به گزارش پارس به نقل از فارس، سعدالله زارعی امروز چهارشنبه ۱۳/۶/۹۲ طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: اقدام نظامی آمریکا علیه سوریه که در قطعی بودن آن تردیدی نبود تا اطلاع ثانوی یا شاید برای همیشه به تعویق افتاده است. در این میان گمانه زنی های زیادی درباره علل و عوامل این تأخیر یا تعطیل مطرح شده ولی کمتر به علت واقعی آن پرداخته شده است.

واقعیت این است که عملیات نظامی نه بخاطر اختلاف نظر کنگره آمریکا با دولت این کشور یا بخاطر اختلاف نظر دو حزب دمکرات و جمهوری خواه و یا بخاطر بروز اختلاف نظر دو حزب حاکم و یا مخالفت مؤسسات و شخصیت های اثرگذار آمریکا به تأخیر یا تعطیل کشیده شده است و نیز واقعیت این است که عملیات نظامی علیه سوریه نه بخاطر عدم وجود اجماع در شورای امنیت سازمان ملل و یا عدم اجماع در میان کشورهای غرب و متحدان آمریکا در تجاوزهای مشابه و یا عدم همراهی انگلیس و فرانسه با آمریکا با تأخیر یا تعطیل مواجه شده است و واقعیت دیگر این است که آمریکا برای عملیات در سوریه نیازمند بررسی های جدید میدانی نیست و نقاط کور سبب نشده تا آمریکا برای عملیات به روشن شدن آن ها احتیاج داشته باشد. البته این به آن معنا نیست که در آمریکا درباره اقدام نظامی علیه سوریه اجماع وجود دارد و یا به آن معنا نیست که در غرب بر سر حمله به سوریه اجماع وجود دارد و نیز به این معنا نیست که آمریکا در سوریه هیچ نقطه کور اطلاعاتی و عملیاتی ندارد سخن بر سر این است که کدام عامل بعنوان « عامل مسلط» نقش اصلی در این تأخیر یا تعطیل دارد. در خصوص این بحث گفتنی هایی وجود دارد:

۱- باراک اوباما در گفتگوی چند روز اخیر و در زمانی که محافل نظامی روز یکشنبه ۱۰ شهریور را بعنوان روز آغاز حمله به سوریه یاد می کردند اذعان کرد که مردم آمریکا از جنگ خسته شده اند و به عبارت دقیق تر اعتراف کرد که مردم آمریکا اعتمادی به رهبری نظامی-سیاسی آمریکا در یک جنگ حقیقی ندارند در همانجا اوباما اعلام کرد که: « جنگ با سوریه یک مسئولیت اخلاقی برای دولت آمریکاست و او بعنوان رهبر دنیا با این کشور وارد جنگ می شود» با این وصف اوباما در محیط داخلی اگر هم با مانعی مواجه باشد آن را جدی تلقی نمی کند.

۲- اوباما در همان سخنرانی روز چهارشنبه هفته گذشته خود گفت که برای حمله به سوریه به موافقت سازمان ملل احتیاجی ندارد و تکیه او به همراهی اروپا هم نیست بلکه او بعنوان رهبر دنیا (! ) مسئولیت حمله را به دوش می کشد. با این وصف برای اوباما تا حد زیادی این مسئله مشخص شده بود که در حمله به سوریه نمی تواند روی حمایت اروپا حساب باز کند. اروپایی ها در جنگ جدید دو مسئله اساسی با آمریکا داشتند، مسئله اول آنان این بود که جنگ در خاورمیانه با مشارکت یا بدون مشارکت اروپا به نتیجه ای که مقامات آمریکایی برای آن فشار می آورند، نمی رسد و مسئله دوم آنان این بود که در نهایت جنگ چه به پیروزی برسد چه به شکست انجامد، اروپا فقط شریک در هزینه است و فایده ای برای آن در نظر گرفته نمی شود. بااین وصف از قبل معلوم بود که اروپا این بار به راحتی برای همکاری پرهزینه متقاعد نمی گردد.

۳- آمریکا در صحنه عملیات حفره ها و ضعف های فراوان اطلاعاتی دارد و به این راحتی قادر به پرکردن آن ها نیست. آمریکا ایران را نمی شناسد، حزب الله را به درستی و بطور دقیق نمی شناسد از سطح و میزان واکنش سوریه آگاهی کافی ندارد در عین حال وقتی رئیس جمهور آمریکا بعنوان فرمانده کل قوا علیه سوریه اعلام جنگ می کند و زمانی کمتر از یک هفته و یک ماه را برای آن در نظر می گیرد، به این معناست که یا بر این شکاف ها و کاستی ها احاطه پیدا کرده و یا آن ها را کم اهمیت تلقی کرده است. در عین حال این عدم احاطه اگر مربوط به مخالفان مسلح حکومت سوریه باشد و تردید آمریکا به توانایی آنان در اداره زمینی عملیات تهاجمی علیه دولت سوریه برمی گردد نیز با همین پاسخ مواجه می باشد چه اینکه وقتی آمریکا سخن از عملیات در زمان نزدیک می زند به این معناست که از مرحله بررسی و ارزیابی عبور کرده است.

۴- بعضی از محافل سیاسی این تاخیر یا تعطیل را نتیجه مذاکره محرمانه میان فرستادگان اوباما با مسئولان ارشد جمهوری اسلامی ارزیابی کرده و گفته اند در جریان سفر همزمان « سلطان قابوس» پادشاه عمان و « جفری فلتمن» فرستاده سازمان ملل که تا چندی قبل معاون وزیر امور خارجه آمریکا بود و به منطقه سوریه و لبنان به دلیل اینکه سالیان زیادی سفیر آمریکا در این منطقه بوده، گفت وگوها و توافقاتی حول محور سوریه اتفاق افتاده و این توافق عملیات آمریکا علیه سوریه را برای مدتی به تاخیر انداخته و یا بطور کلی منتفی کرده است. در مورد اینکه در ملاقات پادشاه عمان یا معاون سابق وزارت خارجه آمریکا با مقامات ارشد ایران درباره سوریه مباحثی مطرح شده باشد، تردیدی وجود ندارد و طبیعی است که در این ملاقات ها موضوع مهمی در حد حمله آمریکا به یک عضو هم پیمان جمهوری اسلامی ایران مورد بحث قرار گرفته کما اینکه اگر غیر از این دو یک مقام سیاسی از آسیا یا اروپا یا قاره آمریکا و یا آفریقا هم می آمد این موضوع مورد بحث قرار می گرفت اما در مورد اینکه در این گفت وگوها توافقی حاصل شده است، اغراق وجود دارد. چرا که آن توافقی که می تواند یک حمله قطعی را متوقف گرداند، همراهی ایران با بخشی از خواسته آمریکایی ها علیه اسد نیست کما اینکه چنین حمله ای هم همانطور که گفته شد برای تنبیه اسد و یا کمک تاکتیکی و موردی به معارضه نیست بلکه چنین حمله ای با چنین مقدماتی از سوی یک ابرقدرت نظامی که همه اعتبار خود را از جنگ افزار نظامی بدست آورده است، فقط می تواند با هدف زمینه سازی برای سرنگونی کامل دولت دمشق سازماندهی شده باشد.

با این وصف مذاکره میان آمریکا و ایران پیرامون سوریه برای حل جزیی قضیه اصلا معنا و مفهومی ندارد. اما در مورد اینکه ایران از متحد استراتژیک و بی بدیل خود در منطقه دست کشیده باشد نیز بطور قطع منتفی است. چرا که ایران از دست رفتن سوریه و اشغال آن توسط دشمن زیاده خواهی چون آمریکا که قطعا سیطره او بر سوریه مساوی با سیطره رژیم صهیونیستی بر سوریه است را یک خطر بزرگ حیاتی تلقی می کند و برای آنکه چنین اتفاقی نیفتد از همه توانایی ها و ظرفیت نظامی و غیرنظامی خود استفاده می کند. با این وصف آنچه که در مذاکرات مابین سلطان قابوس- در صورتی که بپذیریم که او نقش واسطه میان آمریکا و ایران بازی کرده- و جفری فلتمن در صورتی که او حامل پیام خاصی بوده است، گذشته قطعا اعلام قاطع موضع حمایتی ایران از سوریه بوده است نه چیزی کمتر از آن.

۵- تردیدی نیست که ایران کوتاه آمدن در برابر آمریکا در سوریه را مساوی با سیطره آمریکا نه فقط بر سوریه که بر سوریه، فلسطین، لبنان، عراق و در یک کلمه سیطره آمریکا و اسرائیل بر منطقه مقاومت ارزیابی کرده و با قاطعیت در برابر آن می ایستد.

شواهدی وجود دارند که نشان می دهند آمریکایی ها در هفته های اخیر به این نتیجه رسیده بودند که « زمان بسیار کمی» برای اسقاط نظام سوریه در دست دارند و اگر وارد نشوند هیچ گاه دیگر نمی توانند وارد شوند و اگر جبهه مقاومت بتواند صحنه نبرد را در سوریه علیرغم آنکه همه جهان غرب و اکثر کشورهای عربی و غیرعربی (ترکیه و اسرائیل) برای عدم تحقق این پیروزی به صحنه آمده اند، ببرد، در بقیه خاورمیانه هم می برد و موج جدید انقلاب های مردمی که در تحلیل آکادمی های اروپا سال های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ زمان آن ارزیابی شده است، به راه می افتد و رژیم های وابسته جنوب خلیج فارس به همراه خورده نظام های آمریکایی قاره آفریقا را از بین می برد. از این رو آمریکا با این گمان- که به نظر می آید اسرائیلی ها در باوراندن آن به اوباما خیلی نقش ایفا کرده اند- ایران علاقه ای به درگیر شدن در جنگ ندارد و مرز نهایی آن « تهدید به پاسخ» است و در نهایت تسلیم واقعیت صحنه یعنی سرنگونی دولت متحد خود در دمشق می شود، وارد صحنه شده و با قاطعیت زیادی از جنگ حرف زدند ولی در فاصله زمان اعلام جنگ یعنی ۱۲ روز پیش تا سه روز پیش که آمریکایی ها از سختی جنگ و لزوم تامل بیشتر درباره آن و آماده سازی جهانی حرف زدند و متحدان آمریکا یکی یکی از سیاست جنگی اوباما فاصله گرفتند، اتفاقاتی در صحنه واقعی افتاد و آمریکایی ها دریافتند که توسل به جنگ با واکنش جنگی، نه تنها از سوی سوریه که از سوی کل جبهه مقاومت مواجه می شود و آن وقت دیگر نمی توان زمانی برای پایان آن اعلام کرد این در حالی است که آمریکایی ها به وضوح و دقت می دانستند که برخلاف دهه های ۱۹۸۰ و قبل از آن عملیات هوایی قادر به پایان دادن جنگ نیست. آمریکایی ها تجربه رژیم صهیونیستی در جنگ های ۳۳ و ۲۲ روزه را داشتند که نیروی هوایی ارتش این رژیم با تمام قدرت وارد میدان شد و همه مراکز علامت گذاری شده را بمباران کرد ولی در عمل نه توانست آسیبی به توان تسلیحاتی حزب الله و گردانهای جهادی در لبنان و غزه بزند، نه آسیب جدی به نفرات و سازمان رزمی آنان وارد کند و نه رهبری مقاومت را از میدان خارج نماید. در نهایت نیروی تهاجمی رژیم صهیونیستی تسلیم شد و به شکست تن داد.

آمریکایی ها بعد از آنکه در صحنه عمل متوجه فعل و انفعالات جبهه مقاومت شدند و فهمیدند که همانطور که فرمانده کل سپاه پاسداران می گوید، همه منطقه به میدان تهاجم و تقابل با مهاجمان تبدیل خواهد شد و این میدان از مرزهای غربی هند تا مرزهای جنوبی مدیترانه امتداد دارد. آنان بخوبی دریافتند که اگر به چیزی کمتر از اسقاط اسد تن دهند، شکست از مقاومت به حساب می آید و اگر بخواهند حکومت اسد را ساقط کنند و برای این کار نیازمند استفاده از کماندوهای نیروی دریایی و یا چتربازان نیروی هوایی و یا یگانهای خاص زمینی باشند حتما با کماندوها، چتربازان و یگانهای خاص رزم دیده تر و آماده تری مواجه خواهند شد و بدون تردید هر عنصر مهاجم باید پیش از ورود به صحنه درگیری سوریه، تابوتی را برای خود آماده کرده باشد. این رمز اصلی عقب نشینی اوباما و آمریکاست و البته با توجه به روحیه شرارت بار آمریکایی ها، اوباما که زخم عمیقی از نیروهای جان بر کف مقاومت بر سینه دارد ممکن است برای التیام خود به نقطه یا نقاطی حمله کند و بعد بگوید منظور من از حمله به سوریه همین بود نه اسقاط نظام سوریه که برای همین هم مقاومت طبعا پاسخ کوبنده ای را آماده کرده است.