یادداشت/حسین شریعتمداری
تنها راه ادامه حیات سیاسی مدعیان اصلاحات
مدعیان اصلاحات تنها راه باقی مانده برای ادامه حیات سیاسی خود را در «دیکتاتوری آشکار» دیدهاند و در پی پنهان کردن خوی دیکتاتورمآبانه پیشین خود نیستند؛ بلکه اصرار دارند به عنوان یک جریان سیاسی «دیکتاتور» معرفی و شناخته شوند.
به گزارش پارس ، حسین شریعتمداری امروز شنبه ۲۳/۰۶/۹۲ طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: شاید در نگاه اول، تعجب آور و باور نکردنی باشد اگر گفته شود مدعیان اصلاحات تنها راه باقی مانده برای ادامه حیات سیاسی خود را در « دیکتاتوری آشکار» دیده اند و در بستر این رویکرد جدید نه فقط در پی پنهان کردن خوی دیکتاتورمآبانه پیشین خود نیستند بلکه اصرار دارند به عنوان یک جریان سیاسی « دیکتاتور» معرفی و شناخته شوند. اما چرا؟ ! و چگونه به این راهبرد رسیده اند؟ بخوانید؛
۱- برخورد اخیر مدعیان اصلاحات با یکی از اعضای هم حزبی خود در شورای شهر تهران و اخراج پرسروصدای او از جبهه موسوم به اصلاحات تنها به این علت بود که عضو یاد شده- خانم الهه راستگو- در جریان انتخاب شهردار تهران حاضر نشده بود « آزادی اندیشه» و « استقلال نظر» خود را پای منافع قبیله ای مدعیان اصلاحات قربانی کند. این واقعیتی است که نه فقط هیچیک از اصلاح طلبان چه در شورای شهر و چه در سایر گروه ها و احزاب اصلاح طلب آن را انکار نمی کنند، بلکه اصرار دارند که اخراج وی از « حزب کار» و گروه موسوم به « مجمع زنان اصلاح طلب» را تنها به دلیل سرپیچی ایشان از دستورات حزبی و قول و قرارهای قبلی اعلام کنند و سوال این است که چرا؟ ! آیا مدعیان اصلاحات از درک این نکته بدیهی ناتوانند که اقدام آنها مفهومی جز « دیکتاتوری» ندارد؟ ! پاسخ این سوال به یقین منفی است و اصلاح طلبان از پی آمدهای ضدمردمی این حرکت خود باخبرند. بنابراین سوال بعدی آن است که اصرار مدعیان اصلاحات برای معرفی خود به عنوان « دیکتاتور» با چه انگیزه و منظوری صورت پذیرفته و می پذیرد؟ ! مخصوصا آن که اقدام اخیر آنان با شعارهای « زنده باد مخالف من» ! « آزادی عقیده» ! « رأی هر کس متعلق به خود اوست» ! و… در تضاد و تناقض آشکار است و این تناقض بر هیچکس پوشیده نیست، پس ماجرا چیست؟ !
۲- برخورد دیکتاتورمآبانه با خانم راستگو اگرچه در محدوده و فضای شورای شهر تهران اتفاق افتاده است ولی مدعیان اصلاحات تلاش فراوانی دارند که دامنه این رخداد و برخورد دیکتاتورمآبانه خود را به تمامی سطوح جبهه اصلاحات گسترش دهند و این تلاش با سروصدای فراوان- تاکید می شود با سروصدای فراوان و نه مخفیانه و پنهان- نیز صورت پذیرفته و هنوز هم ادامه دارد. بلافاصله بعد از مخالفت خانم راستگو با دستورالعمل دیکته شده جبهه اصلاحات، مخالفت های علنی و توأم با اهانت و ناسزاگویی به ایشان آغاز شد و این مخالفت ها و اهانت ها به گونه ای هماهنگ که از برنامه ریزی و سازماندهی پشت صحنه آن خبر می داد، به تمامی روزنامه های زنجیره ای، سایت های وابسته به اصحاب فتنه، سردمداران شناخته شده جبهه اصلاحات و حتی گروه ها و جریانات اپوزیسیون خارج نشین نیز کشیده شد و این پرسش را پدید آورد که آیا سرپیچی خانم راستگو از دستورالعمل جبهه اصلاحات تا این اندازه اهمیت داشته و تعیین کننده بوده است که درباره آن اینهمه سروصدا کنند و با آنهمه تحلیل و تفسیر پیوند بزنند؟ ! پاسخ این سوال نیز به یقین منفی است و اقدام سرکار خانم راستگو اگرچه به دلیل آزاداندیشی و استقلال نظری که از خود نشان داده اند قابل تقدیر است ولی ماجرا در حد و اندازه ای نیست که با حجم انبوه سروصداهای پیرامونی و اصرار و تاکید مدعیان اصلاحات برای گسترش ماجرا و فراگیری آن همخوانی داشته باشد، و با جرأت می توان گفت که انتخاب شهردار تهران هر چند برای اصلاح طلبان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و ناکامی آنان در واگذاری مدیریت این کلان شهر به آقای محسن هاشمی را شکست بزرگی تلقی می کنند اما، داستان مورد بحث در محدوده انتخاب شهردار تهران نیز خلاصه نمی شود مخصوصا آن که آقای قالیباف، شهردار منتخب تهران نشانه های درخور توجهی از همراهی خود با مدعیان اصلاحات بروز داده است. بنابراین، آقای قالیباف اگرچه شهردار ایده آل و مورد انتظار اصلاح طلبان نیست ولی انتخاب ایشان نمی تواند مدعیان اصلاحات را تا آن اندازه نگران کرده باشد که عنان از کف داده و با اینهمه سروصدا و جاروجنجال دست به اقدامی بزنند که مفهوم روشن آن رویکرد رسمی جبهه اصلاحات به دیکتاتوری آشکار و بی پرده است. تمامی این شواهد که هیچ نشانه ای برای انکار آن دیده نمی شود، حکایت از آن دارند که ماجرای اخیر فراتر از سرپیچی خانم راستگو از دستور العمل دیکته شده جبهه اصلاحات و یا انتخاب آقای قالیباف به جای آقای محسن هاشمی است چرا که این دو رخداد با آنهمه سروصدا و جاروجنجال گسترده مدعیان اصلاحات همخوانی و تناسبی ندارد.
۳- گفته اند « در مَثَل مناقشه نیست» چرا که « تمثیل» مقایسه میان دو موضوع یا دو پدیده شبیه به یکدیگر است بی آن که این دو پدیده در تمامی ابعاد و مختصات، مانند هم باشند. به عنوان مثال، شخص سنگدل و بی رحم را به شمر تشبیه می کنند در این تشبیه، سنگدلی و بی رحمی شخص تشبیه شده مورد نظر است و نه آن که او را نیز مانند شمر بن ذی الجوشن، قاتل حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بدانند. با این توضیح ضروری که می تواند از برخی قضاوت های احتمالی و غلط پیشگیری کند، باید گفت رویکرد جدید مدعیان اصلاحات در اعلام دیکتاتوری آشکار و اصرار بر آن- با عرض پوزش- عمدی است و در مواردی با عملکرد برخی از گروه ها و جریانات وابسته نظیر طالبان، تکفیری ها، منافقین و… بی شباهت نیست- در مثل که مناقشه نیست- و اما، گروه های یاد شده که در میان ملت های خود جایگاه و پایگاهی نداشتند، رسیدن به قدرت را در حمایت دشمنان بیرونی مردم وطن خویش جستجو می کردند و برای جلب اعتماد قدرت های بیگانه به دیکتاتوری آشکار در میان اعضای تشکیلات خود روی می آوردند و از این طریق برای حامیان بیرونی خود پیام می فرستادند که در تشکیلات و سازمان تحت مدیریت آنان کمترین سرپیچی یک عضو از دستورات دیکته شده تحمل نمی شود بنابراین، قدرت بیرونی می تواند روی قول و قرارهایی که از سوی سردمداران گروه داده می شود، حساب کند و مطمئن باشد که در صورت زد و بند هیچیک از اعضای گروه اختیاری برای مخالفت نخواهند داشت. سازمان های مورد اشاره همراه و در کنار ارسال پیام تسلیم به دشمنان بیرونی، پیام مشابهی نیز برای اعضاء و هواداران خود ارسال می کردند و آن، این که هر یک از اعضاء بلافاصله بعد از مخالفت با دستورالعمل های دیکته شده به شدیدترین و بی رحمانه ترین شکل ممکن تنبیه خواهند شد، سازمان هایی نظیر منافقین، القاعده، سلفی ها و تکفیری ها با کشتن اعضایی که از دستورالعمل های دیکته شده سرپیچی کرده بودند، آنها را تنبیه می کردند! و جریانات مشابه دیگر که سمت و سوی سیاسی داشتند برای انجام این مأموریت به تخریب شخصیت عضو مخالفت کننده با سرازیر کردن انبوهی از تهمت ها و ناسزاها به سوی او، اخراج پرسروصدا از تشکیلات و… روی می آورند و اصرار دارند که تمامی این اقدامات علنی و آشکار باشد تا تصور هزینه سرپیچی از دستورالعمل های دیکته شده مانع مخالفت سایر اعضاء با این دستورات باشد.
۴- سابقه سیاه برخی از مدعیان اصلاحات در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ و همراهی آشکار و برملا شده آنان با دشمنان بیرونی، که نفرت و انزجار مردم از وطن فروشی و خیانت آنها را در پی داشته است، این احتمال را قوت می بخشد که برخی از این« دیکتاتورهای کوچولو» با ناامیدی از کسب پایگاه مردمی، در پی رد و بدل کردن پیام به آن سوی مرزها هستند و اگر چنین نیست - که امید است نباشد! - چه اصراری دارند که با این همه سروصدا و هیاهو و به طور رسمی و بی پرده خود را دیکتاتور معرفی کنند؟ !
ارسال نظر