۲۸مرداد؛ کودتا، یا عزداری! ؟
بیست و هشت مرداد را براساس مطالعات و گفتگوهایی که با چهره های سرشناس تاریخ معاصر در سالیان گذشته داشته ام با چند پرسش مورد بررسی قرار داده ام که در پی می آید.
به گزارش پارس به نقل از خبرآنلاین:
آیا ۲۸ مرداد را همین گروه چماقداران انجام دادند با دلارهای آمریکایی؟
اصلا چنین نیست! . مصدق السلطنه تا همین قبل از واقعه ۲۸ مرداد، پسر خاله و دوست جانی شعبان جعفری بوده! ؛ انگار یادشان رفته که در ۱۴ آذر ۱۳۳۰ شعبان جعفری و همراهانش به دفاتر روزنامه های چپ و توده ای مخالف مصدق السلطنه و دولتش، حمله کردند و پس از ضرب و شتم کارکنان و غارت وسائل، انجا را به اتش کشیدند مانند روزنامه های فرمان، داد، آتش، طلوع، سیاسی، چلنگر و… حتی سرهنگ نوری شاد از شهربانی هم کشته شد و شدت حوادث و وقایع به حدی بود که در مجلس هم داد نمایندگان بلند شد.
در ۱۷ آذر ۱۳۳۰ در صحن علنی مجلس، محمد رضا آشتیانی زاده پشت تریبون رفت و گفت" حوادث ۱۴ آذر برای دومین بار لکه بدنامی و ننگ را به دامن مصدق السلطنه زد و دست وی را به خون بی گناهان آغشته ساخت. در زمان رضا شاه تا به وی در مجلس سنگ و آجر نزدند، وی دستور حمله نداد اما مصدق چنین می کند و شعار دولت هم فحش دادن و ترساندن و خفه کردن مردم شده است. مصدق السلطنه طاقت ندارد مخالفین علیه وی حرف بزنند و یا چیزی بنویسند و تظاهرات کنند و اگر شما ادعا دارید که مردم طرفدار شما هستند، پس از چند هزار نفر مردم، چه هراسی دارید؟ روز ۵ شنبه دیدم که روزنامه طلوع را غارت کردند ولی مسخره است که
رئیس شهربانی از چاقو کش ها به عنوان مردم شریف تهران تشکر می کنداما نخست وزیر می گوید که خسارت را می دهم! ؛ این شهربانی به چه درد مردم می خورد؟ ای خاک بر سر این تشکیلاتی که بخواهد به وسیله چاقو کش با حزب توده مبارزه کند. دولت مصدق السلطنه دستش به خون آلوده است و نباید بگذاریم که رجاله و اوباش بر ما حکومت کنند! "
غیر از این سخنان جمال امامی هم سخنرانی کرد و متن روزنامه کیهان را خواند و گفت" حمله به دفاتر روزنامه ها به دستور پلیس و شخص مصدق السلطنه بوده و کجای دنیا دیده اید که دولت، غارت کند؟ " و… بعدها هم عبدالقدیر آزاد به پشت تریبون رفت و گفت" کار نفت به جایی نرسیده و دولت بر اوضاع مسلط نیست و چرا وقتی مصدق السلطنه قادر نیست، استعفا نمی دهد؟ ، هرچه تا امروز گفته، دروغ گفته! و مرام و عقیده ایشان هم گول زدن و فریفتن مردم است و بس. دولت هر کاری می کند و مجلس هم هیچ نمی گوید" و…
و متاسفانه سخنان تاریخی این افراد از کتاب های تاریخ معاصر ما حذف شده است. چرا؟ ، به زور و ضرب تکرار مکررات می خواند و افسانه سرایی می خواهند چیز دیگری را به مغز ما فرو کنند که همیشه حق با مصدق السلطنه بوده. اما باید بدانیم که برای نخستین بار همین مصدق السلطنه بود که از شعبان جعفری و اوباش و اجامر و نیروهای فشار تندرو و خودسر برای نشاندن حرفش بر کرسی استفاده کرد!
شخصیت مصدق و اینکه او بهرحال نخست وزیر دولتی مردمی بود
قضاوت تاریخی قطعی و مسلم نیست بلکه نسبی و متغییر است اما تا امروز به این نتیجه رسیده ام که مصدق السلطنه یک فرد متعصب، عصبی مزاج، لجوج، کینه توز، انتقام جو و هوچی و فریبکار بوده… کدام دولت مردمی؟ این یک افسانه بی مزه و ساخته و پرداخته شده است. نوعی مسخره کردن تاریخ سیاسی ماست. دائم با پیژامه روی تخت خوابیده و مانند یک علیل بیمار رفتار می کند صرفا برای حاشیه سازی.
خودش در خاطراتش می گوید مه بیماری عصبی دارد. در اوج هیجان غش می کرد و خنده چهره اش به سرعت به اشک در چشم تبدیل می شد و افسرده و بدبین و بی اعتماد به همه. البته خودش و اطرافیانش تلاششان این بود یک بت یا نماد ملی بتراشند که تراشیدند و سعی هم می کنند که این اسطوره دروغین خدشه دار نشود. عوامفریبی هم حد و اندازه ای دارد و عزاداری ۲۸ مرداد ۶۰ سال است که ادامه دارد. کافی نیست؟ دغدغه نسل جوان امروز ایران هم نیست. خودش ملی کردن صنعت نفت را ناشی از الهام غیبی و هاله نور و… می پنداشت و می گفت که خواب دیده که شخصی نورانی به من گفت که مصدق برو و زنجیرهایی که به پای ملت ایران بسته اند
را باز کن! … این ماجرای خنده دار الهام غیبی و هاله نور از اینجا نشات گرفته!
کودتا بود یا نبود؟ ماجرای عذرخواهی خانم آلبرایت
چه کودتائی؟ در بعدازظهر ۲۳ ژوئن ۱۹۵۳ (۳ تیر ۱۳۳۲) ۱۱ مرد امریکایی در دفتر وزیر خارجه وقت - جان فاستر دالس - گردهم آمدند و آلن برادر وزیر خارجه هم رئیس وقت سیا بود و کرمت روزولت هم عضو سیا بود و گزارشی ۲۲ صفحه ای دادند که آلن به طرح انگلستان اشاره کرد و بعد گفت: " این مصدق دیوانه را این طور دک خواهیم کرد" . و عملیات آژاکس شروع شد به معنی چکمه یا تیپا! . البته مصدق السلطنه سفارت لندن در تهران را بسته بود و تنها امریکایی ها خبر داشتند از اوضاع. این طرح تاثیری نداشت و عوامل متعدد بیشتر داخلی دست به دست هم داد و شکست مصدق را محقق کرد. موجی غیر منتظره از واکنش های موافقان
شاه بین مردم و ارتش پدید امد و البته طرفداران فرقه مصدق السلطنه مخالف این روایت هستند و جمعیت را استیجاری و نوکر و الوات و اوباش می نامند. شاید طرح های داخلی مانند فضل الله زاهدی و. . همسو با خواست امریکا و لندن شد اما جریان های داخلی و نقشه آنها با هم تقاطی و هم سوئی یافت و همراهی و همدلی کاشانی و بقایی هم بی تاثیر نبود. کاشانی که مصدق السلطنه را صیاد آزادی و یاغی خواند. نمی خواهم وارد دور باطل کودتا یا رستاخیر ملی شوم اما هرچه بود هر دو راویان مطلق اندیش، گره بر باد می زنند! قضاوت مطلق که نمی توان داشت. این رخداد را باید منطقی و تاریخی نگاه کرد نه احساسی و عاطفی.
اما ساختن آن جعل از زبان آلبرایت، یک کار زشت بود و بی ربط. نشانه عدم سواد و اگاهی بود. اولا اگر امریکا اهل عذرخواهی است لطف فرموده از حمایتش از گروه های متعصب افراطی و تندرو و یا از دفاع حمله عراق به ایران و یا پایین انداختن هواپیمای ایرانی و… عذرخواهی کند. بالعکس درباره ۲۸ مرداد من معتقدم که نیازی به عذرخواهی نیست بلکه باید ما ایرانیان هم ممنون امریکا باشیم. هم برای دادن اولتیماتوم به روس ها برای عقب نشینی و نجات تمامیت ارضی ایران و رفع غائله جمهوری پوشالی تبریز و مهاباد و بعد هم برای نجات ایران از بلای مصدق و افتادن ایران به دامان کمونیست و ک گ ب. آیا ایران به
دامان کمونیست ها می رفت، گلستان می شد؟ دقیقا سرنوشت اروپای شرقی را پیدا می کردیم انهم به بهانه دمکراسی و جمهوری دمراتیک و… عاقبت هم دیدیم که در دهه ۴۰ و ۵۰ و بعد از ان هم دنباله روهای توده و شوروی مانند انقلابیون توده و چریک ها فدائی و مجاهدین خلق و… چه بلایی بر سر این مملکت اوردند. در واقعیت امر باید خاطر نشان کرد که خانم دکتر آلبرایت گفت امریکا نقش مهم در تدارک سرنگونی بازی کرد و کلماتش را چندان بد انتخاب نکرده بود و تائید کننده روایت منادیان مصدقی نیست و سپس گفت برای دولت ایزنهاور دلایل استراتژیک موجه وجود داشت. که منظور همان سقوط ایران در دامان توده ای ها
است.
تاثیر ۲۸ مرداد در روابط ایران و امریکا
مسلما! امروزه هم دگرگونی در استراتژی امریکا و دست برداشتن از طرح نغییر رژیم یک پیامد مسلم دارد و اینکه سیاست در ایران در زیر سایه ۲۸ مرداد نیست و نخواهد بود و حکومت در ایران با مداخله امریکا تعیین نخواهد شد. امریکایی ها گزینه جنگ را کنار گذاشته اند و مشکل از برخی ما از ایرانی هاست که ناتوانیم در نگشودن راه برای مداخله خارجی. تعهد به نیاخاک کهن ما شرط اول ایراندوستی است. امیدوارم این بند دست و پا گیر فرهنگ سیاسی ایرانی گشوده شود و دست از اوهام بشوئیم. خود آمریکایی ها می دانند که در دوره کندی نقشه سازمان سیا برای سقوط کاسترو در کوبا - عملیات خلیج کوبا - با شکست روبرو
شد و سیا خواست که با اغراق موضوع موفقیت در ۲۸ مرداد را علم کند و ایرانیان هم عاشق نظریه توطئه!
شاه چه تاثیری در نتیجه ۲۸ مرداد داشت؟
هیچ! ، شاه تا اوایل مرداد ۱۳۳۲ مخالف بوده و به مقامات امریکا و لندن گفته که در تضعیف و براندازی مصدق حاضر به همکاری نیست. از اسفند ۱۳۳۱ برخورد بین شاه و مصدق به سردی گرائید. حتی از اردیبهشت ۱۳۳۲ هم در دربار هم نفوذ کرد و به فشار خود، حسین علا را از وزیری دربار برکنار کرد و ابوالقاسم امینی را گذاشت. بنابراین شاه در تعیین نتیجه ۲۸ مرداد هیچ نقشی نداشت شاه مخالف حرکت علنی علیه مصدق السلطنه بود و در ۲۳ فروردین ۱۳۳۲ با قاطعیت و اصرار می گوید که قدمی برای برکناری مصدق السلطنه بر نمی دارد مگر اینکه مجلس به وی رای عدم اعتماد بدهد.
واقعا حزب توده آنقدر رشد کرد که به نوعی خطر مبدل شد؟
بله! ، در پائیز ۱۳۳۱ سفارت امریکا در تهران نوشت که نفوذ حزب توده در سطح کابینه مصدق در حال افزایش است و روحیه افراطی گری در داخل جبهه ملی به طرز نگران کننده ای رشد کرده و حتی خود مصدق السلطنه هم از توده ای ها مشورت می گیرد و برخی از اعضای کابینه هم آلت دست توده ای ها شده اند. اسناد سفارت لندن و واشنگتن در این ۱ ماه نشان می دهد که حزب توده نفوذ کرده و خطر کمونیسم جدی تر شده. مثلا در تظاهرات سالگرد ۳۰ تیر ۱۳۳۲، دو تظاهرات در تهران برگزار شد. مصدق السلطنه و طرفدارانش صبح به خیابان آمدند و حزب توده هم بعدازظهر. خبرنگار نیویورک تایمز نوشته که تظاهرات صبح چند هزار نفری و
پراکنده بوده و تظاهرات عصر چند صدهزار نفری و منظم بوده. . در همان روز در شعارها می گفتند" لانه جاسوسی امریکا" تعطیل شود؛ یعنی سفارت آمریکا! . در اینجا بود که آمریکایی ها ترسیدند و دیدند که شاه حق داشت که می گفت مصدق السلطنه متحد و جاده صاف کن حزب توده است. البته نیروهای مذهبی هم طبیعتا و بطور سرشتی، از نفوذ کمونیست ها هراس ویژه داشتند. البته در ۲۷ مرداد هم حزب توده هم به جان پان ایرانیست ها افتادند و به دفترشان حمله کردند و غارت کردند. سومکا و پان ایرانیست رقبای اصلی توده بودند.
سیر وقایع در چند روز منتهی به ۲۸ مرداد
آن قدر پس از انقلاب ۱۳۵۷ کتابهایی توسط طرفداران مصدق منتشر شده که دیگر جدا کردن فسانه و واقعیت از همدیگر مشکل شده. بعد از انکه مصدق السلطنه مجلس را منحل کرد؛ در قوه قضائیه هم دست برد و با بازنشسته شدن شماری از قضات دیوان عالی کشور، این نهادها را فلج کرد. حتی دستگاه دادرسی ارتش را هم به هم ریخت. بسیاری از امرای ارتش بدون اطلاع قبلی شاه بازنشسته شدند و می خواست که صفوف ارتش را از طرفداران شاه پاکسازی کند.
۴ روز پس از تظاهرات ۳۰ تیر بود که اشراف وارد تهران شد. در ۱۹ مرداد با فضل الله زاهدی و اردشیرخان زاهدی دیدار می کند و در ۲۱ مرداد هم راهی کلاردشت شد به همراه ثریا. بعد نصیری فرمانده گارد هم به شمال رفت و فرامین شاه را برگرداند و چون شاه از اواسط مرداد تصمیم اش را گرفته بود که به خاطر دوران فترت و انحلال مجلس قانونا حق عزل و نصب نخست وزیر را دارد و در واقع پس از دیدارهای اشرف، شوارتسکف و روزولت و تیمسار زاهدی؛ حکم عزل را نوشت و ۳ روز هم با تاخیر حکم به تهران می آید وهمین ۳ روز تاخیر نصیری، کار دست همه داد.
روز جمعه حکم به دست زاهدی می رسد و روز شنبه ۲۵ مرداد هم ساعت ۱۱ و نیم شب حکم توسط نصیری به مصدق ابلاغ می شود. بنا به قول اردشیرخان زاهدی مصدق اول روی نامه شاه می نویسد که دستخط مبارک زیارت شد ؛ هرچند بعدها منکر شد و ۴-۵ دقیقه بعد هم نصیری را بازداشت می کند. اصلا بی جهت نصیری در منزل مصدق معطل مانده بود و مصدق هم به دروغ گفت که نصیری قصد دستگیری اش را داشته است. به هرحال دولت یاغی خواست ۳ روز بیشتر حکمرانی کند و از حکم شاه تمکین نکرد و عزل قانونی اش را قایم کرد و دروغ گفت و به رادیو رفت و ملک و مملکت را به آشوب کشانید و بعد هم کودتا خواند! ۴ صبح روز ۲۶ مرداد هم شاه وقتی که
شنید که نصیری بازداشت شده، تصمیم به فرار می گیرد و نگران جانش بود و بعد رفت به در فرودگاه بغداد پیاده شده و بعد راهی رم شد.
البته در همان ۲۶ مرداد بود که فاطمی با سفرای خارجی دیدار کرد و گفت که شاه از سلطنت مخلوع است و مظفر بقائی و علی زهری و دیگر نمایندگان غیر مستعفی مجلس را بازداشت کرد و گارد را هم خلع سلاح کرد و روزنامه های حزب توده هم خواستار لغو نظام سلطنتی شدند و فاطمی هم کاخ ها را مهر و موم کرد و حتی فاطمی - سردبیر جنجالی روزنامه باختر امروز - به تقلید محض از ادبیات حزب توده ؛ در سرمقاله هایش شعار سرنگونی شاه را نوشت و روز ۲۶ مرداد هم شاه را خائن و وطن فروش و خون ریز و عیاش و هوس باز و غارتگر و. . نامید و روز ۲۷ مرداد هم نوشت که مجسمه های شاه را پائین بیارند و انقلاب مردمی و از این دست
قرمایشات و مزخرفات. دیگر در باختر امروز ننوشت که حکم عزل مصدق یا دستگیری نصیری و… صرفا می گفتند که روز ۲۵ مرداد یک کودتای نظامی را خنثی کرده اند.
هندرسن در ۲۷ مرداد به تهران امد و گفت که مصدق السلطنه پوزخند ظفرمندانه بر لب داشته مانند امرا و رهبران ظفرمند و دوباره پشت مردم قایم شده و از مردم ایران هزینه کرده و گفته که مردم ایران بر این باورند که دولت امریکا علیه انهاست و ایران در استانه یک انقلاب است و… و این مجلس را هم دولت انگلیس برساخته و خریده است و… [حال کسی هم نپرسید که بگوید شما را به نمایندگی مردم ایران چه کار؟ ؛ کدام انقلاب؟ ؛ وعده روس ها بود؟ ؛ کدام انگلیس؟ ؛ مجلس را که خود و طرفدارانت ساخته و پرداخته کرده بودند و مطیع محض تو بود جز چند نفر منتقد! و… ] . عصر ۲۷م کم کم به نظر رسید که جو عوض شده و بعد
رادیو هم به دست مردم افتاد. طبق حرف دکتر صدیقی؛ مصدق روز ۲۷ مرداد افسرده و گریان بوده و غرغر می کرده. همان روز بود که جراید حزب توده خواستار برقراری جمهوری دمکراتیک شدند و خلاصه خواست مصدق شاه شود که نگرفت و محمدرضا شاه به قدرت بازگشت!
و ۱۲ ظهر روز ۴ شنبه ۲۸ مرداد در رستوران هتلی در رم، شاه فهمید که مصدق سقوط کرده و بعد هم تلگراف زاهدی رسید که" مردم شاهدوست و ارتش فداکار در انتظار مرکب همایونی و… و خاک پای مبارک مستدعی است نزول اجلال فرمائید و… " . و حتی شاه به ثریا گفته بود که منتخب مردم هستم و می دانستم مرا دوست دارند! و عصر ۳۱ مرداد از رم وارد تهران شد و چند ساعت بعد بود که شاه پیام رادیوئی داد و دوران نخست وزیری مصدق السلطنه را بدون ذکر نام، کابوس منحوس نامید و بعدها در ۲۶ تیر شاه ۱۳۳۶ گفت که روز ۲۶ مرداد در حرم امام علی پنجه در ضریح انداخته و… التماس دعا داشته! .
از آن روز عزاداری ۲۸ مرداد ادامه دارد و زیر علم مصدق السلطنه سینه می زنند! و شاه هر سال جشن قیام ملی ۲۸ مرداد می گرفت و مصدق اللهی ها هم کودتا می خواندند. بعد ازان هم شاه می خواست که نخست وزیر نه قدرتی داشته باشد و نه اختیاری و رویکرد شاه تغییر کرد. بهرحال با دستگیری و اعدام برخی از سران فدائیان اسلام و متلاشی شدن تشکیلات حزب توده و جبهه ملی؛ دیگر شاه حس کرد که برگ تازه ای در تاریخ سلطنت او آغاز شده. که تا ۲۶ دی ۱۳۵۷ ادامه داشت.
ارسال نظر