده هم اگر توفیق بیابم به عنوان تحلیل شخصی و نه موضع رسمی موسسه مقاله ای را منتشر خواهم کرد، ان شاء الله.

در ضمن توضیحاتی که دادید از سیاست ها و اصول حاکم بر وظیفه نظارتی موسسه گفتید، با توجه به انتقادهایی که هر از چندی از سوی برخی رسانه های خاص از موسسه می شود اگر ممکن است وظایف و اصول و خطوط کلی سیاست های نظارتی موسسه را بیان کنید.

باید بگویم که انتقادها عمدتا ناشی از عدم آگاهی و یا تغافل نسبت به محدوده وظایف موسسه و سیاستهای حاکم بر موضع گیری های موسسه و وظیفه نظارتی آن می باشد که بارها آن را به صورت شفاف بیان کرده ایم و اینجا به اختصار اشاره می کنم. موسسه دو وظیفه اصلی دارد: یکی گردآوری، نگهداری، تنظیم و انتشار امانتدارانه اصل آثار حضرت امام و دیگری وظیفه نظارت بر آنچه که به نام امام منتشر می شود. در کنار این دو وظیفه، مأموریت پژوهش در آثار امام و ترویج و آموزش آن و پاسخگویی به شبهات نیز وجود دارد. آنچه که در نقدها بیشتر مطرح می شود نحوه اعمال نظارت موسسه، موضع گیری ها و یا سکوت موسسه در این حیطه است.

توضیحا عرض می کنم وظیفه نظارتی موسسه صرفا محدود به اموری است که موضوع آن نفیا و اثباتا به سندی از حضرت امام - اعم از اسناد مکتوب یا صوت و فیلم و عکس و یا جزئیات مستند مربوط به زندگی و رفتارهای عملی امام خمینی و زندگینامه ایشان - مرتبط باشد. بنا بر این اظهار نظر در موارد اصالت اسناد منتشر شده و پیگیری موارد ادعای جعل و تحریف و یا مخدوش معرفی کردن سند قطعی امام و برخورد با هر نوع دخل و تصرف در اسناد و آثار حضرت امام و یا برخورد با موارد توهین و افترا و دیگر عناوین مجرمانه از وظایف موسسه است که به تناسب موضوع و اهمیت و گستره انتشار مطلب، پیگیری لازم و حتی قضایی، و اطلاع رسانی عمومی انجام می شود. اما اعلام موضع رسمی در مورد برداشت و اجتهاد اشخاص در شرح و تفسیر دیدگاه و فرمایشات امام در حیطه وظیفه نظارتی موسسه نیست - مگر در مواردی که خلاف بدیهیات و مسلمات مواضع حضرت امام که اسناد و مدارک قطعی آن منتشر شده، باشد. البته موسسه و اشخاص فعال در آن همانند دیگران می توانند تفسیر و برداشت خود را بیان کنند و بر اثبات همخوانی آن با موضع امام استدلال کنند و نظر و برداشت دیگران را مستندا نقد کنند اما هیچ گاه موسسه برای خود حق و یا وظیفه انحصاری در زمینه شرح و تفسیر و اجتهاد در آثار و مواضع حضرت امام قائل نیست.

ابهامات معمولا مربوط به خاطراتی است که افراد از امام نقل می کنند.

بله دقیقا عمده چالش ها و ابهامات در مورد نقل های خاطره ای است. ببینید، خاطره همان گونه که از نامش پیداست خاطره است نه الزاما یک سند قطعی. ارزش و میزان سندیت یک خاطره به عوامل فراوانی بستگی دارد. بین خاطره در موضوعی تاریخی و سیاسی با اطلاعات و مشاهداتی که فرد به عنوان شاهد در اثبات و یا نفی یک امر شرعی و یا دعاوی قضایی بیان می کند، تفاوت اساسی وجود دارد. در اثبات برخی از امور شرعی و همچنین در مسائل قضایی، بیّنه یعنی شهادت شهود عادل، به عنوان یکی از ادله اثبات پذیرفته می شود و بیان شهادت خلاف واقع نیز علاوه بر عقوبت اخروی سبب ایجاد مسئولیت مدنی و کیفری می گردد. در همین جا نیز بیّنه به عنوان اماره معتبر یعنی دلیل ظنّی معتبر مطرح است نه دلیل قطعی. ولی نقل و انتشار خاطرات در وقایع تاریخی و سیاسی که امروزه به عنوان مستندات تاریخ شفاهی از آن یاد می شود وضعیتی کاملا متفاوت با اقامه شهادت در دادگاه و یا اثبات امر معیّن جزئی شرعی دارد. درجه اعتبار خاطرات در مسایل تاریخی و عمومی بستگی به میزان وثاقت گوینده خاطره و جایگاه و اعتبار وی نزد مخاطب، و شواهد و قراین تأیید کننده و عدم تعارض خاطره با اطلاعات و مدارک منتشر شده قبلی، میزان موفقیت گوینده در رفع تعارض احتمالی، و عوامل مختلف دیگر از این قبیل وابسته است.

به لحاظ عرف و قانون، خاطرات اگر متضمن عنوانی از عناوین مجرمانه که در قوانین، جرم تلقی می شوند نباشد هیچ ارگان نظارتی و قانونی حق ندارد مانع انتشار آن شود. و به همین لحاظ است که می بینید مراکز مختلف اسنادی و تاریخ نگاری و دایره ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادوار مختلف علی رغم تفاوت نگرش های سیاسی که داشته اند همواره بر همین مبنا عمل کرده و از انتشار خاطرات اشخاص از وقایع دوران مبارزه و انقلاب و جنگ به عنوان یکی از موثرترین روش های بیان حقایق دوران گذشته استقبال کرده اند. حتی خاطرات شاه و فرح و وابستگان رژیم پهلوی و دولتمردان وقت آمریکا و غرب در خصوص مسائل ایران و انقلاب از منابع بسیار ارزشمند برای پژوهشگران محسوب می شوند. قاعده کلی در مورد انتشار خاطرات این است که « العهده علی الراوی» . یعنی مسئولیت نقل خاطره و اثبات مضمون آن بر عهده راوی آن است و این مخاطب است که به میزان اطلاع خویش و بر اساس معیارهای نقد علمی، به قضاوت می نشیند. ممکن است اطمینان به گوینده و اعتبار وی و شواهد و قرائن به حدی باشد که یک خاطره را در جایگاه یک سند اطمینان آور و قابل استناد بنشاند و برعکس ممکن است وضعیت گوینده و فقدان شرایط به صورتی باشد که خود خاطره و گوینده آن دلیلی باشد بر بی اعتباری آن! همچنین این یک اصل بدیهی در حوزه انتشار خاطرات است که انتشار خاطره های یک فرد در یک کتاب و نشریه از سوی یک نهاد به معنای پذیرش تمامی آنچه که نقل شده است، نمی باشد.

پس می توان چنین نتیجه گرفت که خاطرات و مسائلی همانند آن در حوزه وظیفه نظارتی و ممیزی موسسه قرار نمی گیرند؟

نه، نتیجه گیری به این صورت کلی صحیح نیست. اشاره کردم خاطرات یک عنوان عام است. غالبا کتاب ها و مجموعه های خاطراتی ای که در رابطه با امام خمینی منتشر می شوند شامل مطالبی است که موسسه وظیفه اظهار نظر دارد. مثلا فرض کنید گوینده از ملاقاتی سخن می گوید که اساسا چنین دیداری هیچ گاه واقع نشده و یا از شرایط زمانی و مکانی و حضور اشخاصی سخن می گوید که مدارک متقن خلاف آن را ثابت می کند و یا آن که در ضمن نقل خاطرات و به بهانه آن اسناد قطعی، امام را مخدوش جلوه می دهد و یا اسناد جعلی را به عنوان آثار امام معرفی می کند و یا مدعی اعطای حکم و مأموریتی از سوی امام می شود که مدارک قطعی برخلاف آن وجود دارد. مجموعه های خاطراتی از این حیث باید بررسی شوند، اما موسسه در مورد بررسی آن بخش از محتوای خاطرات که مربوط به نقل گفت وگوی گوینده از دیدار خصوصی با حضرت امام است، دیداری که سند قطعی بر وقوع یا عدم وقوع آن نداریم ورود نمی کند و موضعی در نفی و اثبات نمی گیرد.

در برخی سایت ها از این که یادگار امام به نامه بعضی از انجمن های اسلامی دانشجویی در همین زمینه جواب نداده، انتقاد شده است.

جواب روشن است. نامه ای ارسال نشده. متنی با عنوان نامه سرگشاده اما با فرم و ادبیات یک بیانیه سیاسی با پیشداوری قبلی نسبت به پاسخ های احتمالی در سایت ها به نام بعضی از انجمن های مستقل اسلامی دانشجویی منتشر شده است. مهر یا امضا ندارد. فاقد نام و مسئولیت کسی می باشد که از عنوان کلی انجمن اسلامی در ذیل نامه یاد کرده است. اتفاقا همین دیروز یادگار امام، جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج حسن آقای خمینی گفتند که تا کنون چنین نامه ای به ایشان و یا دفترشان تحویل نشده است. انتظار دریافت جواب به نامه ای که برای گیرنده آن ارسال نشده است واقعا منطقی نیست تا چه رسد به پخش انتقادیه در سایت ها که چرا جواب نداده اید! ضمن این که مطالب آن نامه سرگشاده دقیقا همان مطالب و با همان ادبیاتی است که در سوال اول شما اشاره شد و پاسخ آن هم توضیحی است که عرض کردم.